eitaa logo
عماد دولت‌آبادی
81.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
893 ویدیو
6 فایل
نویسنده‌هه به نخست‌وزیر گفت؛ شماها دو روز پشت این میز می‌شینین ولی قلم همیشه دست ما نویسنده‌ها می‌مونه💪 عمادم، یه نویسنده تبلیغات: @ads100 ارتباط با خودم: @edolatabadi دو تا تیک نمی‌خوره ولی می‌خونم امکان پاسخ‌گویی ندارم💔 ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جـــــمعـه‌تون بــخـــــیر🌱 قدس شریف روزی‌‌تون
‌ هستین؟😬 ‌
‌ دورهمی قم که بودیم یه خانومی اومد،با عصــــبانیتا خـــــدا می‌دونه با عصـــــــبانیت بهم گفت؛🔻 چرا اینقدر کم مطلب می‌ذاری تو کانال؟ نتـــــرس ما کتابتـو می‌خـــــریم همه مطالب‌رو نذاربرای کتاب😂 ‌
‌ من یه لحظه موندم🥶 ‌
‌ گفتم نه اینطوری نیست ❌ ما داریــم این محتوا و مــــطالب رو استخراج می‌کنیم که منتشر کنیم. نمی‌خوایم بذاریم تو‌قفسه خاک بخوره که ‌
‌ ولی الان اولویت‌مون آماده شدن کتابه. بعد که کتاب چاپ شد 📚📖 محتوای کتاب رو در قالـــــب‌های مخـــتلف منتــــــشر می‌کــــنیم؛ از مستند، پویانمایی،کتابک،محتوای مجازی و... ‌
‌ ولی خـــب دلمم سوخـــت؛ که اینقدر مشــــتاق هست ولی منم دست‌و‌بالم بسته است که بیــشتر باشم😔 ‌
حالا امشب داشتم یه داسـتانی رو 📝 درموردعلیرضا پهلوی بازنویسی می‌کردم. گفتم بذارم شمام بخونین. چطوره؟
شازده پسر، علیــرضا دومین پسر ازاولین زن رضاشاه رقــیب محـمدرضا🔻
چون یکم طولانیه ســ۳ـــــه بخـــشش می‌کنم و مـی‌ذارم. ‌
علیرضا پهلوی پسر دوم رضاشاه و داستانی درباره‌ی فساد او؛ یه جوونی به‌نام ناصر اتابکی این داستان رو تعریف می‌کنه و میگه؛ «من و ناهید -نامزدم- معمولا شب‌های شنبه به گاردن پارتی کافه شهرداری می‌رفتیم. در یکی از شب‌های شنبه، وقتی ما از کافه شهرداری خارج شدیم و خواستیم سوار ماشین سواری خود بشویم؛ جوانی بلندبالا و چشم و ابرو مشکی؛ پشت سر ما رسید. او شاهپور علیرضا پسر رضاشاه بود. من از ترس به شاهپور تعظیم کردم، شاهپور نیز سری تکان داد و سوار ماشین خود شد. من و ناهید هم سوار ماشین خودمان شدیم. ماشین شاهپور حرکت نکرد. من ناچار ماشین خودمان را آتش کردم و به خلاف جهتی که ماشین شاهپور ایستاده بود حرکت کردم. شاهپور نیز ماشین خود را آتش کرد و به دنبال ما راه افتاد. سرانجام به منزل ناهید رسیدیم. شاهپور وقتی فهمید منزل ناهید کجاست مراجعت کرد. فردای آن شب ساعت هشت صبح من با ماشین دم منزل ناهید آمدم که او را به دبیرستان برسانم. دیدم ماشین بی‌نمره‌ای نزدیک منزل ناهید توقف کرده و آن جوان پست یعنی شاهپور علیرضا در آن مشغول کتاب خواندن است. من وارد منزل ناهید شدم، با او از منزل بیرون آمدیم، سوار ماشین شدم و به طرف دبیرستان ناهید حرکت کردیم. شاهپور باز ما را تعقیب کرد. ناهید میلرزید و رنگش پریده بود. چند روز گذشت. یک روز ماشین من خراب شده بود و من آن را برای درست کردن به