eitaa logo
عماد دولت‌آبادی
81.1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
676 ویدیو
5 فایل
نویسنده‌هه به نخست‌وزیر گفت؛ شماها دو روز پشت این میز می‌شینین ولی قلم همیشه دست ما نویسنده‌ها می‌مونه💪 عمادم، یه نویسنده تبلیغات: @ads100 ارتباط با خودم: @edolatabadi فقط میتونم بخونم امکان پاسخ‌گویی ندارم💔 ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز آقا داستان چند شب پیشمون رو هم دربارش صحبت کردن☺️ اگه میخواین بهم ایمان بیارین فرصت خیلی خوبیه😁
آقا من اینجوریم که سرم بره قولم نمیره😳 ولی خب گاهی‌وقتا می‌ره دیگه😁 با بیست دقیقه تاخیر. آماده‌این؟؟
▫️انگلیسی‌ها قبلا شهرهای «هرات و قندهار و کابل» رو از ایران جدا کردن و افغانستان رو ساختن که خودش داستان داره. ▫️حالا پونزده سال گذشته بود و دوباره به تکاپو افتادن، این بارَم قرار بود یه تکه‌ی دیگه از ایران رو بِکَنَن و یه کشور جدید علم کنن. کشوری که امروز به‌ اسم پاکستان می‌شناسیم😐 ادامه‌ی داستان👇 http://eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11
▫️منطقه‌ی وسیع سیستان و بلوچستان، یکی از بارورترین مناطق ایران، هدف جدید انگلیسی‌ها بود.😕 امروز یک‌سوم این منطقه‌ی وسیع در ایران و دوسوم دیگش تو افغانستان و پاکستانه.😞
▫️اونا برای اینکه بتونن سیستان و بلوچستان رو از ایران جدا کنن، نیاز بود اونجا حضور داشته باشن. ولی چند سالی بود که نظامیان انگلیسی اجازه‌ی ورود به کشور رو نداشتن. ▫️گفتن چیکار کنیم چیکار نکنیم، یه نقشه ریختن؛ اومدن پیش ناصرالدین شاه گفتن می‌خوایم برای ایران خط تلگراف بکشیم. ناصرم گفت بفرمایین🙌 ▫️به همین بهونه نظامیان انگلیسی لباس تلگراف‌چی‌ پوشیدن و ریختن تو سیستان و بلوچستان.😳
▫️البته ناصر اون اوایل با کشیدن تلگراف‌ مخالفت می‌کرد ولی انگلیسیا اینقدر رفتن و اومدن تا شاهو راضی کردن. 🔺نماینده‌ی انگلیس در قضیه‌ی خط تلگراف میگه: «من -در حضور شاه- باز موضوع کشیدن سیم تلگراف را پیشنهاد نمودم و از منافع آن زیاد تعریف کردم و گفتم خیلی اسباب تاسف است که پادشاه ایران پیشنهاد دولت انگلیس را برای ایجاد سیم تلگراف قبول نفرمودند، شاه در جواب گفت بهتر است با «وزیر امور خارجه» صحبت کنید، من فورا گفتم با وزیر موافقت حاصل شده، شاه گفت بسیار خب، بده، خودم به هیئت وزرا خواهم داد، من فورا گفتم اگر این پیشنهاد به هیئت وزرا برود، ممکن است موافقین و مخالفینی پیدا کند که باعث تاخیر خواهد شد، فعلا فقط محتاج یک تصمیم است و هیچ‌کس هم نمی‌تواند این تصمیم را بگیرد جز شخص اعلیحضرت، در این موقع شاه خندید و گفت، خب خب! خودم تمام خواهم کرد. و بدین شکل موضوعی که مدت‌ها در مذاکره بود و تمام نمی‌شد، در یک روز خاتمه پیدا کرد».
▫️هرچند انگلیسی‌ها افغانستان رو با حمله‌ی نظامی از ایران جدا کردن، اما تو قضیه‌ی پاکستان، با پنبه سرمون رو بریدن، چطور؟ 🔺پونزده سال قبل از جدا کردن پاکستان؛ وقتی داشتن قرارداد جدایی افغانستان رو با ایران می‌بستن، یه بندی چِپوندن تو قرارداد: که هروقت یه اختلافی بین ایران و افغانستان پیش بیاد، ایران باید کارو بسپره دست انگلیسیا تا بیان مشکل رو حل کنن. ▫️حالا نقشه‌شون این بود که حاکم افغانستان رو علیه ایران بشورونن. تا ایران هم مقابله کنه. بینشون دعوا بشه. بعد طبق قرارداد قبلی،‌ بیان بین ایران و افغانستان داوری‌ کنن و یه تصمیمی بگیرن.
