روزهایی که مزارشهدا تازه پاتوقمون شده بود
بین شماها قدم میزدم
و طبق عادت بچگی، سن هارو حساب میکردم
تقریبا همه تون از من بزرگتر بودید و خیالم راحت میشد که هنوز خیلی وقت دارم...
چند سال که گذشت، همسن و سال شده بودیم...
و اینروزها ازتون خجالت میکشم...
فاصلههامون بیشتر شده...
دارم ازتون بزرگتر میشم...
و پای اومدنم سستتر شده...
رفقا ایام فاطمیه نزدیکه
منم پر پرواز میخوام
از همونا که تو اوج روضهها به دلشکستهها میدن
که همون جا سند عاقبتبخیری تون امضا شد...
دلم، دل شکستن و دل بریدن میخواد...
دلم عزیز زهرا(ع) شدن میخواد💔
#دلنوشته_خادم_هیئت
#میاندار
🆔 @elalhabibk🌹
هوا گرم بود...
ازدحام جمعیت زیاد بود...
حتی جایی برای نشستن نبود
و دیر کرده بودید...
بار اولم بود...
از فرصت استفاده کردم؛ چشمهامو بستم و شروع کردم به حرف زدن
شعر ای که مرا خواندهای راه نشانم بده همش تو ذهنم بود
و یه نشونه واضح ازتون میخواستم...
صدای همخوانی مردم بلند شد:
شهید گمنام سلام...
جمعیت زیاد بود و حتی امید نداشتم که گوشه انگشتم به یکی از تابوتها بخوره
ولی اون تابوتی که داده شد دست خانمها، به خودم اومدم و دیدم روی دستهای من جا گرفته...
چند قدم بیشتر نصیبم نشد
و تابوت دور شد...
از دور نگاه کردم
نگاه کردم به نوشته شهید گمنام که پایینش نوشته شده بود ۱۸ ساله...
و جوابمو همون جا گرفتم
همونجا فهمیدم که جواب سوالم سخت نیست
باید دلتو به دلدار بسپری
تا دلدار، خریدارت بشه...
یازهراهای قبل عملیات و روضهها کار خودشو کرد
مادر دیدتون
و خریدارتون شد که همه جوره شبیه حضرت مادر شدید
که سنگ بینشانتون، برای بقیع نرفتهها
مامن امنی شد تا از بیمهری کوچههای مدینه با همه وجود بارید...
راستی رفقا، یادتون نره دعامون کنید
دعامون کنید تا ماهم منتقم حضرت مادر بشیم...
#دلنوشته_خادم_هیئت
#میاندار
🆔 @elalhabibk🌹
فاطمیه باشه...💔
شب زیارتی ارباب باشه...💔
شهید گمنام مهمونمون باشه...💔
آخ مادر جان؛ شهرمون بوی مدینه گرفت...
پهلونهات که هواشونو داشتی
هواتونو داشتن...
یادتونو زنده کردن
با اومدنشون شهرمون باز بوی روضه گرفت...
براشون به نیت از شهیده گمناممون سنگ تموم میزاریم...
تا برسه روزی که انشالله صاحب عزا بیاد و دوش به دوش همین شهدا برات صحن و سرا بسازیم❤️
#شهید_گمنام_سلام...
#دلنوشته_خادم_هیئت
#میاندار
🆔 @elalhabibk🌹
دهه فجر برای من با ریسههای رنگی و سرودهای انقلابی زنگ تفریحها و جمله (انقلاب ما انفجار نور بود) با اون خط خوش روی بولتن مدرسه معنی پیدا کرد...
خیلی کوچکتر از اونی بودم که متوجه عظمت این حرکت بشم
ولی تو راهپیماییهای ۲۲ بهمن با دیدن سیل مردم با تیپ و قیافه متفاوت ته دلم غنج میرفت و ذوق میکردم که منم جزئی از این مردمم...
بزرگتر شدم؛
معنی اون شعرها رو دونستم...
فهمیدم اگه برای جشنی که تو مدرسهمون برگزار میشه کلی بدو بدو داشتیم، برای انقلابمون و این جشن چهل و خوردهای سال، بدو بدوها و دلخون شدنها و رنجهای خیلی بیشتری کشیده شده...
فهمیدم عظمت راهپیمایی در مقابل عظمت این انقلاب، مشت در مقابل خروارِ...
و رفته رفته پدرجان این امت، بیشتر شیفته شما شدم...
به جوانهایی که مارک فرزندان روحالله خوردن و تا انتهای آسمون رفتند، با همه وجودم حق دادم...
و پدر جان، خیالتان راحت
انشالله بچههای این امت بدون خستگی، پشتیبانِ علمدارِ علمِ این انقلاب هستیم تا علم به دست امام زمانمون برسه
و مام نقشمونو ایفا کنیم...
#دلنوشته_خادم_هیئت
#به_مناسبت_دههفجر_و_تولد_حضرتامامخمینی《ره》
#میاندار
🆔 @elalhabibk🌹