🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت142 #نویسنده_سیین_باقری لبخند عجیبی زد و با لحنی ک
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه
#پارت143
#نویسنده_سیین_باقری
با صدای اذان گوشیم از خواب بیدار شدم
از ذوق رفتن به هییت بلند شدم وضو گرفتم نماز خوندم بدون دعا و زیارت عاشورا خوندن شروع کردم به اماده شدن برای رفتن به مراسم
مانتو شلوار مشکی پوشیدم موهامو محکم پشت سرم بستم و روسری قواره بلند مشکی براقمو برداشتم کف اتاق مثلثیش کردم برداشتم و چشمامو بستم از پشت سرم رد کردم جلوی اینه چشمامو باز کردم
روسریو روی سرم کیپ کردم با حجاب کامل گیره ی نگین دار سفیدمو زدم کنار گوشم
ساق دستها و سربند یاحسینمو بستم دور دستم
چادرمو پوشیدم و جوراب پوشیده رفتم بیرون
انتهای سالن مامان و پدربزرگ نشسته بودن و درحال صحبت بودن
صدای زن دایی و احسان و محمد مهدی از اشپزخونه میومد
خواستم برم اشپزخونه که مامان ملیحه صدام زد
_الهه جان شما بیا اینجا
نگاهی به اشپزخونه کردم و مسیرمو عوض کردم سمت مامان
سلامی کردم و روی صندلی کنار بابابزرگ نشستم
_الهه بابا تو الان چه بخوای چه نخوای همسر شرعی ایلزاد هستی مخالفتی نکردی و توی اون حرفی که از زندگیت زده شد موندی
خواستم بهت امادگی این موضوع رو بدم که هر آن ممکنه اونا پیدات کنن و ازت بخوان بری هرجا که خواستن
امادگی اینو داری؟
بلند شدم و با کلافگی جواب دادم
_بابابزرگ اجازه بدین امشب برم هییت و دلم سبک شه بعد دربارش حرف بزنید بخدا حالم خوب نیست این روزها
منتظر جوابی نموندم و رفتم سمت حیاط تا خودمو مشغول پوشیدن کفشهام کنم
کفشهامو برداشتم و بی توجه به سرمای هوا رفتم روی پله ها نشستم
حرف بابابزرگ توی ذهنم تکرار میشد
_چه بخوای چه نخوای زن ایلزادی
اولین قطره ی اشک
_امادگی داشته باش که بگن بری
دومین قطره ی اشک
صدای صدای مداحی از توی حسینیه نزدیک به باغ شدن بلند شد
بعد از اون سیل اشکهایی که صورتم رو خیس میکرد
با شنیدن صدای پای مامان اینا که میومدن بیرون بلند شدم سلانه سلانه خودمو به در حیاط رسوندم
سوز سرما بیشتر شد
دستامو جلوی بینیم گرفتم و ها ها کردم
_نچایی باجی کوچیکه
واکنشی نشون ندادم
_کی اذیتش کرده باز
_هیچی بابابزرگ یه کلمه باهاش حرف زد بهش برخورد
معترض گفتم
_مامان
محمد مهدی گفت
_عمه
زن دایی گفت
_ملیحه
درای ماشین با تیکی باز شد و اولین نفر من نشستم
بین راه کسی چیزی نگفت و هرازگاهی فین فین کردن من سکوت رو میشکوند
_مامان بعد از سخنرانی منتظرتونیم همین جا
بعد هم خودش و محمد مهدی رفتن سمت مردونه
پشت سر مامان جایی پیدا کردم و نشستم
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
#کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد⛔️⛔️⛔️
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