تعمیرگاه بردم. ظهر آن روز ناهید می‌دانست که من ماشینم خراب است و پی او به دبیرستان نخواهم رفت. لذا با نوکر خود علی‌اکبر به منزل رفت. درست سر ظهر بود که ماشین شاهپور علیرضا پیدا شد و به ناهید اشاره کرد که بیا بالا. ناهید روی خود را از او برگرداند ولی آن جوان پست باز به دنبال ناهید پی در پی اشاره می‌کرد که بیا بالا. ناهید به او هیچ اعتنایی نکرد. وقتی به منزل رسید، شاهپور عصبانی شد، چند فحش بسیار بد به ناهید داد، او را تهدید به مرگ کرد و رفت. بعد از چند دقیقه که به منزل رسید من نیز رسیدم؛ ناهید تمام قضایا را برای من نقل کرد و من هم عین قضایا را برای پدر ناهید گفتم... (ادامه داره) بخش دوم: (اینجا) ادامه‌ی داستان | بفرمایین اینجا👇 http://eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون تعارف با سفیر ایران در لبنان اخبار جنگ | بفرمایین اینجا👇 http://eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11
روزتون بخیر امروز سال‌روز آزادی سوسنگرد عزیزه رحمت خدا بر رزمنده‌ها و شهدایی که نذاشتن یه وجب از خاکمون جدا باشه 💚 اخبار جنگ | بفرمایین اینجا👇 http://eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از فرماندهان جنگ دستخط حضرت آقا رو درباره‌ی شروع عملیات سوسنگرد، سی سال بعد میاره برای آقا😍 اخبار جنگ | بفرمایین اینجا👇 http://eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11
عماد دولت‌آبادی
علیرضا پهلوی پسر دوم رضاشاه و داستانی درباره‌ی فساد او؛ #بخش_اول یه جوونی به‌نام ناصر اتابکی این دا
‌ سلاملکم🌱 عصرتون بخیر بعد نماز مغرب تشریف بیارید تا ادامه‌ی داستان شازده علیرضا رو تقدیم کنم👌
آخه، پرچم لبنان رو روی برج پرچم تهران دادن بالا😍👌💪 اخبار جنگ | بفرمایین اینجا👇 http://eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11
عماد دولت‌آبادی
علیرضا پهلوی پسر دوم رضاشاه و داستانی درباره‌ی فساد او؛ #بخش_اول یه جوونی به‌نام ناصر اتابکی این دا
علیرضا پهلوی پسر دوم رضاشاه و داستانی درباره‌ی فساد او؛ بخش اول: (اینجا) مدت یک‌ماه شاهپور علیرضا ناهید را تعقیب می‌کرد. یکبار شاهپور به ناهید گفت: «اگر با من نیایی، خودت و پدر و مادرت و آن نامزدت و تمام فامیلتان بیچاره خواهید شد» ناهید هم عصبانی شده بود و گفته بود‌: «برو بی‌شرف هرکاری می‌خواهی بکنی بکن» بعد از سه روز از طرف شهربانی چند نفر آمدند؛ پدر پیر ناهید را به شهربانی بردند و از همان‌جا بدون اینکه به منزل بازگردد به یزد تبعید کردند. بعد از سه ساعت اثاثیه‌ی منزل او را با تمام اهل خانه به طرف یزد حرکت دادند. -من و ناهید از این اتفاق خبر نداشتیم- آن روز عصر هرچه ناهید منتظر نوکر خود یعنی علی‌اکبر ماند، نیامد. ناچار تنها به‌طرف خانه روان شد. وقتی به منزل رسید دید در قفل است، متعجب شد و فور ا به منزل ما آمد. بعد از یکی دوساعت باهم به منزل ناهید رفتیم و باز