🔴واکنش آیتالله گلپایگانی به مخالفت دولت موقت با ولایت فقیه
🔸آیتالله گلپایگانی: هر حکومتی، منهای ولایتفقیه، همان حکومت طاغوت است
🔹آیتالله طاهریخرمآبادی که از روحانیون مبارز دوران نهضت اسلامی و از مسئولان پس از انقلاب بود، درباره جایگاه ولایت فقیه در نظر آیتالله گلپایگانی میگوید: پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هنگامی که دولت موقت در پیشنویس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که در مطبوعات منتشر کردند، هیچ اسمی از ولایت فقیه نیاورده بود، آقای گلپایگانی اعلامیهای منتشر کرد و در آن صریحا گفت که تمام شئون مملکت باید زیر نظر ولایت فقیه باشد. به خاطر میآورم در اعلامیه دیگری، تعبیر ایشان این بود که هر حکومتی، منهای ولایت فقیه، همان حکومت طاغوت است.
🗓18 آذر 1372؛ ارتحال آیتالله العظمی گلپایگانی
🆔👇👇👇
@agha_tanha_nist
✍رهبر عزیزم!
بگذار هرچه میخواهند بگویند...
تخریبت کنند
تهمتت بزنند
و دیکتاتور بخوانندت
ما که میدانیم این تو بودی که به مردم کشورت عزت دادی
ماکه میدانیم پدر ایران نوین تو هستی
ما که میدانیم اگر تو نبودی در روز روشن نیز جرات شکستن حکومت نظامی داعش را نداشتیم...
اگر تو نبودی مانند دوران سیاه شاهان خودخداپندار، به لطف کاپیتولاسیون ها، ارزشمان از یک سگ آمریکایی کمتر بود...
آنهایی که باید میدانند که تو چقدر مقتدر اما مظلومی که حرف هایت یکی پس از دیگری روی زمین مانده...
تعجبی ندارد!
جدت علی هم مقتدر و مظلوم و در میان جهل کوفیان اسیر و دست و پا بسته بود...
بگذار جوجه روشنفکرهای غربزده شعار آریایی هستیم شان گوش فلک را کر کند!
ماکه میدانیم اگرتو نبودی امروز داعش و داعشیان چیزی از بنای کوروش به جا نگذاشته بودند...
هرکس نداند ما که میدانیم فرهنگ و تمدن غرب و شرق را از مردمانش بیشتر آشنایی تاجایی که پوتین گفته بود رهبر ایران بیش از من از فرهنگ و تاریخ روسیه اطلاع دارد ...
ما که میدانیم درکنار غرش دلیرانه و چهره مقتدرانه ات در برابر دشمن، قلبی به وسعت فرهنگ و شعر و ادب پارسی داری و اشعارت روشنی بخش محفل انس و ادب است...
جرم وگناه تو این بود که درعصری به دنیا آمدی و زیستی که مردمش صدهاسال از توعقب تر بودند
نه جرم تو بلکه این جرم ناخواسته تمام بزرگان وطن دوستی ست که فراتر از زمان خودمی اندیشند
ازتو ممنونم که وجودت باعث آرامش و حضورت موجب امنیت من است
ممنونم که هستی و نگذاشتی تا چکمه های سربازان کودک کش آمریکا، انگلیس، اسرائیل و داعشی های سعودی،خاک کشورم را آلوده کند
@agha_tanha_nist
#شهید_حاج_حسین_خرازی
به روایت شهید سیدمرتضی آوینی :
وقتی از این ڪانال ...
که سنگرهـای دشمن را
به یکدیگر پیوند میدادهاند بگذری ،
به « فرمانده » خواهی رسید
به علمـــدار ...
او را از آستین خالیِ
دست راستش خواهی شناخت ...
چه می گویـم !!
چهره ریز نقش و خندههای دلنشینش
نشانه ی بهتـری است ...
مواظـب باش ...!
آن همه متواضع است که
او را درمیان همراهانش گم میکنی
اگر ڪسی او را نمی شناخت ،
هرگز باور نمی ڪرد که
با فرمانده لشکر امام حسین (؏)
رو به رو است ...
