eitaa logo
اِکیپ شهادت³¹³
632 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
8 فایل
بسم رب الشهدا . . . سلام رفقا🌱 یک پسر بسیجی و ساندیسی ام🕶️ بچه محله امام رضا💛😌 محصلم👨‍💻 کپی حلاله رفیق 😉
مشاهده در ایتا
دانلود
••|✋🏻🤍|•• نوش‌جانــش‌بشود‌هرکه‌حرم‌رفت‌حسین‌ خودمانیم‌،ولی‌گاه‌حســادت‌کردم(:!🌚💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  
موتور را دزدیده بودند. چند روز قبل از شهادتش دنبال وام بود تا برای خودش موتور بخرد؛ برای کمک هزینه هم می‌خواست انگشترش را بفروشد. هربار که قصد این کار را می‌کرد می‌گفت: دلم نمیاد این انگشتر رو بفروشم. به همه ضریح ها متبرکش کردم. آخر سر هم با انگشترش ها را برای ما زنده کرد. ˹@ekip_testimony313˼
⚠️ ☘ هرگز نمازت را ترک مکن ✍ میلیون ها نفر زیر خاک بزرگترین آرزویشان بازگشت به دنیاست ، تا کنند، فقط یک . 👌 از پاهايی که نمی توانند تو را به ادای نماز ببرند ، انتظار نداشته باش که تو را به بهشت ببرند.. 👌 قبرها ، پر است از جوانانى که میخواستند در پیری توبه کنند... ˹@ekip_testimony313˼
۱۴۰ نشیم؟✌️
اِکیپ شهادت³¹³
۱۴۰ نشیم؟✌️
خب دوستان پارت جدید آماده هست رأس ساعت 12:15دقیقه در این کانال بارگذاری میشود 🙏
اِکیپ شهادت³¹³
بسم رب الشهدا... #پارت۲ #کودکی‌در‌فلسطین دیدم که همه جا را دود و آتیش فرا گرفته.جنازه های انجا هم ه
بسم رب الشهدا... تا سرش را بالا آورد خشکم زد آن مرد پدرم بود ! باورم نمی شد فکر نمی‌کردم او زنده باشد خوشحال شدم که پدرم زنده هست و مبهوت از اینکه دیگر محمود ....😭 پدرم وقتی مرا دید نمی توانست حرف بزند هردو فقط بهم نگاه کردیم و میگریستیم در آن لحظات سخت و نگاه های غم انگیز خاطرات خوش گذشته از جلو چشمانم می‌گذشت... محمود پسری خندان و پر انرژی بود انگار همین دیروز بود من و محمود با هم رفته بودیم به باغ کشاورزی پدرم.پدرم به ما گفته بود تا بعد از ظهر باید تمام زیتون هارا جمع آوری کنیم هیچوقت از یادم نمی رود من برای محمود دستانم قلاب میکردم تا او بتواند زیتون هایی که دستمان نمی رسید را جمع آوری کند. گاهی اوقات او زیتون هارا میخورد و هسته هایش را در یقه لباسم می انداخت من هم به او میگفتم بچه! کار کن انقد بازیگوشی نکن او هم میخندید و به کارش ادامه میداد این خاطرات را من از یادم نخواهم برد و تا ابد همراهم خواهد بود پدرم پیکر محمود را به من سپرد و خودش مشغول کمک به مردم شد نزدیک اذان صبح به خانه رفتیم و پیکر محمود را در کنار درخت اناری که خود محمود نهال آن را کاشته بود دفن کردیم. بعد از دفن محمود ناگهان درِ خانه زده شد من رفتم در را باز کردم که دیدم .... ادامه پارت در کانال زیر ˹@ekip_testimony313˼
یعنی شما یک کانال داری برای تبلیغ کانالت ادمین یک کانال دیگه میشی تا بری پیوی اعضای کانالشون و کانال خودت رو تبلیغ کنی و این حق الناس هست و نوعی مزاحمت🙏
حسین جان من همانم که به آغوش تو آورد پناھ:) خودمانیم؛ چه کسی جز تو فهمید مرا؟♥️ ️
1-اصل؟😂 آها منظورتون معرفیه 😁 امیر-پایه دهم -بچه محله امام رضا ✌️ 2- منظورتون ادمین ؟ 3-بسیار متشکرم🍂