دیدیم در قفل است. دوساعت بعد مجددا رفتیم و باز در قفل بود. ناهید آن‌شب در منزل ما ماند. صبح فردا به اتفاق هم به منزلشان رفتیم و دیدیم باز در قفل است. به منزل عمه‌ی ناهید رفتیم، ولی خانواده‌ی ناهید آن‌جا هم نبودند. از بقال نزدیک منزل سوال کردم. گفت از طرف شهربانی چند پاسبان آمدند و اهالی خانه را با اثاثیه توی کامیون ریختند و بردند. من فورا به شهربانی رفتم ولی هیچ‌یک از روسای شعبه‌ها از قضیه اطلاعی نداشتند. ناچار به اطاق رییس شهربانی یعنی آقای مختاری مراجعه کردم. بعد از دوساعت معطلی توانستم با زحمت زیاد اجازه‌ی ورود بگیرم. با کمال احترام وارد اطاق رییس شهربانی شدم و سلام عرض کردم. بعد از ده دقیقه آقای مختاری سرش را از روی میز بلند کرد و گفت: «چه می‌گویی؟» من قضایا را شرح دادم. آقای مختاری بعد از چند دقیقه سکوت گفت:‌ «آن خانواده دیگر روی سعادت را نخواهند دید. شما نیز از آن خاناوده در هیچ جایی حق صحبت ندارید. آن‌ها به یزد تبعید شده‌اند» من گفتم: «آقای رئیس ممکن است بفرمایید گناه این خانواده چه بوده؟» آقای مختاری ابروهای خود را در هم کرد و گفت: «برو از شاهپور علیرضا بپرس». تا اسم شاهپور علیرضا را شنیدم تمام قضایا را ملتفت شدم. پس از آن به منزل آمدم و قضایا را شرح دادم. همه ماتم گرفتند. چه می‌توانستند بکنند. هیچ‌کس جرئت هیچ‌گونه اقدامی را نداشت. ناهید آن‌شب آن‌قدر گریه و زاری کرد که بیهوش شد و فردای آن‌روز از غصه ناخوش گردید. (ادامه دارد...) ادامه‌ی داستان | بفرمایین اینجا👇 http://eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11
خب از جریان امور بی‌اطلاعتون نذارم چند روز پیش انگشترم رو که نگینش از سنگ مرمر داخل ضریح حضرت سیدالشهدا بود و هفتاد سال قدمت داشت؛ اینجا به مزایده گذاشتم و قرار شد مبلغ معامله صرف جبهه‌ی جنگ با صهیونیست‌ها بشه. دوست عزیزی از اصفهان این انگشتر رو به قیمت ۶۵ میلیون تومان خریدن و مبلغش رو مستقیما در سایت حضرت آقا پرداخت کردن.😍 ان‌شاءالله خیر از جوونی‌شون ببینن و ان‌شاءالله این نگین بهشتی، مایه‌ی برکت زندگی خودشون و خانوادشون بشه. بگید ان‌شاءالله. عماد دولت‌آبادی | بفرمایین اینجا👇 http://eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما توی تاریخ می‌نویسن؛ در حالیکه بچه حزب‌اللهی‌ها امثال لاریجانی‌ها و قالیباف‌ها رو نفوذی و غیرانقلابی می‌دونستن؛ اونا در خطرناک‌ترین شرایط موجود و با دستور رهبری، عازم منطقه‌ی جنگی شدن و زیر دود و دم و موشک، به انجام وظیفه پرداختن👌 ممنون لاریجانی ممنون قالیباف ممنون عراقچی عماد دولت‌آبادی | بفرمایین اینجا👇 http://eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11
بچه‌های اصفهان ما توی تیم‌ پژوهشی‌مون 📚📖🖊 چندتا همکارِ هــمراهِ پایه و درجــــه‌ یک لازم داریم. اگه هستید اونی که گــفتم بهمون اطلاع بدید👇 https://survey.porsline.ir/s/VJPzm3s