🆔👇
@sire_o_sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اینطور_باید_دعا_کرد
🍃سخنان آیت الله بهجت...
#کانال_عارفین
@Arefin
🔻آیتالله اعرافی در جلسه معارفه حجتالاسلام فرهاد عباسی، مدیر امور مدارس:
☑️ کار جهادی در اولویت حوزه علمیه باشد
🔹در برنامه جدید مدارس، نواقصی که موجب کندی کار میشد باید اصلاح شود و هیچ خط قرمزی در برنامه ها وجود ندارد و اصلاحات باید انجام شود.
🔹#پذیرش در سطح کشور کاهش داده شده و هدف از این اقدام اصل قرار دادن کیفیت است.
🔹مراقبت نسبت به آسیبها و #انحرافات موجود از جمله مدعیان مختلف و مریدهای آنان از نکات ضروری بوده و کار کسانی که مقابل ریزشها قرار میگیرد ارزشمند است.
🔹نظام روحانیت در معرض آسیبهای سیاسی و اعتقادی قرار دارد که برخی از این امور به صورت برنامه ریزی توسط دشمنان روحانیت پیگیری میشود.
🔹با حفظ مراقبتها، از نظام سنتی حوزه و تدریس و #تدرس_آزاد صیانت شود تا طلبه بتواند دست به انتخاب بزند، چرا که حس آزادی، انسانهای بزرگی را تربیت میکند
🔹مدیریت #تعطیلات نباید بیشتر از آنچه در آیین نامه آمده باشد و تعطیلات موجود نیز باید با معیارهای سنجیده تری مدیریت شود.
🔹در مسیر تسهیل منابع پایدار در مدارس باید گام برداشته شود
مسائل مختلف مالی و #کاهشبودجهها مشکلات جدی را بوجود آورده و تقریبا بودجههای برنامه ای حذف و بودجه برخی موارد دیگر نصف شده است.
🔹#کارجهادی و نگاه راهبردی و کلان با وجود مشکلات مالی حوزه را سربلند میکند.
http://hawzahnews.com/detail/News/471526
☑️ @HawzahNews
✅خواب بشارتآفرین، قبل از شهادت
حسن اردشیری لاجیمی شب قبل از شهادت آیتالله دستغیب را به نقل از فرزند ایشان چنین نقل کرد:
نیمههای شب بود که پیش از موعد که برای تهجد از خواب بر میخواست، ناگهان سراسیمه از بستر بلند شد و زانوها را بلند کرده و نشست. دستهایش را بر پیشانی نهاد و مرتبا «لاحول و لا قوة الا بالله» میگفت.
حالتش از یک خواب هولناک خبر میداد، اما سخن مرا که شما را چه میشود آیا آب میخواهید؟ چیزی دیگر میخواهید؟ پاسخ نمیداد.
اصرارم زیاد شد، فرمود: امروز دیگر جز با اشاره با شما سخن نمیگویم.
آنگاه کمی دراز کشید و برای تهجد طبق معمول برخاست. آخرین دقایق، هنگامی که از پلکان منزل جهت بیرون رفتن پائین آمد، دست چپ را به سینه اشاره کرد و سپس رو به آسمان بلند نمود، بدین ترتیب خداحافظی کرد.
آن وقت من (سید محمدهاشم دستغیب فرزند آیت الله شهید دستغیب) نفهمیدم با اشاره چه گفت، اما لحظاتی بعد صدای انفجار از معنی این اشاره پرده برداشت، یعنی من هم پرواز نمودم و به ملکوت اعلا رفتم.
حسن اردشیری افزود: از این شگفتتر نواری است که روز پنچشنبه 19 آذر ماه 1360 یعنی درست یک روز پیش از شهادت ایشان در جلسه درس اخلاق جهت طلاب علوم دینی از او باقیمانده که دو مرتبه با تاکید تکرار میکند من روزهای آخر عمرم را میگذرانم.
