eitaa logo
الی الحبیب
2.9هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
30 فایل
👇 «إلی‌الحبیب» 💠 اخبار 💠 بایدها و نبایدهای مداحی 💠 آداب و سلوکِ ستایشگری‌اهلبیت 🔻 خادم کانال: @setayeshgary
مشاهده در ایتا
دانلود
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب
(قسمت دوم)
پشت سر از درب کشوردوست وارد می‌شوم، مقابل درب ورودی داخل، دو دستگاه مینی‌بوس مستقر شده و‌ موبایل و وسایل اضافی را تحویل می‌گیرند... حاج همراه منتظر هستند، سید داخل است و تلفنش هم دائما اشغال... می‌روم به امید اینکه هم را بیابم، هم را... بچه‌های حفاظت انصافاً صبور و خوش‌اخلاق‌اند و درعین‌حال بادقت تک‌تک افراد را وارسی می‌کنند، در صفِ پشت درگاه حفاظتی(گیت بازرسی) [حقیقتاً این‌جا دیگر دست و زبانت می‌لرزد اگر رعایت زبان فارسی را نکنی!؛ شاید در تاریخ این سرزمین، کسی به اندازه صاحب این بیت، پاسدار زبان فارسی نبوده است]، را می‌بینم... جوان نخبه آبادانی که با تمام سختی‌های معلولیت قله‌های بلندی را فتح کرده است، فکرش را بکن، تکلم درست‌ودرمانی نداشته باشی، آن‌وقت اراده کنی و زبان به مدح اهل‌بیت(ع) بگشایی! محمدرضا در عرصه‌های علمی و ورزشی و... هم امتیازات و افتخارات زیادی دارد... هرچه کرده بودم نتوانستم برایش کارت تهیه کنم، فکرمی‌کردم ناامید شده باشد... اما نه، خودش را رسانده بود، آن هم از آبادان! با خوش‌حالی گفت با کارت حاج آمده‌ام داخل... دم حاج حسین گرم! ✳️✳️✳️ کفش‌هایم را قبل از درگاه حفاظتی، گوشه‌ای رها می‌کنم و با عجله چشم‌هایم را به دنبال و به این سو و آن سو می‌دوانم... در همین ازدحام قبل از ورود به حسینیه با چند نفری هم عجله‌ای و سرسری حال‌واحوالی می‌کنم، اما خبری از سید و عباس نیست، احتمالاً داخل باشند، صدای می‌آید که سرود را با جمعیت تمرین می‌کند، دلم نمی‌آید از شیرکاکائو و شیرینی بیت بگذرم، گوشه‌ای می‌ایستم و با عجله شیر و شیرینی را یکی می‌کنم! می‌ترسم اگر در این فاصله حاج‌آقا یا حاج محمدرضا بیایند داخل و من را در حال خوردن ببینند چه فکری می‌کنند! رسماً شیرینی را می‌بلعم و به سرعت خودم را به داخل می‌‌رسانم، قبل از آخرین درگاه که مجهز به محفظه وارسی وسایل هم هست، را می‌بینم و‌ پیغام حاج‌آقا را به او می‌رسانم، کلافه است، می‌گوید خب بروم بیرون که چه شود؟ چه کار می‌توانم بکنم؟ قانعش می‌کنم که باید برود، حتی اگر نتواند کاری کند... اما خبری از نیست، را می‌بینم، قُل دیگر ، البته نه خونی! سراغ را می‌گیرم، می‌گوید همین دوروبر است... پیدایش می‌کنم، وسط این شلوغات، مثل همیشه شوخ‌طبع و گشاده‌رو... می‌گوید خودتی! و ادامه می‌دهد که اون مورد هماهنگ است... خیالم راحت می‌شود و به سمت درب ورودی بهشت روانه می‌شوم، حسینیه امام خمینی... ✳️✳️✳️ امسال سطح عزیزانی که برای اجرا وارد مرحله نهایی شده بودند خیلی به هم نزدیک بود و عزیزانی بودند که حذف آن‌ها برای هیأت انتخاب خیلی سخت بود، اما زمان اجرا محدود است و چاره‌ای جز انتخاب عده‌ای و حذف عده‌ای دیگر نبود، امسال ابتکاری به خرج داده شد و قرار بر این شد دو نفر از این عزیزان هم قبل از حضور حضرت آقا و در جمع پرشوری که از ساعت‌ها قبل وارد حسینیه شده‌اند، اجرا داشته باشند... صدای به گوش می‌رسد، جوان متخلق، مؤدب و خوش‌آتیه شاهرودی... بعدتر متوجه می‌شوم که قبل‌تر هم خوانده است، او هم در جلسات انتخاب، مسلط و توانمند بود، جرأت و توانمندی اجرای خوبی داشت، از مداحان جوان قزوینی که ظاهراً مدتی است ساکن تهران شده... وارد حسینیه می‌شوم، حسینیه مملو از جمعیت است، در همان ورودی و تیمش مشغول ضبط گزارش هستند، یکی دارد از حاج که کنار درب، روی ویلچرش نشسته مصاحبه می‌گیرد... سال‌هاست برای حاج محمود این صندلی را از بهشت عاریه داده‌اند تا ضمانتی باشد برای جایگاهش در آن‌سوی هستی... ادامه دارد... ✅ @elalhabib_ir
