🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت127 #نویسنده_سیین_باقری مامان مهری؟ جانم دخترم
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه
#پارت128
#نویسنده_سیین_باقری
چشمامو باز کردم نور سفید رنگ وسط سقف اتاق باعث شد رو برگردونم سمت دیوار
گیره های سفیدی روی انگشتام نصب بود و صدای دستگاه قلب تیک تیک کنون و پی در پی به گوش میرسید
در دل از خدا گلایه کردم چرا نشد که نفس اخرو بکشم و تمام تا نخوام تحمل کنم چوب حراجی که خورد به غیرت پسر عقیله شیرزن ایل و طبل رسوایی غیرتش از پشت بوم خونه ی سقف فیروه ایش بخوره زمین تا دنیا دنیاست صدا بده
چرا نشد که نفس اخرو بکشم تا نخوام ننگ این ثوابی که کبابم کرد رو تحمل کنم
قطره اشکی از گوشه ی چشمم چکید روی بالش زیر سرم سر کج کردم تا زودتر پاک بشه مدرک شکسته شدن غرورم
در اتاق باز شد و رضا با لباسای مخصوص مراقبتهای ویژه وارد اتاق شد
چشم بستم تا چهره ی متاسفشو نبینم
چشم میبندی برادر
اخم کردم
اخمت هم خریدار داره سروقامت بزرگیام و حامی بچگیام
اشکام سمج شده بودن برای بیرون پریدن و من با تمام توان قصد داشتم جلوشونو بگیرم
مرد گریه میکنه بعد از اینکه کمر خم کرد
تیرخلاص بود
غرور فایده ای نداشت اشک چشمم بی مهابا ریخت تو صورتم
بغض صدای رضا آزارم میداد
خوشی به ما نیومده جان برادر هر کدوم به طریقی آه یکی گرفت و زد کمرمونو خم کرد
این وسط بنازم به محمدصادق خان که لب باز نمیکنه به شکوه و شکایت
پوزخندی زدم
غمت از غم من بیشتر نیست مو سفید کن ولی بجنگ نذار انگ بی غیرتی تا قیام قیامت بمونه وسط پیشونیت
دستمو مشت کردم و ملافه سفیدو فشردم
دست رضا نشست روی شونه م
زن دایی بی طاقته میگم بیاد پیشت
فقط این زن با مادرونه هاش میتونست آرومم کنه
رضا رفت و طولی نکشید که دوباره در باز شد و من از ریتم نفسهای تندش فهمیدم گل نرگسم اومده و باید از جلوی پاش تمام قد بلند شم و توونی نداشتم
نشست روی صندلی و با حرص دستمو کشوند بین دستاش و پشت سرهم انگشتامو بوسید باز هم سهم من شد لب روی لب فشردن و نفس حبس کردن
مهدیِ مادر
در دل فریاد زدم جان مهدی؛ جان مهدی؛ جان مهدی
پیر شدم سر توعه یدونه ی امانتی مادر پیر شدم
از وقتی اومدی زندگیمو گذاشتم به پات ترش رویی کردی بی وفایی کردی نیومدی دیدنم نگفتی مادری دارم نگفتی دلش غم داره نگفتی چشم به راهه ولی به چشم گرفتمت تا بزرگ شدی مرد شدی قد کشیدی و روز به روز قربون قد و بالات شدم صدقه گردون دور سرت شدم
هق زد و ادامه داد
دیگه انتظار نداشتم بیوفتی گوشه بیمارستان و دم نزنی بگن سکته رد کردی و دم نزنی
مادرتم یا نامحرمت که حرف نمیزنی برام؟
گوشم به حرفات طلبکاره محمد مهدی مادر بی وفایی نکن برای دل غم دیده ی من
دوباره شروع کرد به بوسیدن انگشتام
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
#کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد⛔️⛔️⛔️
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