eitaa logo
🍂 الهه 🍂
6.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
59 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 رمان آنلاین الهه به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹ماهورا
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت83 نفس عمیقی کشیدم و دستامو محکم تر به طناب گرفت
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 ده تا رشته و کد رشته رو برات انتخاب کردم که ۷ تاش تهرانه و ۳ تای دیگه شمال مشکلی که نداری؟ بیخیال جواب دادم خوبه اگه مامان مشکلی نداشته باشه بدون اینکه چشماشو از صفحه وب برداره عمه سپرده دست من خیر باشه ان شالله ولی فکر کنم همین تهران قبول شم نه؟ ابروهاشو داد بالا ان شالله که اره اگه نشد دیگه خیلی بد شانسی بعد هم خندید یه چیزی ته دلم تکون خورد و ترسیدم از اینکه یه موقع همین رشته هایی که زده قبول نشم برای همین بعد از بیرون رفتنش لب تاب رو برداشتم وارد سایت شدم و قسمت ویرایش اطلاعات چندتا کد از شهرهای مختلف پیدا کردم و وارد کردم حالا ۲۱ انتخاب انجام داده بودم با خیال راحتتری دراز کشیدم و به اینکه حتما رشته ای که علاقه دارم قبول میشم به خواب رفتم با صدای جیغ گوشخراشی از خواب پریدم و گیج به اطرافم نگاه کردم تاریکی اتاق باعث میشد نتونم تمرکز کنم برای همین بلند شدم و کورمال کورمال رفتم سمت کلید لامپ اتاق و روشنش کردم چند ثانیه ای دستامو گذاشتم روی چشمام تا به نور عادت کنم و اذیتم نکنه صدای گریه های مامان ملیحه که به گوشم خورد بدون ذره ای مکث دویدم سمت بیرون و پله های منتهی به سالن پایین رو یکی دوتا میپریدم نگاهم خورد به مامان که گوشی به دست افتاده بود کف زمین روی سرامیکای وسط هال و زار زار گریه میکرد صحنه ی آشنایی بود اون روزی که خبر مرگ بابا رو دادن مامان همین شکلی بیهوش شده بود دلم لریزد و پام سر خورد با کمر خوردم زمین و کمرم گرفت به لبه ی پله ها از شدت درد لبمو به دندون گرفتم چشمام سوخت و اشک پر از فریادم ریخت صورتم دست به کمر گرفتم تا بلند شم نشد از همونجا داد زدم مامان چیشده؟ احسان بود؟ مامان نگاهم کرد و دستی به صورتش کشید اومد سمت الهی دورت بگردم تو چرا افتادی؟ دستامو سمت مامان دراز کردم مامانی احسان خوبه؟؟ اشکاش بیشتر شد با کفت دستی کوبید تو صورتش موهای بلندش دورش پخش تر شد الهی بگردم برای دل خواهرم و دخترش الهی بگردم پس احسان نبود هرچی بود برمیگشت به خاله لیلا و سهیلا یا راضیه و سپیده مامان یک سره اشک میریخت وحرف نمیزد 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️⛔️⛔️ کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