eitaa logo
هیئت مذهبی_فرهنگی الی الحبیب
1هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
4.5هزار ویدیو
141 فایل
یه عده جوونیم از جنس مونث، دانشجو، دانش‌آموز و طلبه... سرمان درد می‌کرد برای کار، حسین جمع‌مان کرد 🌸 . . . کانال ایتا: @elalhabibk پیج اینستاگرام: @elalhabib_1401 کانال تلگرام: @elalhabib1401 . . . ارتباط با ادمین کانال 👇 @Ro_siyah
مشاهده در ایتا
دانلود
🖼 مراقب رفتارتان باشید که دشمن در انتظار یک اشتباه است ✧❁ @elalhabibk 🏴 ❁✧
🖼 گناه‌ کردن را ساده نگیریم ✧❁ @elalhabibk 🏴 ❁✧
🖼 به تفکرات دشمن و کفار نزدیک نشوید ✧❁ @elalhabibk 🏴 ❁✧
«انگار شر باشد ولی نیست» دسته‌ی کنف‌پیچ‌ِ گل نرگس را از دستش قاپیدم و عمیق بو کردم. گفت: «شد چند سال؟» گفتم: «می‌دونی دیگه، پونزده تمام.» پانزدهمین سال از شروع نفس‌کشیدنمان زیر یک سقف می‌گذشت. جعبه‌ی کیک را گذاشت روی پیشخوان آشپزخانه. چسب نواری روی در جعبه را جدا کردم؛ یک کیک کاکائویی کوچک که ماهرانه روی همان سطح کوچکش نوشته بود: «ولادت حضرت زینب مبارک.» با لحنی امیدوارانه گفت: «این دیگه بمونه برای بعد از برد.» به خنده جواب دادم: «یه کیک خریدی برای همه‌ی مناسبت‌ها.» دل توی دل جفتمان نبود. چیزی تا شروع مسابقه فوتبال نمانده بود و نگاه‌های مضطرب را از هم می‌دزدیدیم. با سر انگشتانی که انگار دیگر حس نداشتند، صفحه‌های قرآن جلد چرمی‌ام را ورق می‌زدم و تند‌تند می‌خواندم. زمان عجیب می‌گذشت، خدا خدا می‌کردم عقربه‌های ساعت کمی آهسته‌تر حرکت کنند. صدای گزارشگر به مثابه‌ی تیشه‌ای که با ضرباتش دانه‌دانه آجرهای ساختمانی را خراب می‌کند روی هم، داشت ذره‌ذره حال خوب آن شبم را خراب می‌کرد و مثل آواری روی سرم می‌ریخت. تلخ‌ترین صدای سوت پایان مسابقه متعلق است به آن شب. اشک‌هایش را پنهان کرد و رفت. شاید برای قدم زدن، شاید برای ادامه‌ی گریه، نمی‌دانم. احساس می‌کردم بدترین حال دنیا را دارم، همه‌ی امیدمان ناامید شده بود. دنبال روزنه‌ی امیدی می‌گشتم، قرآن جلد چرمی را دوباره برداشتم و این‌بار انگار که در یک جزوه‌ی پر‌و‌پیمان درسی دنبال نکته‌ی کنکوری باشم چشمم می‌چرخید بین آیه‌ها. ‌پلکهایم جایی بین صفحات ایست کردند، خودش بود، چند بار زیر لب خواندمش، مثل مسکن‌های قوی سریع عمل کرد، بعد با فونت درشت توی نوت تبلت نوشتمش که بماند به یادگار. کیک سالگرد ازدواجی که قرار بود بعد از برد تیم ملی ایران مقابل آمریکا کام‌مان را شیرین کند، ظهر روز بعدش کنار مدافعین حرم حضرت زینب و در خنکای آذر ماه قطعه‌ی پنجاه بهشت زهرا به کاممان نشست. وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ شايد چيزى را ناخوش بداريد و در آن خير شما باشد. بقره، ۲۱۶ نویسنده: گرافیک: 🌺آیه‌جان: آیاتی که به جان نشسته‌اند. ✧❁ @elalhabibk🏴 ❁✧
🖼️ ریشه‌های درخت هرچه قوی‌تر باشد از طوفان‌ بیش‌تر در امان است. ✧❁ @elalhabibk🏴 ❁✧
🔴 هرشب قبل ازخواب این عکس را نصب العین و کلاهمان را قاضی کنیم آیا امروز امام زمانمان جایی در زندگی روزانه ما داشت؟! 🔵 نکند جزء آن زیان دیدگانی باشیم که بازی های دنیا ما را از امام زمانمان غافل کرده باشد؟ 🔺 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ اللَّهِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۹ منافقون﴾ 🌕 طبق روایاتی معتبر امام ذکرالله و بزرگترین آیت الهیست.. ✧❁ @elalhabibk 🏴 ❁✧
🖼 عشق را در دل زنده کنیم. ✧❁ @elalhabibk 🌊☀️ ❁✧
