🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت165 #نویسنده_سیین_باقری با این بحث بی سر و تهی که
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه
#پارت166
#نویسنده_سیین_باقری
تعجب نگاهم رو که دید شیطون خندید و گفت
_ایلزاد هم شبیه تو مخالف این اجبار هست و ناراحته از اینکه به این شکل تورو مجبور کردن بیای اینجا
_تو خودتم هم دستشون بودیا
رو به روم ایستاد و مهربون گفت
_من اگه نمیومدم که باید دست اون دوتا نامحرم میخورد به تن و بدنت عزیزم
نمیدونی چقدر خودمو به اب و اتیش زدم که اجازه بدن بیان
نگاهی به چشمهاش انداختم و طعنه زدم
_یعنی باید ممنون باشم از اینکه تو اومدی برای دزدیدنم تا دست نامحرم نخوره بهم؟
بی اختیار بغلم کرد
_نه فقط دوست باشیم بقیه مسائل ربطی به من نداره حساب منو سوا کن من ازت خوشم اومده دختر
لبخندی زدم و جواب دادم
_منکه تو این مخمصه افتادم پس حداقل دوستی شبیه تو داشته باشم تا بهم سخت نگذره
تندی صورتمو بوسید
_ان شالله مخمصه نیست مامان میگه دلم روشنه
کنجکاو شدم برای دیدن مامانش
دستمو کشوند
_بریم پیش مامانم
رفتیم سمت مامان ملیحه و اون خانمی که به طرفداری از مامان اذر رو ضایه کرده بود
_سلام زن دایی
مامان لبخند غمگینی زد
_سلام ایلناز جان
بعد رو کرد به اون زن و گفت
_مامانی اینم الهه خانم
زن بلند شد و آغوش پر مهرش رو برام باز کرد
تمایلی نداشتم اما با اشاره مامان رفتم تو بغلش
_دورت بگرده عمه قربونت برم گه غم نگاهت از دور جار میزنه
منو یادت نیست خیلی میدونم ولی به خاک همون بابات قسم حساب منو ایلزاد و ایلناز از بقیه سواست دختر گلم مامانت میدونه حساب ما سواست
مامان سری تکون داد و رشته کلام رو به دست گرفت
_شبیه همون روزها و همون سالهایی که تو این عمارت کتک خوردم و طعنه شنیدم و تنها سنگ صبورم تو بودی حسابت از اول هم سوا بوده نسرین جان
زنی که حالا میدونستم اسمش نسرینه محکم تر بغلم کرد و زیر گوشم گفت
_ایلزاد هم حسابش از بقیه ی ادمای اینجا جداست
ایلزاد ادم رو گرفتن نبوده حتی اگه کار بد میکرده ولی امروز شرم از حضور تو و ملیحه داشته که نیومده میگم که بدونی طرف حسابت ادم حسابیه حداقل غصه اینو نخوری گل دخترم
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
#کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد⛔️⛔️⛔️
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