🍂 الهه 🍂
#پارتِقبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت78 خب منتظرم بشنوم با ترس توی چشماش نگاه کردم آب
#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه
#پارت79
باورم نمیشد محمد مهدی حرفمو جدی گرفته باشه و برام لب تاپ رو خریده باشه
برای همین به کل ناراحتیم را فراموش کردم و با ذوق خاصی گفتنم
وای باورم نمیشه تو یادت بود
با لبخند نگاهم کرد و جواب داد
مگه میشه یادم بره حاج خانوم
سرمو انداختم پایین و مشغول کار کردن با لپ تاپ شدم
انگار از قبل زده بود روی شارژ چون بعد از زدن دکمه خاموش و روشن روشن شد و صفحه را بالا آورد جالب بود که روی صفحه عکسی از خودش گذاشته بود
خندیدم و با لحن مسخره گفتم
از کی تا حالا خود شیفته شدی
خندید و فیگور گرفت جواب داد
از موقعی که عیالوار شدم
خندیدم و با خجالت سرمو انداختم پایین
محمد مهدی انگار که چیزی یادش اومده باشه با هیجان دستاشو به هم کوبید و گفت
راستی راضیه بهت گفت
با تعجب سرمو تکون دادم و پرسیدم
چیو؟
لپتاپ را از دستم گرفت و ضربه آرومی کوبید روی پیشونیش و گفت
تو چقدر خنگی شدی حاج خانوم مگه نمیدونی جواب های کنکور اومده راضیه نگاه کرده بود ظاهراً راضی نبود حالا باید دید تو چیکار کردی
تند تند انگشتاش روی صفحه کلید لپ تاپ چرخوند و انگار وارد اینترنت شد تا چیزی رو سرچ کنه
بهت زده نگاهش کردم چی شده بود که من تاریخ از دستم در رفته بود و نفهمیده بودم که دیشب جواب آزمون اومده و من باید نگاه کنم
پس راضیه که هی زنگ میزد برای همین بود بیچاره جوابشو ندادم توی چند ثانیه انگار کل انرژیم تحلیل رفت روی زمین کنار پای محمدمهدی نشستم منتظر چشم دوختم توی چشماش که هر لحظه توی صفحه لپ تاپ جابجا میشد و دنبال چیزی میگشت
بشکنی زد و انگار به چیزی که میخواست رسیده بود با یه لبخند بدجنس نگاهم کرد و گفت
به نظرت چی کار کردی
التماس چگونه جواب دادم تو رو خدا بهم بگو چند شده لطفاً
خندید و با بدجنسی ابرویش را بالا داد و جواب داد
نه دیگه حاجخانوم نمیشه خرج داره
بی اختیار دستشو گرفتم و گفتم
باشه هرچی تو بخوای فقط بهم بگو چی شده چیکار کردم
خندید و بدجنسانه گفت
هر چی من بخوام
گفتم آره هرچی تو بگی فقط بهم بگو
صورتشو آورد جلو و گفت
بوسم کن
احساس کردم نفس تو سینم حبس شد و از بلندی پرت شدم پایین
دوباره با التماس گفتم
توروخدا
حرفم تموم نشده بود که پاشو کوبید زمین و گفت
قول دادی هرچی من خواستم انجام بدی پس بوسم کن منتظرم
خندم گرفت از این روحیه بچگانه محمد مهدی که تا حالا ندیده بودم
مهدی باورم نمیشه چرا بچه شدی بده نگاه کنم
ابروهاشو داد بالا و گفت
نچ امکان نداره
نمی دونستم باید چی کار کنم تا از زیر حرفی که زده بودم فرار کنم برای همین خودمو که کشیدم روی تخت تا گوشیم رو بردارم
زرنگ تر از من بود و فهمید قصدم چیه برای همین سریع گوشی رو از دستم کشید
نوچ نوچ خانم نامردی نداشتیم قول دادی باید سر قولت بمونی
دوباره صورتشو آورد جلو و گف
زود تند سریع منتظرم
دیگه جونی برای مخالفت نداشتم روی دو زانو نشستم و نالیدم
محمد مهدی
محمد مهدی انگار خوشش اومده بود که با تمام وجود گفت
جانم
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
#کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد⛔️⛔️⛔️
کانالهاۍمــا در ایتـــــا👇
🎭 @fotoactor 🎭
🍂 @elahestory 🍂
💑 @khateratezanane 💑
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