eitaa logo
🍂 الهه 🍂
6.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
59 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 رمان آنلاین الهه به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹ماهورا
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت79 باورم نمیشد محمد مهدی حرفمو جدی گرفته باشه و بر
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 بهم بگو رتبه مو لطفا انگار مظلومیت صدام اثر گذار بود که لب تاب رو چرخوند سمتم و لبخند زد مبارک باشه خانوم دکتر از شنیدن واژه ی خانم دکتر حس خوبی به رگهام تزریق شد باورم نمیشد قرار که به آرزوم برسم اونقدر نگهامو توی صفحه چرخوندم تا بالاخره رتبه سه رقمی رو دیدم و از خوشحالی بی اراده پریدم سمت محمد مهدی و دستامو حلقه کردم دور کمرش اگه خودشو محکم نگهداشته بود حتما هردومون پهن میشدیم اون وسط تبریک میگم خانوم با شادی جواب دادم وای باورم نمیشه به آرزوم میرسم کف دستشو نوازش گونه کشید پشت کمرم همین الانشم به آرزوت رسیدی حاج خانوم قبل از اینکه بتونم جوابی بدم در اتاق باز شد و راضیه پرید داخل و دستپاچه کمی از محمد مهدی فاصله گرفتم الههههه که با دیدن من تو اون فاصله ی کم از محمد مهدی خجالت زده سرشو انداخت پایین و با گفتن ببخشید خواست بره بیرون که مهدی مانع شد بیا ببینم دکتر چیکار کردی کنکور چرا خجالت میکشی راضیه انگار یادش اومده باشه برای چه کاری اومده هیجان زده پرید سمتم چند شده رتبه ات الهه؟؟ به جای من مهدی جواب داد ۱۳۹ شده حاج خانم راضیه پشت چشمی نازک کرد و بغض کرده نشست پایین تخت روی زمین چیشد کشتی هات غرق شده بانو زبون نریز محمد مهدی ناراحتم محمد مهدی خندید رفت رو به روش نشست دوباره شانستو امتحان کن راضیه ترسیده جواب داد نههه همین امسال کافیه ولی خب تهران قبول نمیشم همین و تو جای دیگه نمیری صدای احسان بود چرا نباید برم؟ با تعجب نگاهی به احسان کردم داداش به شما چه ربطی داره؟ احسان برزخی نگاهی به راضیه انداخت که دیگه اشکاش جاری شده بود منو راضیه خانوم یه قراری با همدیگه داشتیم مگه نه؟ صدای گریه راضیه بلند تر شد من دلم میخواد برم دانشگاه مانعی نیست ولی تهران زیر نظر من مهدی بلند شد بازی احسانو تو چنگ گرفت چخبرته پسر چرا تخت گاز داری میتازونی روی این بیچاره؟ احسان چشماشو بست و شمرده شمرده گفت من با راضیه یه تعهدایی داشتیم نباید بزنه زیر قولش وگرنه میزنم زیر همه چی شونه های راضیه رو تو دستام فشردم آروم باش راضیه اتفاقی نیوفتاده شاید همینجا قبول شدی من دردم دانشگاه نیست دردم اعتمادیه که احسان بهم نداره فکر میکنه اگه زیر نظرش نباشم قرار .... ساکت شو راضیه چرت نگو از کی تا حالا احسان انقدر بی اعصاب و بی ادب شده بود که صداشو روی یه دختر بلند میکرد مهدی دست احسانو کشید و از اتاق بردش بیرون 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️⛔️⛔️ کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