eitaa logo
قرارگاه امام محمدباقر علیه السلام
140 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
468 ویدیو
11 فایل
🌐 اعلام برنامه ها ،مراسمات و گزارش فعالیت ها قرارگاه امام محمد باقر (علیه السلام) 🌱 بسیج ؛ از مردم ،با مردم ،برای مردم با ما همراه باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 حتما بخوانید!!! 📚 حسین خرازی نشست ترک موتورم بین راه،به یک نفربر پی ام پی برخوردیم که در آتش می سوخت. فهمیدیم یک  داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد! . من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش! جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا ضجه و ناله نمی زد! و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! . فقط بلند بلند فریاد می زد: ! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی! ! الان سینه ام داره می سوزه! این سوزش به سوزش سینه ی حضرت  نمی رسه! ! الان دست هام سوخت! می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم! نمی خوام دست هام گناه کار باشه! ! صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه! برای ولایته! اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت! . آتش که به سرش رسید، گفت: ! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، ! خودت شاهد باش! خودت بده... آخ نگفتم! . آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت: خدایا! ما جواب اینا رو چه جوری بدیم؟ ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ . زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر  کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد. 🆔 @emambagher_h5