الی الحبیب
|#دیداریار| #حاشیه‌نگاری حاج‌رحیم #آبفروش از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت پنجم) «اولین گروه سرود پیرمردها!» گوشی میثم را هم می‌گیرم و‌ تحویل می‌دهم... پایین پله‌ها بساط چای و‌ پذیرایی مختصری به راه است، اما هیچ فرصتی برای توقف نداریم، وارد محوطه می‌شویم و با عجله به سمت درب ورودی حسینیه، جایی که اهالی کشوردوست و فلسطین به هم می‌رسند! هم‌زمان با حاج و تیم همراهش به جمعیت پشت درب می‌رسیم، آن‌طرف‌تر جماعتی بسیار بیش‌تر و متراکم‌تر در انتظار ورود هستند، از لابه‌لای جمعیت فلسطینی دوسه‌نفری به کنایه چیزی می‌گویند که بعله، ویژه‌ها و از این حرف‌ها... صدای قرآن جلسه بلند شده و این یعنی آقا آمده‌اند و ساعت نه‌ونیم را رد کرده... خیلی در اضطراب و التهاب رسیدن به جلسه هستم... افسوس عمیقی دارم که چرا زودتر نتوانسته‌ام به آغاز مراسم برسم... در همین حین از مداحان و نغمه‌پردازان خوب اهواز، فرزند شاعر پیش‌کسوت خوزستانی حاج می‌آید جلو و به حاج عرض ارادتی می‌کند، حاج رضا هم حسابی تحویلش می‌گیرد و به پدر سلام می‌رساند، مدح پدر و پسر را یک‌جا به‌جا می‌آورد... 💠💠💠 وارد محوطه ورودی حسینیه می‌شویم، کاپشن را در دستگاه می‌گذارم و خودم را دراختیار برادری که اقصی‌نقاط بدنت را به خوبی کندوکاو می‌کند! بعد از این خان، در یک عمل غافل‌گیرانه، برادر دیگری کارت‌های ویژه را می‌گیرد و خیلی جدی پس نمی‌دهد! برخی ناراحتی می‌کنند و جروبحث‌های مختصری شکل می‌گیرد... محلی نمی‌گذارد و فقط می‌گوید جا نیست! پشت درب ورودیِ بخش ویژه که با یک دیواره متحرک بسته شده، جمعیتی ازدحام کرده‌اند و در تلاش هستند برای ورود، یکی از افرادی که مقابل درب ورودی کارت‌ها را توزیع می‌کرد می‌بینم که کارت آویز بر گردنش را در دست گرفته، بالاوپایین می‌پرد و می‌گوید من از عوامل اجرایی هستم و مأمور مستقر در آن‌جا هم با آرامش لبخند معناداری می‌زند و فقط نگاه می‌کند... هم‌چنان صدای قرآن به گوش می‌رسد، امیدی به ورود از این بخش نیست، به سرعت خودم را از درب عمومی به انتهای حسینیه می‌رسانم و در گوشه‌ای عقب‌تر از آخرین ستون، کاپشنم را زمین پهن می‌کنم و وسط آن جاگیر می‌شوم... خیلی دمق هستم، برخلاف سال گذشته، نه آقا را می‌شود درست ببینم، نه اجراکنندگان را... طبیعتاً کنش‌ها و واکنش‌های پیرامون اجراها را هم... یادم می‌آید که از سال پیش مصوب شد، قبل از حضور آقا، در جمع انبوه حاضر، دو نفر پیش از رسمیت‌یافتن جلسه، بخوانند... اتفاقی که پارسال با اجراهای خوب و تثبیت گردید، امسال هم قرار بود پیش از آمدن آقا، و ، اجرا داشته باشند، اما نمی‌دانم چه شد که این اتفاق مبارک، علی‌رغم تصویب و قطعیت در جلسات رقم نخورد! در سفر اخیر به یزد، توفیق شد و در جمع آسمانی بشیر حضور یافتم، مداح خوش‌نفس و جوان یزدی، محور این جمع باصفاست، جماعتی از پیرغلامان که شاید برخی سواد رسمی نداشته باشند، اما سینه هر کدام، گنجینه‌ای از میراث کهن اشعار و نغمات اصیل و سنتی این دیار است که در مدتی کوتاه ده‌ها قطعه تصویری فاخر را در مناسبت‌های مختلف تولید کرده‌اند... اولین گروه سرود پیرمردها! محمدرضا می‌گوید در این مدت، دو تا عمل قلب باز داشته‌ایم و یک نفر هم دار فانی را وداع گفته! خداوند سایه همه بزرگ‌ترها را حفظ نماید، به‌ویژه این جمع به غایت نازنین و ارزشمند را... الآن که این کلمات را می‌نویسم، دوباره در راه یزد هستم، این‌بار برای همایش هیأتی‌های یزد و امیدوار که باز این گروه باصفا را زیارت کنم... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir