#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت111 مهدی دستمو گرفت و دنبال خودش کشوند موی دماغ داره میشه این پسره؟ عجیب بود نگاه کردنش برای همین میگم موی دماغ الهه نبینم بهش محل بدیا ایستادم برگشت سمتم مستقیم زل زدم به چشماش پشت گوششو خاروند منظورم اینه که هوای خودتو داشته باش معلوم نیست این اینجا چیکاره است هرکسی باشه برای خودشه تو حواست به خودت باشه حالام زود باش بریم ناهار بخورم که دارم جون میدم از گشنگی ساعت ۱۷ هم پرواز دارم ته دلم خالی شد چرا نگفتی امروز ظهر بلیط داری؟ شونه ای بالا انداخت و درحالیکه با گوشیش کار میکرد بی تفاوت گفت نپرسیدی الو مامان سلام خوبم شکر شما چطورین برگشت نگاهی بهم کرد اره الهه م خوبه سلام داره آقا محسنتون چطوره؟ بلندتر خندید و دستمو گرفت تا از خیابون رد شیم جون دلم پروانه خانم نوکرتونم من اره عزیزم پنج عصر تا غروب خونه م اره میام خونه خودمون به چشم فقط بخاطر شما خبری نیست مامان؟؟ گوشه خیابون ایستادیم خب بابابزرگ چی جواب داده؟ عجب کارشون چیه؟ حالا میام صحبت میکنیم من برم یه جایی پیدا کنم ناهار بخوریم تلف شدم از خروس خون اومدم این اتاق به اون اتاق شدم تلفنشو قطع کرد فورا پرسیدم چه اتفاقی افتاده؟ چطور؟ زن دایی چی گفت که گفتی بابابزرگ چی گفته بی هوا گفت اوناش فست فودی بریم پیتزا بخوریم رفتیم سمت مقصدی که مشخص کرد از چی میترسی؟ از هرچیزی که به من ربط داشته باشه وارد فست فودی شدیم فضایی نسبتا تمیز داشت با دیزاین سفید روی اولین صندلی با جای خالی نشستیم مهدی به شاگرد مغازه اشاره زد تا سفارش بده خیلی وقته چیزی به تو مربوط نیست و طرف حساب هر هدفی منم پس نترس سه تا گوشت و نوشابه و دوغ و سیب زمینی لطفا گارسون یادداشت کرد و دور شد مهدی دستاشو تو هم قفل کرد خب؟ بالاخره باید درجریان باشم یانه سرشو یه وری چرخوند اگه لازم باشه حتما تو فقط درس بخون و خانم دکتر شو و با افتخار برگرد عمارت اونموقع میتونی هر تصمیمی که دلت خواست برای خودت بگیری بدون ازار و اذیت دیگران بعد هم مشغول خوردن شد #رفتن_به_پارت_اول👇 https://eitaa.com/elahestory/135 #کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد⛔️⛔️⛔️ کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞

🍃. •|این‌راهرگزفراموش‌نکنید؛تاخودرانسازیم ‌و‌تغییرندهیم،جامعہ‌ساختہ‌نمیشود !|• #آقاابراهیم‌هادے کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌

•• می گفـت: تو حیـفی تو گـناه نکن تـو بـخاطر خـدا عاشـق بمـان تـو بخـاطر خـدا هیـچ چـراغِ قرمـزی را رد نـکن... #تو_خوب_بمـان💚 کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌

|°🍃 #با_یاد_خدا .‌.. #برای_خدا ... و #به_نام_خدا 💚 ️ °•°🌸 بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🌸°•°

🌎 دنیا 🍃 به سان فرشی است که هر کس گره ای به آن میزند. سایه روشنی از ثواب و خطا. دوست من😊 سهمت را  زیباتر بباف😇 کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌

#استوری🌱 ما مستِ تولای تو هستیم و لاغیر.... #مقام‌معظم‌دلبری کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌

#بیـــــــᏪــــو 🌱✨ [بگـذاربــہ‌چـادرٺ‌‌پـیلـہ‌ڪـننـد، بـہ‌‌پـروانــہ‌شـدنـټ‌مۍارزد😍😉] کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌

#حاج_حسین_یکتا🍃 حدیث قدسی میگه⇩ 🦋مَن عَشَقَنی عَشَقتُه |●هر ڪی عاشقم بشه عاشقش میشم #عاشقش‌شدیم؟ کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌

#یااباعبدالله♥️📿 ‌لحظہ‌ای کہ تو بین‌الحرمین بأیستے و بگے : آمدمت کہ بنگرم؛ گریہ نمیدهد امان..😭 #ڪربلالازمیم‌همگے (: #اربعین کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌

#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت112 ساعت حوالی ۱۶ بود و من همچنان اجازه نمیدادم محمد مهدی بره فرودگاه الهه جان؛ خانوم؛ دختر خوب؛ چه الان چه دو روز دیگه من بالاخره باید برم یانه؟ اشک‌ چشمم رو پاک کردم و با احتیاط دماغمو بالا کشیدم با لجبازی جواب دادم دو روز دیگه بری حداقل من یکم جا افتادم دلتنگیم کمتر شده گوشه چادرمو که توی باد رقص گرفته بود گرفت تو مشتش و دلجویی کرد نعخیر حاج خانم اونجوری دلتنگیت بیشتر میشه و رفتن من سختتر تو دختر قوی هستی به خدای احد و واحد اگه بهت اعتماد نداشتم ازت مطمئن نبودم ثانیه ای اجازه نمیدادم اینجا بمونی ولی تو زرنگی خوب و بدو تشخیص میدی از پس خودت برمیای میسپرمت دست خدا بعد هم جَنَم خودت باشه خانوم؟ باشه تاج سر عمه ملیحه و افتخار اون عمارت؟ باشه؟؟ لحن مهربونش اشکامو بیشتر کرد و بی مهابا دست به صورت گرفتم و اشک ریختم نوچی کرد و مچ دستمو گرفت و تلاش کرد از صورتم جداش کنه د اخه گریه ت برای چیه دیگه؟؟ دستمالی به بینیم کشیدم و سعی کردم نگاه کنم به چشماش دلم براتون تنگ میشه لبخندی زد و جواب داد نرفتی مالزی که هرموقع سختت بود اطلاع بده یه بلیط و نیم ساعت دیگه تهران فهمیدی خانم دکتر؟ سرمو تکون دادم و نگاهمو دوختم به کفشای اسپرت سفید رنگش حالا اجازه میدین ما بریم دیر شد نمیرسما از خدامه نرسی بلند خندید و دست برد تو جیبش تا از نفوذ هوای سرد به جون و تنش جلوگیری کنه کار و زندگی دارم تهران اخه دخترجان خب برو دوباره خندید و دل من در به در رفت برای خنده های از ته دلش چشم اطاعت امر دیگه چیزی لازم نداری؟ لطف کردی وظیفه م بوده جوابی ندادم خودش ادامه داد میتونم برم؟ زیر لب اهومی گفتم و سرمو تکون دادم دوباره دستامو بین دستش گرفت نگاه کن تو چشمام بزور چشم از کفشهاش کندم و کشوندم تا چشمهای آبی رنگش مواظب خودت باش شاه بانو دستامو رها نکرد تا وقتی که فاصله باعث شد از هم دور شیم سوار تاکسی شد و دیگه برنگشت نگاهم کنه و پشت سرش کاسه ی اشک من شکست و ریخت برگشتم سمت ورودی دانشگاه و با دلی که از الان تنگ شده بود برای خانواده سلانه سلانه قدم گذاشتم روی برگهای پاییزی افتاده کف حیاط و آروم آروم رفتم سمت بلوک ۸ خوابگاه نرگس که ادرسشو از محمد مهدی گرفته بودم دم ورودی کفشمو بیرون اووردم کوله پشتیمو روی شونه م سفت کردم رفتم سمت ایستگاه سرپرستی زیر لب سلامی کردم که با بداخلاقی پرسید نام و نام خانوادگی الهه وفایی اتاق سه نفره براتون در نظر گرفته شده طبقه ی دوم اتاق سوم سمت راست روش نوشته زاویه تا اخر هفته تنهایی هم اتاقیات نیومدن کلیدی رو سمتم گرفت بگیر تا دوستات میان که دیگه نیازی به کلید ندارید کلید رو گرفتم و از پله ها گذشتم تا رسیدم به اتاقی که قرار بود ۷ سال بشه مامن تنهاییام چمدونم رو کنار تختی زیر پنجره ی اتاق دیدم یه تخت یه نفر و یه تخت دو طبقه بود ترجیح دادم همون تخت یه نفره رو انتخاب کنم پس چادرمو در اووردم و تا زدم و گذاشتم روش رفتم سمت دستشویی و تجدید وضو کردم و به نماز ایستادم #رفتن_به_پارت_اول👇 https://eitaa.com/elahestory/135 #کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد⛔️⛔️⛔️ کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞

#بیـــــــᏪــــو 🌼 اِقـرار میڪنم‌ بـه ‌گناه ‌و بعید نیست ... م‍ُنکر شود خدا و بگوید کجا؟! چه ‌بود؟! #یا‌ستار‌العیوب🍁♥️ کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