eitaa logo
محبان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
18.9هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
16 فایل
🌹بِٮـــمِ‌اللّھِ‌‌الرح‌ـمن‌الرح‌ـیم🌹 اینج‌ـٰآ‌درڪنـٰار‌هم‌تلـٰاش‌مۍ‌ڪنیم‌زمینھ‌ٮــــٰآز ظہور‌حضرـٺ‌یـٰار‌بـٰآشیم❥ّ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر http://6w9.ir/Harf_8923336?c=emam_zmn
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 💚 سَلامے أزجَمع خَستہ دلٰان۔۔۔ بِہ مَفهوم قُوَت قَـــᰔــلب ۔۔، سَلامےأزمشتٰاقـــــآن چِشم بِراه۔۔؛ بِہ مُنتقـِــــم ڪربلٰاء ؛ سَلامےأز بیمــــٰـاران دَرمٰانده۔۔، بہ حَضـــــرت طَبیب ومِهربٰانتَرین ؛ دَستگیر۔۔۔𑁍 سَلٰامے أزمٰا؛ «سٰاڪِنان غَمزده ؎ آخِرالزمآن»۔۔! بِہ شُما ڪِہ﴿ حُجّت خُدٰایید۔۔۔𔘓﴾ ...◇◇ 🌻أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج 🌷@emam_zmn🌷
با توام ای دشت بی پایان سوار ما چه شد یکه تاز جاده‌های انتظار ما چه شد؟ آشنای” لا فتی الا علی” اینجا کجاست؟ صاحب” لا سیف الا ذوالفقار “ما چه شد؟ 🌷 🌷@emam_zmn🌷
عصر ظهور (عصر الظهور) کتابی درباره حوادث قبل از ظهور به زبان عربی نوشته علی کورانی عاملی است. این کتاب به بررسی و تحلیل حوادث دوران ظهور و سرانجام ملل و قومیت‌های مختلف در عصر جنگ‌های آخرالزمان و ظهور حضرت مهدی عج از دیدگاه روایات شیعه و سنی می‎پردازد. 🌷@emam_zmn🌷
محبان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
عصر ظهور (عصر الظهور) کتابی درباره حوادث قبل از ظهور به زبان عربی نوشته علی کورانی عاملی است. این کت
بخشی از کتاب عصر ظهور: پیش از نهضت ظهور حضرت مهدی(عج) دو حادثه رخ می‌دهد که آن دو به منزله نشانه الهی است که آن حضرت آمادگی لازم را جهت ظهور مقدس خویش آغاز می‌نماید: حادثه اول: وقوع کودتایی است در سرزمین شام که به رهبری عثمان سفیانی انجام می‌گیرد، اما مردم تصور می‌کنند که این کودتا از نوع کودتاهایی است که معمولا در کشورهای عربی و اسلامی اتفاق می‌افتد. ولی یهودیان و غربی‌ها، دشمنان امت اسلامی آن را گام موثری، در یکپارچه نمودن منطقه پیرامون فلسطین، به دست رژیمی نیرومند از دست نشانده‌های خود به شمار می‌آورند که بتواند با قدرت و توان، در کنترل اوضاع منطقه بکوشد و از عملیات نظامی علیه آنها جلوگیری نماید، و مهم‌تر از آن اینکه همین نیروی نظامی منطقه است که در برابر نخستین نیروهای اعزامی ایران که به سوی قدس در حرکت‌اند می‌ایستد و در مرزهای عراق آنان را مشغول می‌سازد. حادثه دوم: ندایی آسمانی است به مردم جهان که همه و اهل هر زبانی به زبان خود آن را می‌شنوند. صدایی است قوی نافذ از آسمان و از هر سمت می‌آید، خفته را بیدار می‌کند و نشسته را بر پا می‌دارد، مردم از این صیحه آسمانی به ناله و فریاد درآمده و از خانه هایشان بیرون می‌آیند تا ببینند چه خبر است... 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 کرامت امام حسن عسکری(ع) ◽سال 1399(ایام کرونا) ◽چالوس / جلسه مجازی 🌹ویژه ولادت امام حسن عسکری(ع)🌹 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱یاد بگیر به امام حی و حاضرت بگی لبیک🖐🏻💌 ❌وگرنه مردم زمان امام کاظمم برای امام حسین گریه میکردن ولی امامشون تو سیاه چاله بود! الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها " 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما پناه‌ عالمیم، به ما پناه آورید♥️🥹 🎊 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها " 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥غروب دوشنبه،پنجشنبه‌،جمعه حداقل این سه روز دم غروب که میشه یادامام زمان عجل الله باشید.... 👌 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌ 🤲 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 استاد 🌷 یه عزیزی از من پرسید؛ من می‌خوام برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه کار کنم. 🌺 چکار کنم که امامم دوست داشته باشه! 🌷@emam_zmn🌷
