eitaa logo
محبان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
18.6هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
17 فایل
🌹بِٮـــمِ‌اللّھِ‌‌الرح‌ـمن‌الرح‌ـیم🌹 اینج‌ـٰآ‌درڪنـٰار‌هم‌تلـٰاش‌مۍ‌ڪنیم‌زمینھ‌ٮــــٰآز ظہور‌حضرـٺ‌یـٰار‌بـٰآشیم❥ّ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر http://6w9.ir/Harf_8923336?c=emam_zmn
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ همت مردانه ای مُدَلَّس (۱) نِه ز کف این سُبحَه (۲) صد دانه را تا به کی شرک و ریا بگذار دام و دانه را خانه‌ی دل جای دلدار است غفلت تا به کی شرم دار، آخر حیا کن، ره مده بیگانه را حاجی اندر سعی طوفِ (۳) خانه می‌جوید مدام من به قربان دلی کو جست صاحبخانه را تا کنم جان را نثار مقدم جانانه اش کاش روشن کردی از فرط کرم کاشانه (۴) را پرزنان پروانه بی پروا (۵) بسوزد پیش شمع گیر عبرت یاب بی پروائی پروانه را رادمردان (۶) پشت پا مردانه بر دنیا زدند آفرینشان باد نازم همت مردانه را در تحیّر روز و شب حیران به یاد زلف یار وعده‌ی زنجیر بخشد این دل دیوانه را ⬅️ دیوان حیران؛ علامه محمدحسن میرجهانی طباطبائی(۷)، صفحه ۴۶ (۱). کسی که خود را مقدس جلوه دهد و نباشد (۲)‌. تسبیح (۳). طواف (۴). خانه (۵). شجاع، نترس (۶). جوانمردان (۷). علامه میرجهانی از دلباختگان امام زمان (عج) بودند که خدمت امام زمان (عج) هم تشرف داشته اند. 🏷 🌷@emam_zmn🌷
💬 | متن پیام: سلام خسته نباشید چرا رمان غیر مرتبط با عنوان کانال درکانال گذاشته میشه سلام علیکم بزرگوار اول رمان هستش کمی صبوری کنید متوجه مطالب های مفید رمان خواهید شد ممونم از نظرتون یاعلی @emam_zmn ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⏱ساعت: ۱۵:۲۶:۱۱ ⏰تاریخ: جمعه آبان ۱۴۰۲
🔹لیست آهنگ‌های پیشواز باصدای گرم حضرت آیت الله ناصری رحمت الله علیه از اپراتورهای مختلفه ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ 🔻کانال رسمی آیت الله ناصری 🔷@naseri_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدسیّدمرتضیٰ‌آوینی: اما سربازان امام زمان(عج) از هیچ چیز جز گناهان خویش نمیترســــــــند...! 💚 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 ﷽ 🕊 🌺السلام علیک یا اباصالح المهدی 🌺 اَݪـسّـَلٰامُــ عَـلَـیْـڪَـــ 🍃یـٰا صـٰاحِـبَ ٱݪـزَّمـٰانِ 🌺 اَݪـسّـَلٰامُــ عَـلَـیْـڪَـــ 🍃یـٰا خَـلـیٖـفَـةَ ٱݪـرَّحْـمٰـنِ 🌺 اَݪـسّـَلٰامُــ عَـلَـیْـڪَـــ 🍃یـٰا قـٰاطِـِعَ ٱلْـبُــرهـٰانِ 🌺 اَݪـسّـَلٰامُــ عَـلَـیْـڪَـــ 🍃یـٰا اِمـٰامَ ٱلْـاِنْـسِ وَٱلْـجـٰانِ 🌺 اَݪـسّـَلٰامُــ عَـلَـیْـڪَـــ 🍃وَ عَـلـیٰ آبـٰائِـڪَـ ٱݪـطّـٰاهِـریٖـن 🌺وَ رَحْـمَـةُٱݪلّٰـهِ وَ بَـرَکٰـاتُـه‍ـُ ┄┄┅✧❁🌼❁✧┅┄┄ 🌷@emam_zmn🌷
🚨🤲 درخواست دعای فوری و حداکثری برای رزمندگان غزه ⚠️ با توجه به شروع حملات زمینی رژیم وحشی صهیونیستی و به حداکثر رسیدن حملات هوایی، امشب تا میتوانید برای پیروزی و سلامتی مجاهدین اسلام، دعا بفرمایید زیرا به فرموده حضرت محمد (ص): «دعا، سلاح مومن است.» 