#متن_مقاتل_و_گریزهای_مداحی
#متن_روضه_های_حضرت_فاطمه_زهرا_س
ذکر توسل شب اولِ فاطمیۀ دوم حسینیۀ امام خمینی (ره) به نفسِ استاد حاج منصور ارضی -(در سِلک ما معراج رفتن پر نمی خواهد)
@emam8com
در سِلک ما معراج رفتن پر نمی خواهد
مومن پری بهتر ز چشمِ تر نمی خواهد
با اشک وقتی حاجت مارا روا کردن
گریه کنت ، مشکل گشا دیگر نمی خواهد
خاکِ حسینیه برایِ شاعران کافیست
از تو نوشتن ، جوهر و دفتر نمی خواهد
ذاتِ تو را تمثالِ اعتینا بیان کردن
تفسیرِ دیگر سورۀ کوثر نمی خواهد
با دیدنِ رویِ تو با خود روبرو می شد
آیینه ای بعد از تو پیغمبر نمی خواهد
نورِ وجودت را علی از قبل خلقت دید
این مدعا شاهد ازین بهتر نمی خواهد
وقتی دعایِ تو نگهدارِ علی باشد
دیگر سپر را فاتحِ خیبر نمی خواهد
نانِ تو ، خادم پرورِ بیتِ یدالله است
نانی به جز این سفره را قنبر نمی خواهد
ذراتِ رویِ چادرت حکم طلا دارد
تا گرد و خاکش هست فضه زَر نمی خواهد
چادر نمازت سایه سارِ مُلکِ سلمان است
جز سایۀ امنِ تو این کشور نمی خواهد
این نسلِ سوم خوب در پیکار ثابت کرد
حرفِ دفاع از دین که باشد ، سر نمی خواهد
این انقلابِ فاطمی چهل سال ثابت کرد
جز نسلِ زهرا و علی ، سَروَر نمی خواهد
چهل سال جنگیدیم پایِ پرچمِ زهرا
فرزند جز خون خواهی مادر نمی خواهد
تمار اگر باشی به رویِ دار خواهی گفت
حرفِ ولایت را زدن منبر نمی خواهد
این انقلاب فاطمی چل سال ثابت کرد
جز نسل زهرا و علی ،سرور نمی خواهد
چل سال جنگیدیم پای پرچم زهرا
فرزند جز خونخواهیِ مادر نمی خواهد
نجّار کاش از ابتدا بی میخ،در می ساخت
هرگز کسی اینگونه دردسر،نمی خواهد
▪️
▪️
مادر تقلا می کند قدری رها گردد
دیوار پیله کرده،میخ در نمی خواهد...
شاعر: #بردیا_محمدی
🔊 دانلود سبک 👇👇👇
https://emam8.com/upload/sabks/97/11/48107_13971117102722_2008078.mp3
این مطلب در سایت :
https://emam8.com/article/48107/
کاملترین و بروزترین اپلیکیشن شعر و سبک مداحی را از اینجا دانلود کنید 👇👇👇
http://em8.ir/dl
#متن_مقاتل_و_گریزهای_مداحی
#متن_روضه_های_حضرت_اُم_البنین_سلام_الله_علیها
روضه و توسل جانسوز شهادت حضرت اُم البنین سلام الله علیها بانوای حاج ميثم مطيعي -(دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم)
@emam8com
دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم
دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر!
دوباره گفتم و گفتی: "به روی چشم عزیز!"
فدای چشمت، چشم تو بی بلا مادر
مدام بر لب من "ان یکاد" و "چارقل" است
که چشم بد ز رخت دور بهتر از جانم!
*عباس من ! عزیزدلم! مرد خانه ی من! *
بدون خُود و زره نشنوم به صف زده ای
اگرچه بهر تو "جوشن کبیر" میخوانم
*باید حسین بگی...هرجا خواستی ناله بزنی....برای هر کی خواستی گریه کنی باید حسین حسین بگی....
حسین....حسین....حسین...*
شنیده ام که خودت یک تنه سپاه شدی
شنیده ام که عَلَم بر زمین نمی افتاد
شنیده ام که به آب فرات لب نزدی
فدای تشنگی ات ...شیر من حلالت باد
*ازت میخوام سوال کنم....جواب مادرتو بده....به یاد مادراي شهدا....شهدای گمنام....*
بگو چه شد لب آن رود، رودِ تشنه ی من!
بگو چه شد لب آن رود، ماهِ کامل من!
بگو که در غمِ تو رود، رود گریه کنم
کدام دست تو را چید میوه ی دل من!
بگو بگو که به چشمت چه چشم زخم رسید؟!
که بود تیر بر آن ابروی کمانی زد؟!
