eitaa logo
🍂 الهه 🍂
6.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
59 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 رمان آنلاین الهه به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹ماهورا
مشاهده در ایتا
دانلود
؎خنده‌حلالツ🌱 🗯 قبلِ‌عملیات بود، داشتیم‌باھم‌تصمیم‌مےگࢪفتیم اگرگیر افتادیم‌چطورتوی‌بےسیم به‌همرزمامون‌خبربدیم که‌تکفیریانفهمن. یھوشهیدمصطفی‌صدرزاده بلند گفت: اقا اگه‌من‌پشت‌،بےسیم گفتم‌همه‌چۍآرومه‌من‌چقدرخوشبختم :/ بدونیدکه‌تموم‌سرویس‌شدیم‌رفت .😐😂 💔" ــــــــــــــ❁ــــ ـــ ــ ـ رمان همخونه ای و ازدواج اجباری 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
استغفارڪردن زیاد❹خاصیت‌دارد↶ "رهایے از غم و اندوہ "احساس امنیت "نجات از تنگناها "زیاد شدن رزق و روزے🌱 اَستَغفِرالله‌رَبے‌و‌َاتوبُ‌الیهْ 🌸 ــــــــــــــ❁ــــ ـــ ــ ـ رمان همخونه ای و ازدواج اجباری 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت439 #نویسنده_سیین_باقری
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) وقتی رسیدیم خونه عامر خان بدون اینکه ناهار بخوره دست و روش رو شست و رفت خوابید هرچی مامان علتشو پرسید بهش نگفت و ازش مهلت خواست تا سر فرصت مناسب براش بگه لباسامو عوض کردم برگشت اشپزخونه مامان هم رفته بود پیش عامرخان میدونستم تا از زیر زبونش نکشه بیخیال نمیشه بشقابی برداشتم کمی عدس پلوی مامان پز برای خودم کشیدم بسم الله گفتم و شروع کردم به خوردن جوری گشنه بودم که نمیتونستم تا اومدنشون صبر کنم مامان بالاخره اومد از چهره اش معلوم بود چیزی دستگیرش نشده _عامر خان نیومدن؟ ناراحت نشست سمت مخالفم دستشو زد زیر چونه اش _نمیدونم چیشده میترسم خبری باشه من بیخبر باشم خندیدم _مامان غیب میگی؟ خب خبری هست که شما بیخبرین _نکنه تو خبر داری ها الهه؟ _نه مامان من از کجا بدونم چیشده زنگ بزنید عقیله خانم مامان ترسیده زد تو صورتش _ای وای یعنی برای عقیله مشکلی پیش اومده؟ _وای نه مامان من از کجا بدونم برای کی مشکلی پیش اومده قاشق برداشت و از بشقابم شروع کرد به خوردن با تعجب نگاهش کردم دیدم نه بیخیال تر از این حرفاست که بخواد سر در بیاره _مامان مریم خواهر مهدی چجوری اومد تو زندگیشون حالت ناراحتی به خودش گرفت _چی بگم مادر عقیله سر مهدی باردار بود ماه های اخرش که به عامر خبر رسید خواهرش زنده است فکر میکردن تو بمباران مرده ولی زنده بود و شوهرشم در به در دنبال خانواده اش گشته بود تا بالاخره یه نشونه از سیاه کمر پیدا میکنن جالب شد برام _مهدی به دنیا نیومده خواهرش با شکم پر تنهایی اومد سیاه کمر عقیله ازشون پذیرایی کرد مهمون نوازی کرد تا بچه اش دنیا اومد ولی خواهرش عاطفه، شیرش تلخ بود زهر بود اون نوزادش نمیخورد همین شد که دختر عاطفه و مهدی هم شیر شدن سر ماه، بیدلیل عاطفه بهونه ی رفتن به شهر شوهرش کرد هرچی مانعش شدن برنگرده پیش اومد مردک مفنگی، فایده ای نداشت برگشت و رفت بلند شد رفت سر قابلمه _دیگه هم ازشون خبری نبود و ماهم اومدیم تهران از عقیله بیخبر بودیم تا یه مدت بعد خبر رسیده عاطفه فوت شده سر زا شوهرشم که خرجی نداشته، دختر کوچکشو میاره دم در خونه عقیله ول میکنه بیچاره عقیله هم که تنها بوده موزاد رو برمیداره بزرگ میکنه ولی نمیدونسته که بچه خواهرشه ها تا اینکه مریم میشه ۱۵ سال و سر کله باباش پیدا میشه همه چیو رو میکنه دیگه شناسنامشم عوض میکنن به اسم بابا مامان واقعیش براش سه جلد میگیرن اومد نشست _بقیه اش هم که خودت میدونی مادر پس شوهر عاطفه اومده بود دنبال مریم و داشت ازشون سو استفاده میکرد 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️ ⛔️ رمان همخونه ای و ازدواج اجباری 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞
| وَلَا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ ۘ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا ۚ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ و سخن آنان خاطرت را غمگین نسازد، که هر عزت و اقتداری مخصوص خداست و او شنوا و داناست🙂✨🤍 {سوره یونس آیه ۶۵} رمان همخونه ای و ازدواج اجباری 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.. حاجـے ! دیدنِ بغضِ علـے در غَم قاسِم سخت است !🌿؛' :) - جانانٰ رمان همخونه ای و ازدواج اجباری 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
. . وز شـوق‌ این‌ محال که دستم بہ‌ دسـت توست مـოεـن‌ جـای راه رفتن پرواز‌ میکنم💙💍 رمان همخونه ای و ازدواج اجباری 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
🍂 قد و بالایش بلند و ره پُر است از چشمِ شور جور کن مادر ، بساطِ آتش و اسپند را...✨🤩 🌙| رمان همخونه ای و ازدواج اجباری 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
•| مادر روزت مبارک |• - •| @STORY_HARAM |•.mp3
9.28M
°•🌱 ○° سایھ حسین رو سرمه مادر حسین مادرمہ ♥️🌸 🎼 🥳 رمان همخونه ای و ازدواج اجباری 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت440 #نویسنده_سیین_باقری
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) *مهدی* میدونستم مامان احوال خوشی نداره ولی دلیلشو ازم پنهون میکرد یواشکی با دایی عامر پچ پچ میکرد نشسته بود برگهای امتحان میانترم بچها رو تصحیح میکرد تمرکز نداشتم از بس قدم زدنهای مامانو جلوی چشمم دیده بودم مامان مهری با سینی کوچکی که سه تا لیوان دمنوش توش بود از اشپزخونه اومد بیرون روی میز تحریر جلوی پام لیوانی گذاشت _بخور مادر از پا نیوفتی لبخند زدم _دستت دردنکنه عزیزم زحمت کشیدی دورت بگردم با خستگی دست گرفت به زانوش و کمر راست کرد _نوش جون مادر _عقیله بیا بشین انقدر خودخوری نکن درست میشه مامان با دلشوره برگشت سمت مامان مهری و قدم برداشت برای نشستن روی نزدیکترین مبل _نمیتونم مهری جون انگار دارن تو دلم رخت میشورن پوزخندی زدم و برگه ی بعدیو رو گذاشتم _محمد مهدی هم که هفت پشت غریبه شده برگه ی سلما کردستانی بود سربرگش عکس قلب کشیده بود زیرش نوشته بود "پیشته" ناخوداگاه خندم گرفت صدای مامان منو خطاب قرار داد _نگو مهدی تو خودت هزارتا مشکل داری درگیرت کنم که بدتر بشه؟ _محمد مهدی بلاکِش همتونه اگه قابل باشه مامان مهری با ناراحتی گفت _عاقبتت ختم بخیر عزیزم سود نکردی از بلاکشی خندیدم منظورش به الهه بود _حکمتی داشته سوال اولو ننوشته بود دومی هم ناقص بود سومی هم شکلک کشیده بود چهارمی رو در کمال ناباوری تماما جواب داده بود مگه چه سوالی بود روخوانی کردم همون بخشی بود که خودم براشون روخوانی کرده بودم عجب بشری بودها نمره رو براش نذاشتم کلا برگه اش رو گذاشتم کنار تا حسابشو برسم دختره چموش _خب مامان هنوزم نمیگین مشکل چیه؟ قلپی از دمنوش چای و نعنا نوشید و جواب داد _امشب داییت میاد خودش میگه همه چیو ترسیدم نکنه اتفاقی افتاده باشه برای الهه و عمه از جا بلند شدم رفتم کنارشون نشستم _الهه و عمه خوبن؟ نگاه مامان پر از ترحم شد حتما هم تعجب داشت که من هنوزم نگران الهه باشم _نه مادر خوبن داییت میاد و زودی برمیگرده کلافه شدم دستی تو موهام کشیدم و بلند شدم قدم زنون رفتم تا وسط حیاط باغ 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️ ⛔️ رمان همخونه ای و ازدواج اجباری 👇 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