🔰 توصیه عمومی در این ساعات سخت غزهفرستادن صلوات 📿 خواندن امن یجیب 🤲🏼 خواندن دعای جوشن صغیر 💳 دادن صدقه 📲 نشر حداکثری در گروهها و خواندن دعا لازم و ضروری هست 🏷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌قیامـــت، تو رو با امام‌زمانت فرا می‌خونن تَهـــِش می‌مـــیری و می‌ندازنت توی دو مـتر قـــبر؛ تو می‌مـــونی و سؤال‌از امـــامِت... ♥️ 🌱 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🖤🍃' 🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥 💚🍀 تو دانشگاه نمیشد، هیچ آدرس و شماره ای هم ازش نداشت. مجبور شد تعقیبش کنه. فاطمه و مریم سوار ماشین فاطمه شدن. جایی کنار خیابان مریم از ماشین پیاده شد و رفت. فاطمه هم حرکت کرد. پویان چراغ میداد که نگه داره ولی فاطمه توجهی نمیکرد.کنار ماشین فاطمه رفت. شیشه ی ماشین رو پایین داد، و بوق میزد.فاطمه وقتی متوجه پویان شد،تعجب کرد و کنار خیابان پارک کرد. پویان هم جلوی ماشین فاطمه پارک کرد و پیاده شد. ولی فاطمه پیاده نشد. فقط شیشه ماشین رو کمی پایین داد. پویان سرش پایین بود و سعی میکرد به فاطمه نگاه نکنه. با احترام گفت: -سلام خانم نادری. -سلام،مشکلی پیش اومده؟! -ببخشید،مجبور شدم تعقیب تون کنم و تو خیابان مزاحمتون بشم.مطلب مهمی بود که باید خدمت تون عرض میکردم. -بفرمایید،گوش میدم. -میشه سوار بشم؟ -نه. پویان بخاطر صراحت فاطمه لبخند زد. -من قصد مزاحمت ندارم.موضوع مهمیه. -درچه مورد؟ -درمورد دوستم،افشین مشرقی. فاطمه یه کم فکر کرد. نه سوار شدن پویان به ماشینش کار درستی بود،نه سوار شدن فاطمه به ماشین پویان. پیاده شد و بدون اینکه به پویان نگاه کنه گفت: -بفرمایید. -افشین آدم کینه ای و مغرور و سمجی هست.تا به چیزی که میخواد نرسه، بیخیالش نمیشه.از هر راهی هم که شده میخواد به خواسته ش برسه. -اینا چه ارتباطی به من داره؟ پویان بعد مکث کوتاهی گفت: -اون از شما کینه داره..بخاطر سیلی اون روز..تو دانشگاه. فاطمه یه کم فکر کرد.عصبانی گفت: -من که کاری باهاش نداشتم،اول اون شروع کرد... -من میدونم.تو این مدت هم هرکاری تونستم انجام دادم که منصرف بشه ولی ... خانم نادری من هفته آینده از ایران میرم.تا الان هم به سختی تونستم کنترلش کنم.مطمئنم وقتی من برم،اذیت و آزارهاش برای شما شروع میشه. فاطمه گیج شده بود.سکوت طولانی ای شد. -میگید من چکار کنم؟ -بیشتر مراقب خودتون و اطرافیان تون باشید. فاطمه اخمی کرد و گفت: -اطرافیانم دیگه چرا؟! -گفتم که افشین از هر راهی که شده میخواد تلافی کنه. -واقعا همچین آدمیه یا شما دارین بزرگش میکنین؟! -خیلی متاسفم ولی همچین آدمی هست. دوباره سکوت طولانی. فاطمه گفت: -جز شما کس دیگه ای رو داره که ازش حرف شنوی داشته باشه؟ -نه،هیچکس. -حرف شما چرا براش مهمه؟ -من و افشین مثل برادریم.دوستیش با من براش مهمه. -شما کی برمیگردید؟ پویان با مکث گفت: -من و خانواده م برای همیشه داریم میریم. فاطمه با تعجب گفت: _پس مَر... ادامه نداد. پویان متوجه منظورش شد، و تعجب کرد.مردد بود بپرسه یا نه. بالاخره گفت: -شما از کجا میدونید که من... ادامه نداد. فاطمه گفت: -از حالت اون روز شما بعد تصادف متوجه شدم. -خانم مروت هم متوجه شدن؟ 🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥 💚🍀 نگرانی توی صورتش معلوم بود.زهره خانوم از آشپزخونه اومد و گفت: -معلوم هست کجایی تو؟چرا اینقدر دیر کردی؟ فاطمه با حالت معصومانه ای گفت: _ببخشید خب..دیگه تکرار نمیشه. امیررضا از اتاق بیرون اومد و گفت: -نخیر آبجی کوچیکه..الان این لوس بازیا جواب نمیده.باید تنبیه بشی. رو به مادرش گفت: _مامان یه هفته ظرفهارو بشوره،خوبه؟ فاطمه مثلا با التماس گفت: -نه مامان،خواهش میکنم.