. ‌روزی ✍🏻 سمیه شاکریان از هر شیفتِ شش‌ساعته توی بیمارستان، تقریبا یک‌میلیون تومان حقوق می‌گرفتم. ماهی چهار شب، به علاوهٔ شیفت‌هایی که توی بقیهٔ  بیمارستانها داشتم، جوابگوی هزینه‌های پایان ماهَم بود. آن‌شب، یک ساعت‌و‌نیم تا پایان شیفت مانده بود. کشوی میزم را باز کردم و فیش‌‌ها را شمردم. ضرب و تقسیم کردم. فقط دویست‌هزار تومان می‌شد. بدون شک توی خرج و قسط‌های پایانِ ماه می‌ماندم. تازه کارم را شروع کرده بودم و مطب نداشتم. گنجشک‌روزی پول جمع می‌کردم و آخر ماه را سر‌وسامان می‌دادم. پکر شدم. مطمئن بودم توی زمان باقی‌مانده، فیش‌ها به یک‌میلیون تومان نمی‌رسد. صدای تقهٔ روی در، قلاب انداخت و از توی افکارم بیرونم کشید. مادری با پسربچهٔ تب‌دارش برای ویزیت آمد. زن پولی نداشت. بچه را معاینه کردم. دلم نمی‌آمد دستش را رد کنم. نسخه را نوشتم و راهی‌اش کردم. دوباره پکر شدم. به ساعت نگاه کردم. زمان به سرعت می‌گذشت و رحمی نداشت. کشو میزم را الکی باز کردم و بستم. کم‌کم باید میز را جمع می‌کردم و شیفت را تحویل می‌دادم. دنباله‌ی گِرد و سرد گوشی پزشکی را توی جیب چپم فرو کردم و مُهرم را توی جیب راستم گذاشتم. فیش‌ها را دسته کردم تا تحویل پذیرش بدهم. با صدای باز شدن در چیزی توی دلم فرو ریخت. یکی از پرستارها بود که می‌خواست بروم اورژانس. چند مریض تصادفی آورده بودند. کار بخیه و پانسمان و ویزیتشان را انجام دادم. همه‌‌چیز به سرعت برق گذشت. آخر شب فیش‌ها را بررسی کردم، یک‌و‌نیم میلیون تومان جمع شده بود. مبهوت لطف خدا بودم. بیشتر از چیزی که فکرش را می‌کردم توی حسابم می‌آمد. «إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَآءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ‏» توی سرم موج برداشت. من راضی به درد و رنج مردم نبودم اما زمین طوری چرخیده بود که آن ماه را بدون دردسر بگذرانم. شرمنده شدم. ناامیدی از لطف خدا، اشتباه محاسباتیِ من بود. روزیِ آدم‌ها توی دستهای خدا بود و من روزی‌ام را توی قبض و فیش بیمارهایم جستجو می‌کردم. إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَآءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ‏ او هر كس را كه بخواهد بى‌حساب روزى مى‌دهد. آل عمران، ٣٧ ✧❁ @elalhabibk 🌊☀️ ❁✧
🖼 مهمان حبیب خداست اما مهاجر حبیب‌تر ✧❁ @elalhabibk 🌊☀️ ❁✧
▫️بسم الله الرحمن الرحیم 💐 ۞ وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ و اگر مایل شدند به صلح فَاجْنَحْ لَهَا مایل شو به آن وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ و توکل کن به خدا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ همانا او شنوا و دانا است سوره انفال/ ۶۱ 🔺پیام آیه شریفه : قبول پیشنهاد صلح دشمن در اوج قدرت و پس از تمایل آنها 🌸 لغات مهم: جنحوا: میل کردند سَلم: صلح، مسالمت 🌺 نکات آیه شریفه : ۱- اگر دشمن تمایل به صلح نشان داد شما هم تمایل نشان دهید. جَنَحُوا ... فَاجْنَحْ ۲- در اوج قدرت باشید تا تقاضاى صلح، از سوى دشمن باشد. وَ إِنْ جَنَحُوا ۳- اسلام، جنگ‌طلب نيست. وَ إِنْ جَنَحُوا ... فَاجْنَحْ‌ ۴- فرمان جنگ و صلح، با پيامبر خدا و از اختيارات رهبرى جامعه اسلامى است. «فَاجْنَحْ» نفرمود: «فاجنحوا» ۵- از موضع قدرت، سوء استفاده نكنيد. «فَاجْنَحْ» ۶- در پذيرش صلح، بر خدا توكّل كنيد. «فَاجْنَحْ ... تَوَكَّلْ» ۷- در پذيرش صلح، احتمال خطر و توطئه و حتی زخم زبان دوستان هست. بر خدا توكّل کنید. «تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» ۸-در امضای پیمان صلح، گرفتار تردید نشوید و به خدا توکل کنید. «تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ✧❁ @elalhabibk 🌊☀️❁✧