بگو بگو که بدانم چه آمده به سرت؟
بگو بگو که بدانم چه آمده بر سرم آمد؟
همین که نام مرا می برند می گریم
*دیگه به من ام البنین نگید"لا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَ، تُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِينِی"دیگه منو مادر پسران صدا نزنید....منو یاد بچه هام میندازه...."كَانَتْ بَنُونَ لِي أُدْعَى بِهِمْ"من یه پسرایی داشتم که به خاطر این پسرام به من ام البنین میگفتند...."وَ الْيَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِينَ"دیگه کسی برام نمونده.... یه سوالی هم کرد"يَا لَيْتَ شِعْرِي أَ كَمَا أَخْبَرُوا "ای کاش میدونستم دارن راست میگن... چی رو بی بی؟"! بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِيعُ الْيَمِين"آیا دست راست عباس منو قطع كردن...؟*
همین که نام مرا می برند می گریم
از این به بعد من و آه و چشم تر شده ای
چه نام مرثیه واری ست "مادر پسران"
برای مادرِ تنهای بی پسر شده ای.....
شاعر: #محمد_مهدی_سیار
🔊 دانلود سبک 👇👇👇
https://emam8.com/upload/sabks/97/12/48868_1397122103956_1946136.mp3
این مطلب در سایت :
https://emam8.com/article/48868/
کاملترین و بروزترین اپلیکیشن شعر و سبک مداحی را از اینجا دانلود کنید 👇👇👇
http://em8.ir/dl
#متن_مقاتل_و_گریزهای_مداحی
#متن_روضه_های_امام_هادی_النقی_علیه_السلام
مصائب امام هادی(ع) /۱ -(امام در دوران خلافت متوكل، روزگار بسيار سختى را پشت سر گذاشت)
@emam8com
امام در دوران خلافت متوكل، روزگار بسيار سختى را پشت سر گذاشت. هراسى كه متوكل از امام در دل داشت، سبب شده بود تا دستور دهد، سربازانش گاه و بى گاه بدون اجازه از ديوار وارد خانه امام شوند و آن جا را بازرسى كنند. آن ها گاه پا را از اين نيز فراتر مى گذاشتند و به هتاكى به ساحت مقدس امام مى پرداختند. در تاريخ آمده است كه برخى اوقات متوكل در حالت مستى، امام را شبانه احضار مى كرد و به بزم شراب خود فرا مى خواند.
منبع:
بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۱۱
این مطلب در سایت :
https://emam8.com/article/62415/
کاملترین و بروزترین اپلیکیشن شعر و سبک مداحی را از اینجا دانلود کنید 👇👇👇
http://em8.ir/dl
#متن_مقاتل_و_گریزهای_مداحی
#متن_روضه_های_حضرت_فاطمه_زهرا_س
روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به نفسِ سید مهدی میرداماد -(سایۀ سوختنِ خیمه به دیوار افتاد ...)
@emam8com
سایۀ سوختنِ خیمه به دیوار افتاد ...
گذرِ زینب از این کوچه به بازار افتاد ...
پای آتش به دَرِ خانۀ گُل ها وا شد
غنچه ای سوخت،به پهلوی گُلی،خار افتاد
*گریه برا حضرت زهراسلام الله علیها با ناله خوبه .. امام صادق علیه السلام فرمود : خدا رحمت کنه شیعه ای که برا مادر ما بلند گریه کنه ..*
کینه و بغض و حَسد دست که دادند به هم
دستِ مادر وسطِ معرکه از کار افتاد ...
تا که یک بار نیفتد پدری روی زمین
مادری پیشِ نگاه همه صد بار افتاد
*نمیخوام علی زمین بخوره .. من هزار بار زمین بخورم عیبی نداره .. علی خیبر شکنِ و یدالله ... علی زمین نخوره ...
روضه بگم صدا ناله ت بلند شه .. خانم جان ، ندیدی علی زمین بخوره .. نمیخواستی علی زمین بخوره .. اما چه کنم بزارید بگم فاطمیه ست .. سه جا سراغ دارم علی خورد زمین .. یکبار وقتی خبر دار شد ، زهرا شو از دست داده ... نوشتن جلو دَرِ مسجد دید بچه ها دارن میلرزن ،حسنم ،حسینم .. چی شده بابا ..؟
تا گفت بابا .. مادر از دنیا رفت .. سلمان میگه دیدم « فسقط علی وجهه » علی جلو چشم همه با صورت افتاد .. هیچکی تا حالا این صحنه رو ندیده بود بدر و اُحُد و خیبر و احزاب .. تو سخترین نبردهای تن به تن ، کسی زمین خوردن علی را ندیده بود .. خورد زمین ..