▫️به اسم کشیدن خط تلگراف اومدن تو سیستان و بلوچستان و حاکمان محلی رو مسلح کردن. از اون طرف رفتن پیش حاکم افغانستان، گفتن برو سیستان و بلوچستان رو بگیر. اینجوری بین افغانستان و ایران دعوا انداختن. ▫️طبق قرارداد قبلیَم قرار بود هروقت بین این دو کشور دعوا میشه، انگلیسیا بیان قضیه رو حل کنن. خب، خیلی شیک و مجلسی نمایندشون رو فرستادن سیستان و بلوچستان. اون بابام اومد لب مرز فعلی، گفت اشکالی نداره، سیستان و بلوچستان رو تقسیم میکنیم تا مشکل حل بشه. اینقدرش بمونه برای ایران، بقیش جدا بشه😐
آقا هرچی ازپدسّوختگی این انگلیسیا بگیم کم‌گفتیم👣
منبع امشب: چکیده تاریخ تجزیه ایران، از هوشنگ طالع🍀 شروع داستان تجزیه‌ی پاکستان از ایران، اینجا👇 eitaa.com/emaddavari/284
بیانات رهبر انقلاب در دیدار بسیجیان_Clip4_Clip_1.mp3
680.3K
دو هفته پیش؛ متناسب با حوادث اخیر یه ویرایش جدیدی روی ترگل زدیم. آقا امروز آخر صحبتشون یه نکته‌ای گفتن دوسه صفحه‌ی اول ویرایش جدید رو به همین نکته اختصاص دادیم. با توضیح کافی و وافی☺️
من که شوخی می‌کنم یه‌چیزی میگم؛ ولی اگه سخنرانی‌های آقارو مرتب گوش کنین، مبانی ایشون دستتون میاد. خیلی راحت حوادث سیاسی رو تحلیل می‌کنین. من از پونزده سالگی،‌ تا جاییکه یادم میاد حتی یکی از سخنرانی های آقارو هم وا ننداختم. و الان خیلی خوشحالم😊
رفقا اگه میخواین داستان امشب رو تُخس کنین تو ایتا این پستی که نشون کردم رو بفرستین🍀
شب بخیر❤️ روز خیلی پُری رو گذروندم✌️
چونکه از بحث استقبال کردین به هرچی برخوردم براتون میذارم. اینم یکی: ▫️آقا دیروز فرمودن: بچه‌های تیم ملی چشمِ ملت ما را روشن کردند. ▫️اینترنشنال اومده کلمه‌ی ملت رو حذف کرده و نوشته: بچه‌های تیم ملی چشم ما را روشن کردند. 🔺به این میگن مغالطه‌ی «نقلِ‌قولِ‌ناقص» تو این نوع مغالطه؛ طرف میاد یه کلمه یا یه بخشی از گفته‌ی شخص رو حذف می‌کنه تا نتیجه‌ی مطلوب خودش رو بگیره‌😐 عماد داوری دولت‌آبادی | عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الحمدلله خیلی کربلا رفتم... ولی هیچ وقت بارون بین الحرمین رو تجربه نکردم😞 🆔 @emaddavari
بیانات رهبر انقلاب در دیدار بسیجیان_Clip1_1.mp3
2.01M
🔺دیروز رهبری چندتا شخصیتِ تاریخیِ معاصر رو نام بردن؛ ▫️شیخ محمد خیابانی ▫️محمدتقی‌خان پسیان ▫️میرزا کوچک خان جنگلی ▫️آقانجفی و حاج‌آقا نورالله ▫️سیدعبدالحسین لاری ▫️شیخ جعفر محلاتی ▫️رییس علی دلواری داستان زندگی همه‌ی این شخصیت‌ها رو تو کتابم آوردم.💪 یکی‌شونو بفرمایین؛ امشب دربارش حرف بزنیم😎
ایشون لطف کردن و انتخاب شخصیت رو گذاشتن بر عهده‌ی خودم☺️ پس از همشهری خودمون شروع می‌کنم؛ آقانجفی😉 نُه باشه وعدمون🍀
حضار گران‌مایه تشریف دارن؟
تو مطالعه‌ی تاریخ معاصر اصفهان اسم دو تا شخصیت رو زیاد می‌شنوین. ▫️یکی ظل‌ُالسلطان یا همون ظِلّه‌سلطونِ ما اصفهانیا حاکم اصفهان، پسر ناصرالدین‌شاه، داماد امیرکبیر ▫️یکیم حاج‌آقا آقانجفی، رهبر دینی مردم اصفهان داستانایی دارن، این دو تا شخصیت باهم. هر دو در اصفهان قدرت داشتن👊 و زور هیچ کدوم بر دیگری نمی‌چربیده.