ظرف چیدن تو ماشین ظرف شویی کار خیلی سختیه. زهره خانوم و حاج محمود و امیررضا خندیدن. بعد از شام به اتاقش رفت. تمام شب بیدار بود و ازخدامیخواست کمکش کنه.نمیخواست خانواده شو نگران کنه.ناراحتی هاشو میریخت تو خودش. روز بعد طبق معمول به دانشگاه رفت. هنوز هم امیدوار بود پویان اشتباه کرده باشه.میخواست یکبار دیگه ازش بپرسه تا مطمئن بشه.ولی پویان دانشگاه نرفته بود و فاطمه تو نگرانی موند. پویان خیلی دوست داشت بره دانشگاه تا روزهای آخر بیشتر مریم رو ببینه ولی حالا که فاطمه از علاقه ش به مریم خبر داشت،نگران بود که مریم هم متوجه این موضوع بشه. تصمیم گرفت دیگه دانشگاه نره. پدر و مادرش هم مهمانی خداحافظی گرفته بودن.بیشتر وقتش رو با افشین بود و بقیه مواقع مشغول جمع کردن وسایلش و با خانواده ش بود. چند روز گذشت. دو روز به رفتنش مونده بود.برای اینکه آخرین بار مریم رو ببینه به دانشگاه رفت.دوستان نزدیک ترش میدونستن که برای همیشه داره از ایران میره،وقتی دیدنش خوشحال شدن و دورش جمع شدن.ولی چشمان پویان مدام دنبال مریم و فاطمه میگشت. بالاخره بعد از دو ساعت فاطمه رو دید، ولی مریم همراهش نبود. بهانه ای آورد،از دوستانش جدا شد و سمت فاطمه رفت. اما یاد ناراحتی فاطمه افتاد و منصرف شد.برگشت که بره ولی فاطمه متوجه ش شد. -جناب سلطانی پویان شرمنده برگشت سمت فاطمه. فاطمه گفت:_سلام -سلام -برای خداحافظی با بچه ها اومدید دانشگاه؟ -بله. فاطمه متوجه شد که برای دیدن مریم اومده ولی نمیدونه چجوری بگه.گفت: _من و دوستم کلاس جداگانه داشتیم. چند دقیقه دیگه کلاسش تموم میشه، اینجا باهم قرار گذاشتیم. مدتی ساکت بودن.هیچ کدوم به اون یکی نگاه نمیکردن.فاطمه گفت: _آقای سلطانی،حرفهای اون روزتون درمورد دوست تون،شوخی بود دیگه؟.. آره؟ فاطمه بغض داشت.پویان خیلی ناراحت شد.برگشت بره که فاطمه گفت: _آقای سلطانی. پویان ایستاد. -من کار اشتباهی نکردم و عذرخواهی نمیکنم.اون به حجاب و ایمان من توهین کرد.تا آخرش پای ایمانم میمونم، هرچی که بشه..فقط اینکه خانواده مو ناراحت کنن برام سخته. پویان ساکت بود. نمیدونست چی بگه.شرمنده بود.فاطمه از حالت های پویان مطمئن شد که اون حرفها حقیقت بوده، و افشین واقعا همچین آدمی هست.دیگه چیزی نگفت. مریم رو دید که نزدیک میشد.گفت: -خانم مروت دارن میان. پویان سرشو بلند کرد.وقتی مریم رو دید هول شد... 🌷@emam_zmn🌷
اِمامِ زَمان فَرمودَند: اَگَرشیعَیان مابِه‌اَندازِه‌ے یِک‌لیوانِ آب تِشنِه‌‌ے‌مابودَند ماظُهورمےکَردیم💔🥺🥀 🌷@emam_zmn🌷
معرفی کتاب انتظار عامیانه، عالمانه، عارفانه گرچه کتاب های ارزشمند و فراوانی در باب مهدویت و انتظار نگاشته شده است، اما تجزیه و تحلیل سازنده ترین مفهوم در زمینه مهدویت، که همان انتظار فرج است کمتر مورد گفتگوی عالمانه قرار گرفته است. نویسنده در این کتاب با توجه توامان به مفهوم انتظار در شبکه ی معارف دینی و مباحث انسان شناسانه، مباحثی استدلالی و کاربردی بر پایه ی معارف اهل بیت (ع) ارائه داده است. 🌷@emam_zmn🌷
هدایت شده از حکمش چیه؟
🛑 شامگاه امشب، ماه گرفتگی جزئی در ایران 🌗 خواندن نماز آیات هنگام ماه گرفتگی واجب است 🔹از ساعت ۲۳:۵ دقیقه تا ساعت ۰۰:۲۲ دقیقه بامداد
میان ایــن هــمه بودن نبــودنت سخــت است!♡ 🌷@emam_zmn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟢⚘⃟𖡽⃟࿐🟢⚘⃟𖡽⃟࿐🟢⚘⃟𖡽⃟࿐🟢⚘⃟𖡽⃟࿐ ❇️ سلام امام زمانم 🌤 هرلحظه تو را جویم در صبح دل‌انگیزم بی یاد تــــــو و عشقت روشن نشود جانم 🌷@emam_zmn🌷