یه جا دیگه هم خورد زمین .. {( خدا هر کی عزیز داره براش نگه داره.. بعضی ها داغ میبینن ، اما یه جور داغِ که میتونه آدم باهاش کنار بیاد ، خانواده های شهدا را ببینید .. ندیدن بدن عزیزشون چه بلایی سرش اومده . چقدر سخته آدم نباشه مسافرت باشه ، بره مثلا یهو صبح بهت خبر بدن پاشو بیا بری ببینی عزیزت جنازه ش تو سرد خونه اس ، به لحظۀ آخرش نرسی .. چقدر سخته ، داغ ، داغِ سخته ، اما یه وقتی آدم با اون عزیزش حرف میزنه لحظۀ آخر اینقدر باهش حرف میزنی خودت چشماشو میبندی خودت پارچه روی صورتش میکشی با هاش کنار می آیی.. اما نباشی ، مریض باشی یه جای دیگه باشی یک دفعه بهت خبر بدن یک دفعه بفهمی ..)}
وای از دلِ علی که اومد تو حجره دید پارچه رو صورت فاطمه اس ... اسماء میگه دیدم زانوهاش لرزید .. خورد زمین .. هی میخواست بلند شه این چند قدم رو تا بدن راه بره .. نتونست .. میگه دیدم علی با زانو اومد کنارِ بدن ..
یه جای دیگه ام زمین خورد .. اونم کنارِ قبر .. وقتی بدنِ زهرا رو بغل کرد ...
علی جان سه مرتبه زمین خوردی ... اما هیچکدومش با نیزه نبود .. با سنگ نبود .. با شمشیر نبود .. حُسِینت بالایِ ذوالجناح ... حسین ....
«فَوقفَ یَستریحَ ساعه» ایستاد رویِ اسب یه مقدار استراحت کنه .. به نیزه تکیه داده بود .. نانجیب گفت هر کی سنگ داره بیاره .. حسینتُ سنگ باران کردن .. پیشونیش رو شِکوندن .. پیراهنش رو بالا زد .. حرمله روی کُندۀ زانو نشست .. قلبشُ هدف گرفت ...
حسین ....
اینجا مرحوم مفید میگه : هر کاری کرد تیرُ از روبرو در بیاره نشد .. کمر رو خم کرد .. تیرُ از کمر بیرون کشید .. خون مثل ناودان میریزه .. هر کاری کرد خودشو رویِ اسب نگه داره نشد .... آخ ... با صورت از بالایِ ذوالجناح ...
بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد ..
حسین .....
🔊 دانلود سبک 👇👇👇
https://emam8.com/upload/sabks/97/11/48106_13971117102516_2186776.mp3
این مطلب در سایت :
https://emam8.com/article/48106/
کاملترین و بروزترین اپلیکیشن شعر و سبک مداحی را از اینجا دانلود کنید 👇👇👇
http://em8.ir/dl
#متن_روضه__های_امام_جعفر_صادق_ع
متن روایت از امام صادق(ع) برای لعن کردن -(وقتی میخواهی لعن کنی اما لعن می شوی!!)
@emam8com
در روایت آمده است که به امام صادق علیه السلام خبر دادند که ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، ما در مسجد می بینیم که مردی از [طرفداران شما] در مسجد علنی دشمنان شما را لعن می کند و به آنها فحش می دهد! حضرت پاسخ دادند، او را چه می شود؟!، چرا این کارها را می کند؟ خداوند او را لعنت کند که آبروی ما را می برد و زمینه تعرض به ما [و شیعیان و مکتب ما] را فراهم می سازد.
قال الشيخ(۱)- رحمه اللّه-: اعتقادنا في التقيّة أنّها واجبة، من تركها كان بمنزلة من ترك الصلاة وَ قِيلَ لِلصَّادِقِ- عَلَيْهِ السَّلَامُ:
يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، إِنَّا نَرَى فِي الْمَسْجِدِ رَجُلًا يُعْلِنُ بِسَبِّ أَعْدَائِكُمْ وَ يُسَمِّيهِمْ. فَقَالَ: مَا لَهُ- لَعَنَهُ اللَّهُ- يَعْرِضُ بِنَا.»
۱// منظور شیخ صدوق اعلی الله مقامه است.
اعتقادات الامامیة، شیخ صدوق(ره)، باب ۳۹، ص۱۰۸
این مطلب در سایت :
https://emam8.com/article/60514/
کاملترین و بروزترین اپلیکیشن شعر و سبک مداحی را از اینجا دانلود کنید 👇👇👇
http://em8.ir/dl
#متن_مقاتل_و_گریزهای_مداحی
#متن_روضه__های_امام_جعفر_صادق_ع
متن روایت از امام صادق(ع) برای لعن کردن -(وقتی میخواهی لعن کنی اما لعن می شوی!!)
@emam8com
در روایت آمده است که به امام صادق علیه السلام خبر دادند که ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، ما در مسجد می بینیم که مردی از [طرفداران شما] در مسجد علنی دشمنان شما را لعن می کند و به آنها فحش می دهد! حضرت پاسخ دادند، او را چه می شود؟!، چرا این کارها را می کند؟ خداوند او را لعنت کند که آبروی ما را می برد و زمینه تعرض به ما [و شیعیان و مکتب ما] را فراهم می سازد.
