#اشعار_و_مناسبتهای_ویژه_ماه_های_محرم_و_صفر
#حبیب_ابن_مظاهر
شعر حبیب بن مظاهر -( چنگ دل آهنگ دل کش میزند )
@emam8com
چنگ دل آهنگ دل کش میزند
نالۀ عشق است و آتش میزند
قصۀ دل، دل کش است و خواندنی ست
تا ابد این عشق و این دل ماندنی ست
مرکز درد است و کانون شرار
شعله ساز و شعلهسوز و شعله کار
خفته یک صحرا جنون در چنگ او
یک نیستان ناله در آهنگ او
ناله را گه زیر و گه بم میکند
خرمنی آتش فراهم میکند
در دل من داغها از لالههاست
همچو نی در بند بندش نالههاست
با خیال لالهها صحرا نورد
راه میپوید ولی با پای درد
میرود تا سرزمین عشق و خون
تا ببیند حالشان چون ست، چون؟
گفت: ای در خون تپیده کیستی؟
تو حبیب ابن مظاهر نیستی؟!
گفت: آری من حبیبم، من حبیب
برده از خوان تجلیها نصیب
گفت: با آن والی ملک وجود
حکمران عالم غیب و شهود:
تو حسینی، من حسینی مشربم
عشق پرورده ست در این مکتبم
تو امیری، من غلام پیر تو
خار این گلزار و دامنگیر تو
از خدا در تو مظاهر دیدهام
من خدا را در تو ظاهر دیدهام
گر حبیبی تو، بگو من کیستم؟
تو حبیب عالمی، من نیستم!
عاشقان را یک حبیب است و تویی
از میان بردار آخر این دویی
رخصتش داد آن حبیب عالمین
سرور سرخیل مظلومان، حسین
کرد آن سر حلقۀ اهل یقین
دست غیرت را برون از آستین
دید محشر را چو در بالای خون
زورق خود راند در دریای خون
در تنش یک باغ خون گل کرده بود
در بهار او، جنون گل کرده بود
شاعر: #محمد_علی_مجاهدی
این مطلب در سایت :
https://emam8.com/article/19366/
📚کانال اپلیکیشن های امام هشت 👇👇👇
https://eitaa.com/emam8_apps
جدیدترین و محبوب ترین اشعار را در کانال ما دنبال کنید👇👇👇
https://eitaa.com/emam8com
#اشعار_غزلیات_و_مدایح_اهل_بیت_علیهم_السّلام
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
شعر غزل حضرت فاطمه سلام الله علیها -(بلبل چو یاد میکند از آشیانهاش)
@emam8com
بلبل چو یاد میکند از آشیانهاش
خون میچکد ز زمزمۀ عاشقانهاش
هرگز ز یاد بلبل عاشق نمیرود
مشت پری که ریخته از آشیانهاش
آتش، دمی ز شاخۀ گل دست برنداشت
حتی نکرد رحم به حال جوانهاش
گلچین روزگار- که دستش شکسته باد-
بازوی گل کبود شد از تازیانهاش
دشمن شکست حُرمت آن در که جبرئیل
بوسیده بود از سر مِهر، آستانهاش...
چون پای دشمنان علی در میانه بود
آتش، گرفت حلقهصفت در میانهاش
آن آتش مدینهْ گدازی که شد بلند
در کربلا ز خیمۀ زینب زبانهاش
::
دیگر برای فاطمه، دستی نمانده است
در زیر بار درد، شکستهست شانهاش
چون دید تربتش، سند غربت علیست
پنهان نگاه داشت ز چشم زمانهاش
::
صبر علی تمام شد، آن لحظهای که دید
باید به دست خاک سپارد شبانهاش
شبهای بیستاره علی را به یاد داشت
و آن کودکان کوچکِ از پی روانهاش
شبها که لب به ذکر و مناجات میگشود
جز مرغ حق نبود کسی همترانهاش
::
با جانِ ما سرشتهْ خدا، مهر فاطمه
و ز دل، نرفتنیست غم جاودانهاش
یک لحظهْ بی خروش و تلاطم نبوده است
طوفانی است بحر غم بیکرانهاش
شاعر: #محمد_علی_مجاهدی
این مطلب در سایت :
https://emam8.com/article/53230/
کاملترین و بروزترین اپلیکیشن شعر و سبک مداحی را از اینجا دانلود کنید 👇👇👇
http://em8.ir/dl