اول دوتا داستان درباره‌ی ظِلّه‌سلطون میگم. داستان اولو عباس میرزا عموی ظلّه‌سلطون و داداش ناصرالدین شاه میگه؛ 🆔 @emaddavari
ظله‌سلطون خاطرخواه یه زنی میشه😳 زن بیچاره فرار می‌کنه میره خونه‌ی پدر حاج‌آقا آقانجفی ظله‌سلطون‌هم به واسطه‌ی قدرت آقانجفی نمی‌تونسته به‌زور طرف رو بکشه بیرون یه نقشه‌ای می‌کشه؛ یه خانومی رو می‌فرسته خونه‌ی حاج آقا که با اون زن طرح رفاقت بریزه🙃 طرح رفاقت رو می‌ریزه و بعد از مدتی بهش میگه: خونه‌ی ما همین نزدیکه، روضه داریم، بیا یکم گریه کن ایشالا که مشکلت حل میشه. تا بالاخره اون زن دربدرهم گول میخوره و از خونه‌ی حاج‌آقا میاد بیرون که بره روضه. کجا؟ تو همون خونه‌ای که ظله‌سلطون چش‌بِراهیش رو می‌کشیده رسیدنش به اون خونه همانا و ادامه‌ی داستان هم همانا عضو شوید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11
میگن همین ظله‌سلطون یه مبلغ هنگفتی رو به‌زور از یه تاجری قرض میگیره بَرَم نمی‌گردونه تاجر اصفهانی هم ناچار می‌ره تهران از ظله‌سلطون پیش باباش شکایت کنه، یعنی پیش ناصرالدین شاه شاه یه دست‌خط می‌نویسه و میده به تاجر که «طلب شاکی رو هرچه زودتر بپردازید» تاجر اصفهانی خوشحال و خندون برمیگرده اصفهان و دست‌خط شاه رو میده به شازده ظله‌سلطونم بعد از خوندن دست‌خط یه نگاهی به تاجر می‌کنه و میگه: «معلومه که این آقای محترم خیلی پُردل و رشیده، که از شازده‌ای مثه من به شاه شکایت می‌بره. -حالا که اینطوره پس- من باید دلش‌ رو ببینم» بعد دستور میده شیکمش رو بشکافن و دلش رو تو سینی بذارن😳 عضو شوید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11
میگن یه روز چند نفر از دست ظله‌سلطون فرار می‌کنن، پناه میارن به خونه‌ی آقانجفی مامورای حکومتی میان در خونه آقا، که بگیرنشون. آقانجفی میاد در خونه میگه برین به شازده بگین: «پا رو دم من نذاره»😁 مامورا میرن پیغام رو می‌رسونن و بر میگردن به حاج‌آقا میگن؛ سلطان فرمودن: «ما هرجا پا میذاریم میگن اینجا دم آقاست. بی‌زحمت محدوده‌ی دمتون رو مشخص کنین تا دیگه اونجا پا نذاریم.»😂 🆔 @emaddavari
البته اینا داستانه و معلوم نیست عباس‌میرزا راست گفته یا نه. چون میونه‌ی خوبیم با ناصر نداشته. ولی به‌هرجهت این داستان‌هارو نوشتن اما چیزی که مشخصه؛ اینه که حاکم هر منطقه صاحب اختیار مال و ناموس ملت بوده و متاسفانه بجای مملکت‌داری مشغول عیش و نوش بودن من تصاویری از آلبوم شخصی ناصرالدین‌شاه دیدم که روم نمیشه حتی عنوانش رو بگم اینجا🙈 ملت بیچارم از‌ ظلم و جور این آقایون به دوجا پناه می‌بردن؛ ▫️یکی خونه‌ی علما ▫️یکی سفارت انگلیس و روس