قال الشيخ(۱)- رحمه اللّه-: اعتقادنا في التقيّة أنّها واجبة، من تركها كان بمنزلة من ترك الصلاة وَ قِيلَ لِلصَّادِقِ- عَلَيْهِ السَّلَامُ:
يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، إِنَّا نَرَى فِي الْمَسْجِدِ رَجُلًا يُعْلِنُ بِسَبِّ أَعْدَائِكُمْ وَ يُسَمِّيهِمْ. فَقَالَ: مَا لَهُ- لَعَنَهُ اللَّهُ- يَعْرِضُ بِنَا.»
۱// منظور شیخ صدوق اعلی الله مقامه است.
اعتقادات الامامیة، شیخ صدوق(ره)، باب ۳۹، ص۱۰۸
این مطلب در سایت :
https://emam8.com/article/60514/
کاملترین و بروزترین اپلیکیشن شعر و سبک مداحی را از اینجا دانلود کنید 👇👇👇
http://em8.ir/dl
#متن_مقاتل_و_گریزهای_مداحی
#متن_روضه__های_امام_جعفر_صادق_ع
توطئه قتل امام صادق(ع) توسط منصور دوانقی -(سید بن طاووس از محمد بن عبدالله اسکندری در مورد طریقه شهادت امام صادق (ع) و نقشههایی)
@emam8com
سید بن طاووس از محمد بن عبدالله اسکندری در مورد طریقه شهادت امام صادق (ع) و نقشههایی که خلیفه عباسی برای شهادت ایشان میکشید روایت کرده است که:
من از جمله ندیمان ابوجعفر دوانیقی و محرم اسرار او بودم روزی به نزد او رفتم او را بسیار غمگین دیدم که آه میکشید و اندوهناک بود.
گفتم ای امیر! چرا در تفکر و اندوه به سر میبری؟
گفت: صد نفر از فرزندان فاطمه را هلاک کردم ولی سید و بزرگ ایشان باقی مانده است که درباره او چارهای نمیتوانم بکنم.
گفتم: کیست؟
گفت: جعفر بن محمد صادق علیه السلام.
گفتم: ای امیر! او مردی است که عبادت بسیار او را ضعیف کرده و نزدیکی و محبت به خدا او را مشغول گردانیده و او را از فکر تصاحب حکومت و خلافت هم بازداشته.
گفت: میدانم که تو به امامت او اعتقاد داری و او را به بزرگی می شناسی ولی حکومت و قدرت عقیم است و من سوگند یاد کردهام که پیش از آن که امروز شب شود خود را از اندوهی که به خاطر وجود او بر من ایجاد شده است رها کنم.
راوی گفت: چون این سخن را از او شنیدم زمین بر من تنگ شد و بسیار غمگین شدم.
پس جلادی را طلبید و گفت: چون من ابوعبدالله صادق علیه السلام را خواستم و با او مشغول سخن گفتن شدم و کلاه خود را از سر برداشتم و بر زمین گذاردم گردن او را بزن. این نشانه و علامتی میان من و تو باشد.
و در همان ساعت کسی را فرستاد و حضرت را طلبید.
چون حضرت داخل قصر شد دیدم که قصر به حرکت درآمد مانند کشتی که در میان دریای موّاج مضطرب باشد و دیدم که منصور از جا برجست و با سر و پای برهنه به استقبال آن حضرت دوید و در حالی که بند بند بدنش میلرزید و دندانهایش برهم میخورد و رنگ رویش سرخ و زرد میشد آن حضرت را با عزّت و احترام بسیار آورد و بر روی تخت خود نشاند و دو زانو در خدمت او نشست مانند بندهای که در خدمت آقای خود بنشیند و گفت: یابن رسول الله صلی الله علیه و آله برای چه در این وقت تشریف آوردی؟
حضرت فرمود: که برای اطاعت خدا و رسول و فرمانبرداری تو آمدم.
گفت: من شما را نطلبیدم فرستاده من اشتباه کرده است و اکنون که تشریف آوردهای هر حاجت که داری بطلب. حضرت فرمود: حاجت من آنست که مرا بی ضرورتی طلب ننمائی.
گفت چنین خواهم کرد.
حضرت برخاست و بیرون آمد و من خدا را بسیار ستایش کردم که آسیبی از منصور به آن حضرت نرسید.
بعد از آن که آن حضرت بیرون رفت منصور لحاف طلبید و خوابید و تا نصف شد بیدار نشد. چون بیدار شد دید من بر بالین او نشسته ام. گفت بیرون مرو تا من نمازهای خود را قضا کنم و قصهای برای تو نقل نمایم.
چون نمازش تمام شد گفت: چون جعفر بن محمد علیه السلام را به قصد کشتن احضار نمودم و او داخل قصر من شد، دیدم که اژدهای عظیمی پیدا شد و دهان خود را گشود و فک بالای خود را بر بالای قصر من گذاشت و فک پایین خود را در زیر قصر گذاشت و دُم خود را بر روی قصر و خانه من قرار داد و به زبان عربی فصیح به من گفت: اگر قصد و اراده بدی نسبت به او داشته باشی تو را و خانه و قصرت را فرو میبرم و به این سبب عقل من پریشان شد و بدن من به لرزه آمد به حدی که دندانهای من بر هم میخورد.
