#برشی_از_کتاب
#طاووس_مستور
🔸 اولین نفر بودم؛ اولین آغوش دنیا نوزاد که میان بازوهایم قرار گرفت گویی گنج های آفرینش را به دستم داده باشند در آن جسم ،کوچک وسیع ترین رازهای ناپیدای عالم نهفته بود. عظمت کوه ها در برابر این ،جسم هیچ بود هیچ هیچ! من با چه قدرتی توانستم او را نزد پدر برسانم فقط چند قدم راه بود؛ اما انگار که من دورتادور کره زمین را هروله کرده باشم نفس بریده و با لبهایی خشکیده تر از ترکهای بیابان حجاز، مقابل امام یازدهم زانو زدم طفل چشم در چشم ابن الرضا دوخت و سلام کرد. پدر خم شد و او را از آغوش من گرفت او را به صورت خود نزدیک کرد. در یک لحظه انتقال نوری عظمی را میان پدر و پسر .دیدم از چشمهای هم اقیانوسی از ملکوت عالم را نوشیدند؛ پدر از پسر پسر از پدر یکی شدند نور واحد!
🌱 برشی از کتاب طاووس مستور
🌸 داستان تولد خورشید دوازدهم
سفارش و خرید کتاب 👇
📚📙@sefaresh_ketab
🆔 @elalhabibk 🌺
#اول_هفته_باکتاب 😍
#باهم_کتاب_بخوریم 😋
📚نام کتاب : فرنگیس
🗞انتشارات: سوره مهر
🖊نویسنده : مهناز فتاحی
📖 تعداد صفحات :۳۵۴ صفحه
#معرفی_کتاب:📖
📌 اگر تا به حال به #کرمانشاه سفرکرده باشید، حتما کنار پارک شیرین مجسمه این زن تبر به دست را دیدهاید، زنی که آقا در سخنرانی در دیدار با مردم گیلان غرب از آنها خواست که او و هویتش را برای خودشان حفظ کنند!
اگر به دنبال روایتی متفاوت از بانوان دفاع مقدس هستید فرنگیس کتاب خوبیاست؛ فرنگیس روایت مردان و زنانی روستاییایست که یکی درمیان جانبازند و هنوز با مینها دست و پنجه نرم میکنند. مردمی که جنگ برایشان در آن هشتسال تمام نشد و همچنان پشت سرهم، شهید و جانباز تقدیم انقلاب میکنند، به قول آقا "#بانو_فرنگیس را باید بزرگ داشت"
#برشی_از_کتاب:🗒
نشستم و غذا خوردنشان را تماشا کردم. به آنها چای هم دادیم. با هم حرف میزدند. کنجکاو بودم بدانم چه میگویند. وقتی از مهاجر عراقی پرسیدم، خندید و گفت: « از تو میترسند! میگویند نوبتی بخوابیم، نکند این زن ما را بکشد.»
یکی از آنها نشست و دوتای دیگر خوابیدند! لحظهای چشم از آنها برنمیداشتیم. کنارشان نشسته بودم که مادرم برگشت و گفت : «وقتی میگویم فرنگیس مثل گرگ شده، دروغ نمیگویم!»
اسیرها تا غروب پیش ما بودند. همهجا صدای بمب و خمپاره میآمد. دایی حشمت گفت: «فرنگیس، زود باش اسیرت را بیاور تا برویم و تحویل رزمندهها بدهیم.»
یکی از اسلحهها را دستم گرفتم و با دایی و سه تا اسیر راه افتادیم. مادرم مرتب میگفت:«فرنگیس مواظب باش بلایی سرشان نیاوری.»
ارتباط با خادم کتابخانه:
@abbasiiiii62
┅═✧❁ @elalhabibk 🌸❁✧═┅