•| |• «‏فَاستَجَبنا لَهُ وَنَجَّيناهُ مِنَ الغَمِّ»... کِی به دعای اللهم عجل لولیک الفرج استجابت می‌بخشی و ناجی مصیبت‌های دوران می‌شوی؟💛 ┅═✾🌿 ⃟ ⃟🦋 ⃟ ⃟🌿✾═┅ 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕🌸💕 🌸هر روز که سلامت میدهم و یادم می افتد که صاحبی چون تو دارم: 🌸کریم،مهربان،دلسوز،رفیق، دعاگو،نزدیک... 🌸 احساسِ نابِ آرامشی تمام وجودم را پُر میکند و چه خوب است داشتنِ تو... 💕🌸💕 ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "❤️. 🌷@emam_zmn🌷
فایل صوتے دعا؎ عھد 🔊 ⇦عهد ببندیم هر صبح اقامون صاحب الزمان ❤️‍🔥🤝 -هدیه‌بھ‌محضر‌اباصالح🫀 🌷@emam_zmn🌷
1_1258515715.mp3
1.19M
💌آیا امام زمان عج از زمان ظهور خود مطلع هستند ؟ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "🩵 🌷@emam_zmn🌷
🔥ســـرباز🔥 💚🍀 پویان و افشین روی نیمکتی تو محوطه دانشگاه نشسته بودند. سه دختر بدحجاب نزدیک میشدند. افشین به دخترها نگاه میکرد و آرام به پویان گفت: -سرگرمی های امروزمون دارن میان. پویان_من حوصله شونو ندارم. ایستاد که بره،افشین دستشو گرفت و گفت: -ضدحال نزن دیگه،بگیر بشین. پویان به اجبار نشست. افشین مثل همیشه با لبخند کمرنگی به آنها نگاه میکرد، و ساکت به حرفهاشون گوش میداد. ولی پویان برخلاف همیشه ساکت بود، و به دخترها حتی نگاه هم نمیکرد.یکی از دخترها بهش گفت: +چرا بی حوصله ای؟ با نگاهش گفت به تو ربطی نداره. دختر هم که متوجه معنی نگاه پویان شد، ناراحت شد.یکی دیگه از دخترها گفت: ×امروز جای تو و افشین عوض شده، همیشه افشین رو با یه من عسل هم نمیشد خورد. لبخند افشین پررنگ تر شد.همون دختر به افشین گفت: ×تو لبخند زدن هم بلدی؟!! یکی دیگه از دخترها یه کم خم شد و گفت: ●پویان!! اون پسر مهربون و خوش اخلاق کو؟!! پویان نگاهی به ساعتش کرد و به افشین گفت: _کلاس دارم.بعدا می بینمت. بلند شد و رفت. پویان و افشین دوستان صمیمی بودن. هردو وضعیت مالی خیلی خوبی داشتن. افشین خوش تیپ تر و جذاب تر از پویان بود، ولی پویان برعکس افشین،اخلاق خوبی داشت.بخاطر همین همیشه دخترهای بیشتری اطراف پویان بودن.ولی همون دخترها برای جلب نظر افشین باهم رقابت میکردن. مدتی بود که کلاس هاشو مرتب شرکت میکرد و به تفریحاتی که با افشین داشت،علاقه ای نداشت.اما چون رابطه دوستانه ش با افشین براش مهم بود،همراهیش میکرد. وارد کلاس شد. طبق معمول دخترهای کلاس با لبخند نگاهش کردند. ولی بی توجه به آنها به همه دانشجوهای کلاس نگاهی کرد. نگاهش روی دو تا دختر که بی توجه به پویان باهم صحبت میکردن ثابت ماند. لبخند کمرنگی زد، و پیش پسرهایی که صدایش میکردند، نشست.تمام مدت کلاس حواسش به اون دو تا دختر بود. مدتی بود که با کنجکاوی به رفتارهاشون دقت میکرد. دخترهایی که با وجود زیبا بودن حجاب داشتن.خیلی از پسرها دنبال جلب توجه شون بودن ولی آنها به هیچ پسری توجه نمیکردن،حتی پسری مثل پویان که از دور هم جذابیتش مشخص بود و از هرجایی که رد میشد تا مدتی صحبت از ظاهر و اخلاقش بود. چند بار افشین باهاش تماس گرفت ولی قطع میکرد.وقتی کلاس تمام شد، دخترهارو تعقیب کرد. طوری که هیچکس متوجه نمیشد منظورش از راه رفتن،تعقیب اون دو تا دختر هست. هیچکس احتمال هم نمیداد پسری مثل پویان دنبال دخترهایی مثل اون دوتا دختر محجبه باشه. به رفتارهاشون دقت میکرد. اونا خیلی بامهربانی باهم صحبت میکردن و گاهی میخندیدن.طوری که صدای خنده شون اصلا شنیده نمیشد. فقط از حالت صورتشون مشخص بود،دارن میخندن،اون هم خیلی کوتاه بود.بامحبت به هم نگاه میکردن ولی به پسرها اصلا نگاه نمیکردن.رفتارشون با همه بااحترام بود.به دخترها و خانم های دیگه حتی اگر بدحجاب بودن هم بااحترام برخورد میکردن. هنوز هم اون دخترها رو تعقیب میکرد که افشین از پشت سر صداش کرد.برگشت. افشین بااخم نگاهش میکرد.لبخندی زد و گفت: _باز چی شده؟ -چرا هرچی بهت زنگ میزنم جواب نمیدی؟! کجا داشتی میرفتی؟ -بیخیال،بریم. هردو سوار ماشین پویان شدن.گفت: -برنامه چیه؟ -بچه ها کافی شاپ قرار گذاشتن. -من حوصله شو ندارم.اگه تو میخوای بری میرسونمت. افشین بادقت نگاهش کرد و گفت: -تو چند وقته یه چیزیت هست. به شوخی گفت: -عاشق شدی؟ -آره،میای باهم بریم خاستگاری؟ و خندید. -تو بخند.ولی هرکی نشناستت من خوب میشناسمت. پویان حتی به افشین نگاه هم نکرد.... 🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥 💚🍀 پویان حتی به افشین نگاه هم نکرد.جدی گفت: -کجا بریم؟ -هرجا دوست داری برو. -من میخوام برم باشگاه. -مطمئن شدم عاشق شدی. پویان چیزی نگفت. افشین هم ساکت شد.میدونست وقتی نخواد چیزی بگه،هیچکس حتی افشین هم نمیتونه از زیر زبانش حرف بکشه. پویان و افشین با دوتا دختر، توی سالن دانشگاه بودن.. باز هم پویان به دخترها توجهی نمیکرد و فقط بخاطر افشین مونده بود.به اطراف نگاه میکرد. دخترهای محجبه نزدیک میشدن. یکی از دخترها با حالت خاصی به دخترهای اطراف پویان و افشین نگاه میکرد. بدون هیچ حرفی رد شدن و رفتن.پویان متوجه دلیل نگاه اون دختر نمیشد.هنوز چند قدمی دور نشده بودن که افشین باتمسخر گفت: _چیه...دوست داری جای اینا باشی. ولی اون دختر بی تفاوت به حرف افشین رفت. یکی از دخترها گفت: -اه،حالم گرفته شد..آخه بگو به تو چه ربطی داره.. پویان گفت:چرا اونجوری نگاهتون کرد؟ -هیچی بابا،به قول خودشون نهی از منکر کرد.. برای چاپلوسی به افشین گفت: -خوب جوابشو دادی. پویان به افشین که تو فکر بود،نگاهی کرد. تا حالا هیچ دختری بی تفاوت با افشین برخورد نکرده بود.خوب میدونست که افشین تو فکر هست. چند روز گذشت. افشین و پویان تو محوطه دانشگاه ایستاده بودن و باهم صحبت میکردن ولی نگاه افشین جایی ثابت ماند و ساکت شد. پویان رد نگاهش رو گرفت؛همون دختر محجبه بود اما تنها.... سرشو جلوی نگاه افشین آورد و جدی نگاهش کرد.افشین اخمی کرد و سرشو کمی خم کرد و از کنار پویان به اون دختر نگاه کرد.دوباره پویان جلوی نگاه افشین آمد و با اخم بهش گفت: _بیخیالش شو. -چرا؟!! -اون با بقیه فرق داره..فراموشش کن. دختر نزدیک شده بود.افشین گفت: _تو که منو میشناسی..نمیتونم. مهلت نداد پویان چیزی بگه.با تمسخر به اون دختر گفت: _نخوری زمین.اینقدر روسری تو پایین آوردی،جلو پا تو میبینی؟ اما اون دختر بی تفاوت به راهش ادامه داد.افشین گفت: _چشم های قشنگی داری... پویان اجازه نداد ادامه بده. -افشین تمومش کن. افشین که انگار اصلا صدای پویان رو هم نشنید جلوی دختر ایستاد،طوری که دختر نمیتونست به راهش ادامه بده.صورتش رو نزدیک صورت اون دختر برد و با دقت نگاهش میکرد.اون دختر که حالش از نگاه افشین بهم میخورد گفت: +من مثل دخترهای دور و برت نیستم،حد و اندازه خودت رو بفهم. افشین با پوزخند گفت: 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از آوارگۍ چقد دلت به درد میاد..؟! حجت الاسلام محمد شجاعی ⏰ زمان  : ۵۹ ثانیه اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️تو ماتم صاحب الزمان ▪️صحن چشا بارونه ▪️شد رهسپار سامرا ▪️باز این دل بیخونه 🏴 با نوای: حاج مهدی میرداماد 🌷@emam_zmn🌷
گر به سخن بود قبل ما ''فرج'' را می دیدند..! 💙 🌷@emam_zmn🌷