راوی میگوید من گفتم: اینها از او عجیب نیست زیرا که نزد او اسمها و دعاهایی است که اگر بر شب بخواند آن را روز و اگر بر روز بخواند آن را شب و اگر بر موج دریاها بخواند آنها را ساکن میگرداند.
منبع:
منتهی الآمال. شیخ عباس قمی. ص ۷۴۷
این مطلب در سایت :
https://emam8.com/article/53255/
کاملترین و بروزترین اپلیکیشن شعر و سبک مداحی را از اینجا دانلود کنید 👇👇👇
http://em8.ir/dl
#متن_مقاتل_و_گریزهای_مداحی
#متن_روضه__های_امام_جعفر_صادق_ع
سوزاندن خانه امام صادق علیه السلام -(مفضل بن عمر مي گويد: منصور دوانيقي براي...)
@emam8com
مفضل بن عمر مي گويد: منصور دوانيقي براي فرماندار مکه و مدينه حسن بن زيد پيام داد: خانه ي جعفر بن محمد (امام صادق عليه السلام) را بسوزان. او اين دستور را اجرا کرد و خانه ي امام صادق (ع) را سوزانيد که آتش آن تا به راهرو خانه سرايت کرد. امام صادق (ع) بيرون آمد و ميان آتش گام برمي داشت و مي فرمود:
انا بن اعراق الثري، انا بن ابراهيم خليل الله.
منم فرزند اسماعيل که فرزندانش مانند رگ و ريشه در اطراف زمين پراکنده اند. منم فرزند ابراهيم خليل خدا (که آتش نمرود بر او سرد و سلامت شد)
منبع:
اصول کافی؛ جلد ۱؛ ص ۴۷۳
این مطلب در سایت :
https://emam8.com/article/53253/
کاملترین و بروزترین اپلیکیشن شعر و سبک مداحی را از اینجا دانلود کنید 👇👇👇
http://em8.ir/dl
#متن_مقاتل_و_گریزهای_مداحی
#متن_مقاتل_و_گریزهای_مداحی
#متن_روضه__های_امام_جعفر_صادق_ع
روضه امام صادق علیه السلام با صدای میثم مطیعی -( کوچه کوچه مدینه لبریز از عطر و بوی محمّدی شده است )
@emam8com
السلام علیک ایها الامام الصادق،السلام علیک ایهاالامام الناطق،السلام علیک ایها الفائق الراتق، السلام علیک ایهاالسنان الاعظم
کوچه کوچه مدینه لبریز از
عطر و بوی محمّدی شده است)۲
به تن شهر باز گشته حیات
غرق در رفت و آمدی شده است
دم به دم با دم مسیحائیت
منتشر می کنی حقایق را
به دیار مدینه می بخشد
چشم های تو صبح صادق را
مثل جدّت مدینة العلمی
ششمین آفتاب اندیشه
با بیان پیمبرانهی تو
شد به پا انقلاب اندیشه
با شکوه تو تا هزاران سال
سرفراز است رایت شیعه
که به «قال الامام صادق» ها
زنده مانده هویّت شیعه
لحظه لحظه زُراره پرور بود
یابن طاها! نبوغ چشمانت
چه شاگردهایی تربیت کرده امام صادق؛خود حضرت فرمود: "لولا زراره لاندرس احادیث ابی" اگر زراره نبود احادیث پدرم امام باقر مندرس میشد.مدرسه ای راه انداخت،شاگردان بزرگ تربیت کرد؛اما اینقدر شاگرد داره بعضی از منابع نوشتند:تا دوازده هزار،بعضیا نوشتند تا چهار هزار.یه جمله ای رو مرحوم کلینی در کافی نقل کرده،آقا فرمود: " اشکوا الی الله وحدتی و تقلقلی بین اهل المدینه"من بین مردم مدینه غریبم...ای غریب مدینه...اصلا همه ائمه ما مدینه غریب بودند...مگه جدت امیرالمومنین در این مدینه غریب نبود؟! *
لحظه لحظه زُراره پرور بود
یابن طاها! نبوغ چشمانت
شده صدها مفضّل و جابر
ریزه خوار فروغ چشمانت
در عروج الهی ات هر دم
جان تو شوق بندگی دارد
نیمهی شب قنوت دستانت
درس عشق و پرندگی دارد
آن شبی که در آتش کینه
باغ یاس و شقایقت می سوخت
آتیش آوردند در خونه امام صادق... "فَأَلْقَى اَلنَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ فَأَخَذَتِ اَلنَّارُ فِی اَلْبَابِ وَ اَلدِّهْلِیزِ"
والی مدینه آمد آتیش زد در خونه ی آقا رودر خونه آتیش گرفت،آستانه منزل آتیش گرفت...
والی مدینه آمد آتیش زد در خونه ی آقا رودر خونه آتیش گرفت،آستانه در آتیش گرفت...
