🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت167 #نویسنده_سیین_باقری کلافه اتاقو متر میکردم از
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه
#پارت168
#نویسنده_سیین_باقری
هوا سرد بود ولی دلگرم بودم به عزیزِجونی که قول داده بود با خبرای خوب برگرده
لبه های گرمکن بافتم رو کشیدم و بهمدیگه نزدیکشون کردم
نفسمو عمیق ازاد کردم و نشستم گوشه ی حوض یخ زده
با ناخن ضرب گرفتم رو یخهای روی سطح آب و لبخند زدم به روزهایی که ممکن بود هیچوقت نیاد
شاید هم خدا خواست و امروز خبر ازادی الهه رو از اون زندون برام اووردن و دستشو گرفتم رفتم جایی که دست هیچ احدی بهمون نرسید
تو همین فکرا بودم که کوبه ی در به صدا در اومد
یاعلی گفتم و بلند شدم باز کنم که کلید خورد و باز شد
عقب ایستادم و نظارگر غرغر جوجه غرغروی عقیله بانو شدم
درحالیکه چادرشو تکون میداد تا گل های حاصل از بارون دیشب ازش کنده بشه غر میزد
_صد بار گفتم نچسب به این محله ی کوفتی که خیر و برکت نداره اخه مادر من اینجا چه کششی داره که شمارو چسبونده تنگ ته این کوچه و ول کنش نیستین اخه عح عح
_سلام بانو
انگار دنیا رو دو دستی تقدیمش کرده باشن جیغی زد و از دور دوید سمتم بی درنگ خودشو پرت کرد تو بغلم
_دورت بگردم تهرونی بی وفا کی اومدی تو چرا زودتر بهم نگفتی
بغلم کرده بود و تند تند مشت میکوبید تو کمر بیصاحابم
خندیدم و دستشو از دور کمرم باز کردم
_چتهههه مگه از جبهه برگشتم دختر خوب
اشک تو چشماش حلقه بست
_قربونت برم میدونی اخرین بار کییی دیدمتتت
دوباره ناز کرد و خودشو انداخت تو بغلم
_ناز میکنی نازدونه؟
از بغلم کشیدمش بیرون سرشو انداخت پایین بغض کرده سوالیو پرسید که از همون اول که اومده بود محض همون اومده بود
_حال دلت خوبه؟؟
لبخند تلخی زدم و بی اختیار کشیدمش بغلم
_بوی تورو شنیدم خوب شدم بهارنارنج
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
#کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد⛔️⛔️⛔️
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