@zardin_shahre_din
🚩 انتظار شبانه آیتالله بهجت برای باز شدن حرم عبدالعظیم الحسنی(ع)
🔹 فرزند ایشان نقل میکند: «آیت الله بهجت به زیارت حرم مطهر حضرت عبدالعظیم الحسنی علیهالسلام، اصرار داشتند و میفرمودند: اهل تهران اگر هفتهای یک مرتبه به زیارت ایشان نروند، جفا کرده اند. ایشان وقتی می خواستند به حرم حضرت رضا علیهالسلام مشرف شوند و نیز در بازگشت از حرم مطهر رضوی، اصرار داشتند از سر راه باید حرم حضرت عبدالعظیم علیهالسلام برویم. یک بار اتفاق افتاد که ما در راه بازگشت از مشهد نزدیک ساعت 12 شب به تهران رسیدیم، نیمه شب بود درِ حرم بسته بود ولی ایشان فرمودند: «اثاث را میگذاریم پشت در حرم، همین جا میمانیم تا در حرم باز شود»، ایشان پشت در حرم میماندند و میگفتند: «به هر نحوی هست نباید محروم شویم».
📡. @zardin_shahre_din
✅ظلم منصور لعین در حق آل رسول الله صلی الله علیه و آله
از عبدالله بن سلام از احمد بن حنبل منقول است که شبی در خانه کعبه بودم، شخصی از پرده کعبه گرفته و استغاثه می کرد، و با تضرع می گریست من نزدیک او رفتم و گفتم:
ای برادر سبب این نوع استغاثه و گریه چیست؟ گفت: من نقل عجیبی دارم اگر با من شرط کنی که به کسی تا من زنده ام نگویی به تو بیان میکنم.
راوی می گوید: که من گفتم الله شاهد باشد که مادامیکه تو حیات داری این نقل تو را به کسی خبر نمی دهم،
پس گفت بدان که من از کسانی بودم که نزد منصور عباسی خدمت می کردم، شبی مرا طلب نمود و شصت نفر از سادات علوی را به من داد و حکم کرد که تا طلوع صبح صادق همه اینها را در میان دیوار گذاشته با گچ و آجر محکم کنی، و کسی را از این کار با خبر نکنی پس من پنجاه و نه نفر ایشان را در میان دیوار گذاشته با گچ و آجر کار کرده پنهان نمودم.
یک نفر باقی ماند دیدم جوان خوش طلعت و نورانی است و گیسوی درازی داشت خواستم او را نیز در میان دیوار گذاشته پنهان کنم، دیدم به روی من نگاهی کرده به نوعی گریه و زاری کرد که بر من تأثیر گذاشته و خوفی از او در دلم افتاد، گفتم: ای جوان چرا گریه می کنی؟ آیا از مرگ می ترسی؟
گفت: قسم به خدا گریه من برای تلف شدن جان نیست! بلکه گریه من به جهت مادر پیرم است که یک ماه است مرا در خانه نگه می داشت و نمی گذاشت که به کوچه و بازار بروم، هر وقت که می خوابیدم او هم می خوابید و هر قدر که من بیدار بودم از خوف بیرون شدن من بیدار و در پاسبانی من می کوشید و در وقت خوابیدن دست خود را زیر سر من می گذاشت.
دیروز خواب به من غلبه کرد، خوابیدم بعد از زمانی بیدار شدم دیدم مادرم در خواب است، آهسته چنان برخاستم که مادرم بیدار نشد، پس از خانه بیرون شدم و به ملازمان منصور دچار شدم مرا گرفتند، پس گریه من، به جهت محافظت نمودن مادرم است که آن بیچاره از حال من خبر ندارد، و نمی داند که به سر من چه آمده و از حال من خبر ندارد، و نمی داند که در این خصوص در آخرت به من عقاب نکند، و به مادرم در فراق من صبر عطا فرماید،
گفتم: مادرت غیر از تو پسری دارد؟ گفت:
نه. تنها پسرش من هستم و برادری ندارم، پس من خطاب را به نفس خود گفتم: که به جهت متاع قلیل دنیا عذاب ابدی آخرت را خریدی،
گفتم: والله در خصوص همین جوان علوی کار خیر می کنم، پس یک نفر از پسران خود را طلبیده احوالات را به او نقل کردم، گفتم:
آیا طالب نعمت ابدی می شوی که تو را به جای این جوان علوی به میان دیوار گذاشته با گچ و آجر جسد تو را در میان دیوار پنهان کنم؟
پسرم راضی شد به میان دیوار گذاشتمش و آن جوان علوی را قسم دادم که این امر را به کسی اظهار نکند قبول نمود، پس گیسوان علویه او را بریدم لباس کهنه ای بر او پوشانیدم و قدری گچ به لباس و بدن او مالیدم مانند شاگرد بنا و به خانه خودم آوردم و تا شب در خانه نگاهش داشتم، بعد خوابیدم و به خواب رفتم و بسیار متفکر بودم و از خلیفه می ترسیدم که اگر بداند، مرا با اهل و عیالم تماما می کشد، و از زن خود نیز در ترس و خوف بودم که مبادا این راز را افشا کند.