*دلت کجا رفت؟! مثل مادرت که در خونشو آتیش زدند...اونجام در خونه رو سوزوندن ...منو ببخش آقا یا جعفربن محمد،یه سوال دارم: وقتی شما رو دست بسته بردند،وقتی در خونتونو آتیش زدن آیا جلو چشمت ناموستو زدند؟نه به خدا...آقاجونم آیا همسر باردار داشتی بیاد دم در؟! یا زهرا...دیگه چی؟!
آن شبی که در آتش کینه
باغ یاس و شقایقت می سوخت
هیزم و تازیانه آوردند
چقدر قلب عاشقت می سوخت
ای محاسن سپید آل الله!
دست بسته تو را کجا بردند
نذاشتند عمامه برداره،نذاشتند لباس به تن کنه،با لباس منزل،پای برهنه...من یه تصویر میکنم برای شما:اگر خدای ناکرده یکی از مراجع تقلید ما رو بیان این جوری ببرن ما جیگرمون خون میشه؛امام صادقه،پسر پیغمبره...راوی میگه وقتی از در منزل بیرون آمد روی آتش راه میرفت میگفت: "انا بن اعراق الثری،انابن ابراهیم خلیل الله"من پسر ابراهیمم...
ای محاسن سپید آل الله!
دست بسته تو را کجا بردند
تن تو در مدینه بود اما
دلتان را به کربلا بردند
اگه میخوای دلت جلا بگیره امام مهربان ما به ریان بن شبیب فرمود:"یابن شبیب ان کنت باکیا لشیء فابک للحسین"اگه میخوای گریه کنی برا حسین گریه کن...هر چی که روضه میشنوی نوای حسین جان هم داشته باش...حسین حسین حسین...
تن تو در مدینه بود اما
دلتان را به کربلا بردند
قلب تو مثل این حسینیه ها
شب جمعه همیشه هیأت داشت
داغ هفتاد و دو گل پرپر
در نگاه ترت اقامت داشت
مجلست روضه خوان نمی خواهد
در حضورت اشاره ای کافی است
تا شود حجرهی تو کرب و بلا
گریهی شیرخواره ای کافی است
اگر گهواره را پس داده بودند
دلش خوش بود با طفل خیالی...
یه وقت مادر نگاه کرد بچه روی دست بابا پرپر میزنه...
از سویدای دل یا حسین...
🔊 دانلود سبک 👇👇👇
https://emam8.com/sabk/new/36841.mp3
این مطلب در سایت :
https://emam8.com/article/36841/
کاملترین اپلیکیشن متن شعر و سبک مداحی را از لینک زیر دانلود کنید👇👇👇
http://em8.ir/dl
#متن_مقاتل_و_گریزهای_مداحی
#متن_روضه_های_امام_رضا_علیه_السلام
متن مقتل امام رضا( حضور امام جواد(ع) بر بالین پدر) -(من (اباصلت) در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم که ناگهان دیدم )
@emam8com
من (اباصلت) در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم که ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیهترین شخص به حضرت رضا(ع) است. جلو رفتم و عرض کردم: از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود. فرمود: آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد، از در بسته هم وارد کرد.
پرسیدم: شما کیستید؟ فرمود: من حجت خدا بر تو هستم. ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد هستم. سپس به طرف پدر گرامیش رفت و فرمود: تو هم داخل شو!
تا چشم مبارک حضرت رضا(ع) به فرزندش افتاد او را در آغوش کشید و پیشانیاش را بوسید.
حضرت جواد(ع) خود را روی بدن امام رضا(ع) انداخت و او را بوسید. سپس آهسته شروع کردند به گفتوگو که من چیزی نشنیدم، اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا زمانی که روح ملکوتی امام رضا(ع) به عالم قدس پر کشید.
امام جواد(ع) به تغسیل امام رضا(ع) پرداخت.
امام جواد(ع) فرمود: ای اباصلت! برو از داخل آن تخت و لوازم غسل و آب را بیاور.
گفتم: آنجا چنین وسایلی نیست.
فرمود: هر چه می گویم، بکن!
من داخل خزانه شدم و دیدم بله، همه چیز هست. آنها را آوردم و دامن خود را به کمر زدم تا در غسل امام کمک کنم. حضرت جواد(ع) فرمود: ای اباصلت! کنار برو، کسی که به من کمک میکند غیر از توست، سپس پدر عزیزش را غسل داد. بعد فرمود: داخل خزانه زنبیلی است که در آن کفن و حنوط است. آنها را بیاور.
من رفتم و زنبیلی دیدم که تا به حال ندیده بودم. کفن و حنوط کافور را آوردم، حضرت جواد پدرش را کفن کرد و نماز خواند و باز فرمود: تابوت را بیاور، عرض کردم: از نجاری؟ فرمود: در خزانه تابوت هست، داخل شدم. دیدم تابوتی آماده است. آن را آوردم.
امام جواد(ع) پدرش را داخل تابوت گذاشت و سپس به نماز ایستاد.
