eitaa logo
🍂 الهه 🍂
6.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
59 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 رمان آنلاین الهه به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹ماهورا
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت362 #نویسنده_سیین_باقری
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) بابا محسن بی خبر از هر جا با چند تا بطری آب نشست و ماشین و با خوش رویی گفت _خداروشکر پرش رفته کمش مونده تا چند دقیقه دیگه میرسیم خونه و یه استراحت درست حسابی به خودمون میدیم مامان پروانه لبخند زد من بدونه هیچ واکنشی سرعتمو زیاد کردم به سمت سیاه کمر راه ۴۵ دقیقه ای رو من با بیست دقیقه طی کردم هر چقدر که آقا محسن اصرار کرد آرومتر رانندگی کنم توجهی نکردم روبروی عمارت بابابزرگ جوری ترمز کردم که گرد و خاک جاده خاکی بلند شد بابام محسن که طاقتش طاق شده بود با عصبانیت گفت _چه خبره پسر مگه گرگ دنبالت کرده دستامو آوردم بالا و ابراز شرمندگی کردم و رفتم سمت در امارات و با مشت کوبیدم خیلی طول کشید تا صدای قدم های سلانه سلانه مامان مهری بیاد عجیب بود که عمه ملیحه اجازه داده بود تا مامان مهری بیاد پشت در درو باز کرد و از چهره اش ناراحتی رو خوندم با دیدنم چشماش برقی از شادی زد دستاشو باز کرد و به آغوش دعوتم کرد _دورت بگردم عزیزم چشم دل من روشن خدا را شکر که اومدی و ما را از این غربت نجات دادید دلم براتون تنگ شده بود صورتشو بوسیدم و حوالش کردم به سمت آقا محسن و مامان پروانه راهروی منتهی به اندرونی را با قدم های بلند طی کردم و رسیدم به در و بدون اینکه اطلاع بدن وارد شدم دنبال عمه ملیحه گشتم نبود رفتم تو اتاقش نبود رفتم اتاق مامان مهری نبود گشتم پیداش نکردم برگشتم بیرون صدای بابام محسن میومد که میگفت _نمیدونم این پسر چش شده یهو جنی شد از همون جا صدا زدم _مامان مهری عمه ملیحه کجاست اشک توی چشماش جمع شد و با دست اشاره به پشت باغ کرد حدس میزدم، رفته بود پاتوق همیشگی اش باتوقی که از نوجونی محل آرامشش بوده و این فضا رو عقیله بانو خیلی خوب برام ترسیم کرده بود پیداش کردم پشت به حیاط روی کنده ی نیم سوخته ای نشسته بود و شنل بافت نازکی روی شونه اش بود صدای پامو شنید ولی برنگشت رفتم نزدیکش از پشت شونه هاشو در آغوش کشیدم _نبینم غمتو جون دلم ته تغاری صادق خان هق هقش بلندتر شد _از ته تغاری صادق خان فقط یه اسم مونده پسر عقیله پسر عقیله رو گفت تا بیچارگی خودمو هم به روم آوورده باشه کنارش پاش زانو زدم _چی آزرده خاطرت کرده؟ اشکاش بی امون میریخت توصورتش _بگم که دردت بیشتر بشه؟ _بگو تا درد دلت پنجاه پنجاه بشه عزیزدلم بغضش با صدا ترکید و یه جمله گفت با همون یه جمله پرتم کرد ته جهنم _الهه با ایلزاد برگشت سیاه کمر 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️⛔️⛔️ کانال رمــان دوم مـــــا👇 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