♦️ دعای زیبا فرج ✨✨
#قرار_شبانه
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️
┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈
065003.mp3
127.1K
📿 هر روز با قرآن
💠 سوره مبارکه الطَّلَاق آیه ۳
🔸 وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا
🔹 و او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را میکند؛ خداوند فرمان خود را به انجام میرساند؛ و خدا برای هر چیزی اندازهای قرار داده است!
✍امام حسین (علیه السلام):
توجه داشته باشید که احتیاج و مراجعه مردم به شما از نعمت های الهی است، پس نسبت به نعمت ها روی برنگردان و گرنه به نقمت و بلا گرفتار خواهید شد.
📚 نهج الشهاده،
▪️اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
▪️ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ
▪️ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
▪️وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
آقاجان . . .
منکجاوشماکجا . . .؟
میگویندخارجی؟
حقدارند . . .💔
اما . . .
تکلیفدلمچطور؟
منخارجیمدرست✋
امانامشما.
داخلتکتکرگهایقلبمحکشده..(:
وباهرتپش..
سلولهایبدنمراسرشارازنام#حسین
میکند..
#بهتوازدورسلام..✋#بهحسینبنعلیازطرفوصلهیناجورسلام💔
نفیسه کرمانی
#تلنگر
در مأموریت ها همه رزمندگان چفیه می انداختند گردنشان الا محمود ؛
یک شال سیاه داشت که همیشه گردنش بود ، نه فقط محرم و صفر
یکبار از او خواستم تا علت شال سیاه انداختنش را برایم بگوید گفت ،
مادر جان! ما عزادار امام حسین علیه السلام هستیم .
گفتم ، الان که محرم و صفر نیست!
گفت ، مادرم! ، عزادار امام حسین علیه السلام بودن محرم و صفر نمی خواهد ما همیشه عزادار حسینیم...
#شهیدمحمود_رادمهر
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
~~~~~~~~~~~~~~~
دلم خوش است به این ذکرِ یا امام رضا
محرم و صفر و گریه با امام رضا
تو آسمانی و من خاکِ پای حضرتِ تو
تو دستگیری و من هم گدا امام رضا
اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے
الامامِ التّقے النّقے
و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے
الصّدّیق الشَّهید
صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ
ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_هفتاد_ویکم
عمران هرچه روی پله ها منتظر ماند، محسن از ورودی حرم داخل نیامد تا بگوید همه آن خبرها دروغ بوده.
به زحمت بلند شد.
باید نمازش را می خواند. گریه کنان راه افتاد سمت صحن غدیر؛
همان جایی که محسن بعد از نماز صبح ترتیل می خواند.
🌹بین راه، اذان محسن را که توی گوشی اش ضبط کرده بود گوش داد.
همیشه اول می رفتند بخش خادم ها.
محسن با آن ها احوالپرسی می کرد و بعد برای تلاوت می رفتند به قسمتی که مردم نشسته بودند.
🌺 عمران آهسته در ِ بخش خادم ها را باز کرد.
نمی دانست چه بگوید.
فقط با چشم های قرمز ورم کرده، خادم هایی که آن جا نشسته بودند را نگاه کرد.
🍁🍂 یکی از خادم ها را شناخت.
محسن همیشه با او شوخی می کرد.
پیرمرد از جایش بلند شد. به طرف عمران آمد.
عمران پرسید :
_ حاجی منو می شناسی؟!
اشک توی چشم های پیرمرد حلقه زد. سرش را تکان داد :
_ آره ... خدا رحمتش کنه ... بیا داخل!
عمران نرفت.
همان جا پشت در نشست و های های گریه کرد.
ادامه دارد...
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_هفتاد_ودوم
تازه چهلم محسن گذشته بود.
شب بود که در حیاط را زدند. بابا رفت پشت در.
همان مستند سازی بود که از سفر مالزی محسن مستند ساخته بود.
چهره اش گرفته بود.
تسلیت گفت .
آمده بود قسمت های مستند را تکمیل کند. بعد از سفر مالزی حالا نوبت سفر بی بازگشت حجش بود. برای بابا سخت بود.
داغ محسن هنوز تازه بود اما چون دوست داشت یادش زنده نگه داشته شود، قبول کرد.
ساعت هشت صبح سرو کله بچه های مستند ساز پیدا شد.
رفتند توی اتاق محسن. دستگاه هایشان را نصب و آماده می کردند که یکی زنگ حیاط را زد.
_ منتظر کسی بودید حاج آقا؟!
🌹 بابا سرش را به نفی تکان داد.
رفت پشت در. مامان از پشت در نگاه کرد. چند مرد سیاه پوش وارد حیاط شدند.
مامان بین حرف هایشان کلمه "بعثه رهبری" را شنید.
دلش آشوب شد.
شنیده بود چمدان های محسن، در بعثه رهبری ست.
مردها وارد اتاق محسن شدند و نشستند.
تسلیت گفتند و فاتحه خواندند.
پذیرایی که شدند کارگردان صحبتی با آن ها کرد و بعد به تیمش آماده باش داد.
💥 بابا بلند شد و همراه مردهای تازه وارد رفت توی کوچه. تیم فیلم سازی هم به دنبالش.
مامان به در حیاط خیره شد. خودش بود؛ چمدان هایش ...
قلب مامان شروع کرد به کوبیدن. نفهمید چطور خودش را به چمدان ها رساند.
به پیراهن های یوسف داوودش.
آن روز ها توی دلش با محسن این طور زمزمه می کرد :
_ خدا اول معروفت کرد، بعد محبوب و بعد توی قلب های عالم موندگار شدی ...
065007.mp3
168.1K
📿 هر روز با قرآن
💠 سوره مبارکه الطَّلَاق آیه ۷
🔸 لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ ۖ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ ۚ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا ۚ سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا
🔹 آنان که امکانات وسیعی دارند، باید از امکانات وسیع خود انفاق کنند و آنها که تنگدستند، از آنچه که خدا به آنها داده انفاق نمایند؛ خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانایی که به او داده تکلیف نمیکند؛ خداوند بزودی بعد از سختیها آسانی قرار میدهد!