منبع:
عیون اخبار الرضا؛ ج ۲؛ ص ۲۴۲
این مطلب در سایت :
https://emam8.com/article/60509/
کاملترین و بروزترین اپلیکیشن شعر و سبک مداحی را از اینجا دانلود کنید 👇👇👇
http://em8.ir/dl
#متن_مقاتل_و_گریزهای_مداحی
#متن_روضه_های_امام_حسین_علیه_السلام
روضه های شب جمعه -(آنان كار را بر حسين عليه السّلام تنگ گرفتند تا آنجا كه...)
@emam8com
آنان كار را بر حسين عليه السّلام تنگ گرفتند تا آنجا كه بر حسين و یارانش تشنگى فشار آورد حسين عليه السّلام به پاى خواست و بر دسته شمشير خود تكيه داد و با صداى بلند فرياد زد و گفت: شما را به خدا مرا مي شناسيد؟
گفتند: آرى تو فرزند پيغمبرى و نواده او هستى.
گفت: شما را به خدا مي دانيد كه جدّ من پيغمبر است؟
گفتند: آرى بخدا!
گفت: شما را بخدا مي دانيد كه پدر من علىّ بن ابى طالب است؟
گفتند: آرى بخدا!
گفت: شما را به خدا مي دانيد كه مادر من فاطمه زهرا دختر محمّد مصطفى است؟!
گفتند: آرى بخدا!
گفت: شما را به خدا مي دانيد كه حمزه سيّد الشّهدا عموى پدر من است؟!
گفتند: آرى بخدا!
گفت: شما را بخدا مي دانيد جعفر همان كه در بهشت پرواز مي؛كند عموى من است؟!
گفتند آرى بخدا!
گفت شما را به خدا مي دانيد كه اين شمشير رسول خدا است كه بر كمر دارم؟!
گفتند: آرى بخدا!
گفت: شما را به خدا مي دانيد كه اين عمامه رسول خدا است كه پوشيده ام؟! گفتند: آرى به خدا!
گفت: شما را به خدا مي دانيد كه على عليه السّلام نخستين كسى بود كه اسلام آورد و از همه دانشمندتر و از همه بردبارتر و ولىّ هر مرد و زن با ايمان بود؟
گفتند آرى به خدا!
گفت: پس چرا ريختن خون مرا حلال كرده ايد؟!
با اينكه اختيار دور كردن اشخاص از حوض كوثر به دست پدر من است و مردانى را مانند شتران رانده شده از آب از كنار حوض كوثر خواهد راند و پرچم حمد بروز رستاخيز در دست او است. گفتند: همه اينها را كه تذكّر دادى ما مي دانيم ولى با اين همه دست از تو بر نداريم تا تشنه جان بسپارى.
حسين عليه السّلام كه اين خطبه را خواند دختران و خواهرش زينب سخن او را شنيدند گريه و ناله سر دادند و سيلى به صورت همى زدند و صداهاشان به گريه بلند شد.
حسين عليه السّلام برادرش عبّاس و فرزندش على را به سوى زنان فرستاد و دستور داد كه زنان را ساكت كنند و اضافه كرد كه به جان خودم قسم بطور مسلّم گريه هاى فراوانى در پيش دارند.
منبع:
آهى سوزان بر مزار شهيدان؛ احمد فهری زنجانی؛ ص ۸۶
این مطلب در سایت :
https://emam8.com/article/53256/
کاملترین و بروزترین اپلیکیشن شعر و سبک مداحی را از اینجا دانلود کنید 👇👇👇
http://em8.ir/dl
#متن_مقاتل_و_گریزهای_مداحی
#متن_روضه_های_حضرت_فاطمه_زهرا_س
توسل و روضه جانسوز ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به نفسِ سیدمجیدبنی فاطمه -(تمام عمر ز داغت گریستم زهرا)
@emam8com
تمام عمر ز داغت گریستم زهرا
خدا گواست که با گریه زیستم زهرا
به اِنزوای غریبانه ی علی شب و روز
چو شمع سوخته جانی گریستم زهرا
تویی که عزت و نامی مرا عطا کردی
وگرنه بی تو ندانم که چیستم زهرا
نه عاشقم که بگویم مدینه عشق من است
نه رَهرُوَم به طریق تو چیستم زهرا
ز پا فکنده مرا بار معصیت امروز
چگونه پیش تو فردا بایستم زهرا
قبول میکنی اکنون بخوانمت مادر
اگرچه آنچه که خواهی تو نیستم زهرا
مگه میشه فاطمیه بشه آسمون نگیره
مگه میشه بگی زهرا دل مُرده جون نگیره
مگه میشه غربت تو گریمون و در نیاره
تقصیر چشمای ما نیست اسم زهرا گریه داره
میدونم تموم عمرت واسه عالم یه نفس بود
اگه هیجده ثانیه میومدی به دنیا بس بود
که طناب کُل تاریخ و به آسمون ببندی
همرو به گریه بندازی بری خودت بخندی
