🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت178 #نویسنده_سیین_باقری تحمل هوای گرفته ی خونه رو
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه
#پارت179
#نویسنده_سیین_باقری
جلوی ازمایشگاه تقریبا بزرگی که سردرش نوشته بود آزمایشگاه دکتر صادقی توقف کرد
منتظر نموندم بگه پیاده شو کمربندم رو باز کردم و پیاده شدم
بعد از پارک ریموت ماشینو زد و دور زد اومد سمتم
با دست اشاره کرد برم داخل
چادرمو جمع و جور کردم و همقدم شدم باهاش
تعداد زیادی زوج منتظر نوبت نشسته بودن
صندلی خالی ته سالن پیدا کردم نشستم و زل زدم به دختر و پسرهایی که با خنده ی روی لب منتظر بودن تا نوبتشون بشه و برن برای گرفتن خون
ایلزاد رفت سمت باجه پذیرش شناسنامه ها رو تحویل داد و فرمی رو پر کرد
انگار فیش نوبت گذاری رو گرفت و نگاهی بهش انداخت ابرویی بالا انداخت و توی سالن دنبال من گشت
خیلی زود فهمید کجا هستم؛ اومد سمتم روی صندلی کناریم نشست و زیر لب گفت
_نفر ۳۷ ماییم من یکم چشمامو روی هم بذارم چند روزه درگیرم نخوابیدم
جوابی ندادم چند ثانیه ای نگذشته بود که گفت
_دیگه قصد دانشگاه اومدن نداری؟
چقدر حسرت خوردم که دیگه نشد برم و به آرزوم برسم
_حذفم کردن؟
خندید و جواب داد
_نه برات مرخصی ترم رد کردم
گیج پرسیدم
_یعنی چی؟
بلند شد نگاهم کرد
_یعنی با اجازه ی خودم برات مرخصی گرفتم که حیف نشه و حذفت کنن
_یعنی میتونم برگردم؟
یه تای ابروشو داد بالا
_چرا نتونی؟
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
#کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد⛔️⛔️⛔️
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