در این اثنا به خواب رفتم که ناگاه دیدم کنیز مرا بیدار کرد که برخیز در پشت در کسی، در را می کوبد، من یقین کردم که کوبنده در از طرف منصور است و مرا خواسته، و خواهد کشت، پس به کنیز گفتم برو بگو کیست که در را می زند؟
دیدم به صدای بلند گفت: من فاطمه زهرا دختر رسول الله صلی الله علیه و آله می باشم، به مولای خود بگو که فرزند ما را بدهد و بیایید پسر خود را از ما بگیرد همین که این را شنیدم بی اختیار از جای خود برخاستم، گفتم: با من چه کار داری ای دختر رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:
شیخ عمل تو مخفی از رضای خدا نیست
( ان لله لایضیع اجر المحسنین).
احسان تو را دانستم پسر تو را آورده ام بگیر، و پسر ما را به من رد کن، پس در را گشودم پسر خودم را دیدم با تن صحیح و سالم بود کانه هیچ زحمتی به او نرسیده بود و آن جوان علوی را تسلیم آن خاتون معظمه کردم، و بسیار شکر نمودم و همان وقت از خانه بیرون شده و توبه و بازگشت به خدا نمودم و بعد از اینکه منصور از این حال مطلع شد جمیع اموال و املاک مرا ضبط و تصرف کرد
📚کشکول النور: ج 2، ص 11
@zardin_shahre_din
🍀 پیرزنی در خواب خدا رو دید و به او گفت:
خدایا من خیلی تنهام، مهمان خانه من می شوی؟!
خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش می رود...
پیرزن از خواب بیدار شد و با عجله شروع به جارو زدن خانه اش کرد..!
رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود رو پخت.
سپس نشست و منتظر ماند...
چند دقیقه بعد درب خانه به صدا در آمد...
پیرزن با عجله به سمت در رفت و اون رو باز کرد
پیرمرد فقیری بود، پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد
پیرزن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را محکم بست
نیم ساعت بعد دوباره در خانه به صدا در آمد. پیرزن دوباره با عجله در را باز کرد
این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست که از سرما پناهش دهد
پیرزن با ناراحتی در را بست و غرغرکنان به خانه برگشت
نزدیک غروب بار دیگر درب خانه به صدا در آمد
این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد
پیرزن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیرزن فقیر را دور کرد
شب شد و خدا نیامد...!
پیرزن با یأس به خواب رفت و بار دیگر خدا را دید
پیرزن با ناراحتی گفت: خدایا، مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی آمد؟!
خدا جواب داد:
بله، من امروز سه بار به دیدنت آمدم اما تو هربار در را به رویم بستی...!
آنهایی که به بیداری خداوند اعتماد دارند ، راحت تر می خوابند .
. .یک جمله زیبا از طرف خدا :
“قبل از خواب دیگران را ببخش
چون من قبل از اینکه بیدار شوید شما را می بخشم.
خدایا! آنچه که دادی تشکر! !
آنچه که ندادی تفکر!
به آنچه که گرفتی تذکر!
که داده ات نعمت!
نداده ات حکمت!
و گرفته ات عبرت است!
یا رب؛ آنچه خیر است تقدیر ما کن!
وآنچه شر است از من و دوستانم دور بفرما ❤❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مسأله_روز
امام خامنه ای:
🎥اگر #عقلانیت در #عدالت نباشد، گاهی اوقات عدالت به ضد خودش تبدیل میشود.
🆔👇👇👇
@agha_tanha_nist