*وارد خانه شد پیغمبر...دید با یه دستش حسین و بغل گرفته...با یه دستش دستاس و میگردونه...گفت دخترم چه میکنی عزیز دلم...گفت بابا یا رسول الله دارم آرد درست میکنم...عزیزم بچه بغلت گرفتی، گفت دارم بچمو شیر میدم...یا بعضاً بعضیا آوردن گفت: بچمو بغل گرفتم گریه نکنه...پیغمبر فرمود عزیز دلم...فضه هست دیگران هستن تو چرا دوتا کارو باهم انجام میدی...صدا زد بابا من کارای خونه رو تقصیم کردم یه روز من انجام میدم یه روز فضه...امروز نوبت منه بی وفایی است اگر بخوام به اونا بگم...اینه عاطفه ی فاطمه...یه نگاه کرد دید دستای زهرا تاول زده...دست زهراش رو گرفت بوسه زد...پیغمبر گریش گرفت...آره هیچ بابایی طاقت نداره دست بچشو زخمی ببینه...یا رسول الله دست دخترت یه مقدار زخمی شد طاقت نیاوردی گریه کردی...کجایی ببینی یه کاری با این دست کردن دیگه نمیتونه قنوت بگیره...کجایی ببینی با این دست یه کاری کردن بچشو نمیتونه بغل بگیره...کجایی ببینی یه کاری با این دست کردن دیگه موهای بچه هاشو نمیتونه شونه بزنه...ای وااای*
کسی در سن هجده سالگی پهلو نمیگیرد
کسی در خانه اش از محرم خود رو نمیگیرد
جوان وقت نشستن از کسی یاری نمیخواهد
و تا برخواست از جا دست بر زانو نمیگیرد
ولی زهرای من این روزها یک دست بر پهلو
و دست دیگرش را هم به روی گونه میگیرد
نمیبینم که بنشاند به زانو کودکانش را
بغل میگیرد اما یاری از بازو نمیگیرد
به دستی میکشد بر گیسوی طفلان خود شانه
به دست دیگر اما موج را از مو نمیگیرد
*مریض دیدی یا نه...یا اونی که مریض داری میکنه رو دیدی یا نه...اونی که مریض داری میکنه خیلی کارش سخته...اگه مریض بدحال داشته باشه بهترین وقت براش اون وقتیه همه بیان بگن رنگ و روی مریضت بهتره...بعد از قصه ي در و دیوار مادر تو بستر افتاد...هر روز حالش وخیم تر بود...خبر آوردن گفتن زن های مدینه اومدن ملاقات بی بی...اومدن کنار بستر بیبی نشستن... بی بی جان حالتون چطوره...وقت رفتنشون شد...زنای مدینه اومدن برن...دیدن زینب دنبال این زنا رفت بدرقه کنه...خوش آمدید...با دونه دونه خداحافظی کرد...اما دیدن زینب با اون سن و سال برگشت در رو بست زار زار گریه کرد...چی شده عزیز دلم...گریش بند نیوند...حسن سوال کرد خواهر چی شده...گریش بند نیوند...اما تا چشش به حسین افتاد خودشو انداخت بغل حسین...خواهر چی شده گریه میکنی....گفت داداش زنای مدینه مادر رو ملاقات کردن...اینکه گریه نداره...گفت داداش کاش نمیومدن...آخه موقع رفتن زیر لب یه چیزی بهم میگفتن...زیر لب میگفتن دیگه فاطمه رفتنیِ...آخ مادر آخ مادر...
مادر با بابا فرقش اینه...بابا جاییش درد بگیره میگه ،اما مادر نمیگه...میگه بچه هام غصه میخورن...میذاشت همه بچه ها میخوابیدن تازه گریه هاش شروع میشد...آخ پهلوم...آخ بازوم...آخ محسنم...گاهی لا به لای گریه هاش میگفت بابا کجایی ببینی فاطمه ات رو کشتن...بی مقدمه بگم یا نه بسم الله...زینب میدونی کِی یادش افتاد...تا سر رو آوردن تو خرابه رقيه گفت بابا گوشم دردر میکنه...بابا دیگه دستام توان نداره...بابا کجا بودی از ناقه افتادم...حسین*
من خیلی چشم به رات بودم
دیر اومدی بابا دیر اومدی بابا
ببین حالا که من شدم پیر اومدی بابا
دیر اومدی بابا
من دیگه اون سه ساله که دیده بودی نیستم
بابا دیگه محاله، که روی پام بایستم
حسین...
عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم
بزن مرا که یتیمم بهانه لازم نیست
یاد داری مدینه موقع خواب
دست تو بود بالش سر من
*تمام آرزوی یه دختر همینه...گفت بابا همه عشقم اینه یه بار دیگه...فقط یه بار دیگه منو بغلم کن...انتظار داشتم گفتم بابام میاد...یه بار دیگه بغلم میگیره...اما هیچوقت فکر نمیکردم یجور بیای خودم بغلت بگیرم..به من بگو کی رگای گردنتو بریده...شنیدم بابا یه شب تنور بردنت...حسین*