|⇦•نجوا با امام زمان روحی له الفدا اجرا شده شبِ عاشورا سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
نماز پشت سر تو چه عالمی دارد
نظر به چشم تر تو چه عالمی دارد
زِ خواب ناز گذر کردنُ تماشایِ
نیایشِ سحر تو چه عالمی دارد
نشسته ام به هوایِ نگاه مرحمتت
که بر دلم نظرِ تو چه عالمی دارد
چه می شود سفری من ملازمت باشم
به کربلا سفر تو چه عالمی دارد
میانِ روضۀ اربابِ بی کفن شورِ
غم پر از شرر تو چه عالمی دارد
آقا بیا که زینبِ کبری تو را صدا می زد
سر بریدۀ آقا تو را صدا می زد
اين الطالب بدم المقتول بكربلاء
امشب قبل ازینکه شعر روضه برات بخونم دوست دارم همینطور که رو به قبله نشستی، محضر آقات سلامی عرض کنیم ، همۀ شهدا و امام عزیز و همه اونایی که دستشون از این دنیا کوتاهِ امشب همه رو سهیم این روضه کنید.
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ»
____.
#حاج_محمد_طاهری
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#شب_عاشورا
#شب_دهم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
.
Babolharam Taheri shab10.mp3
1.55M
|⇦•نجوا با امام زمان روحی له الفدا اجرا شده شبِ عاشورا سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾┈┈•
|⇦•روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ عاشورا سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
می شود روشنیِ خیمه بمانی تا صبح
مونسم باشی و شب را برسانی تا صبح
می شود رحم کنی حرفِ جدایی نزنی
تا پِیِ چاره مرا سر نَدوانی تا صبح
منتت دارمُ میخواهم اگر راهی هست
محضِ این خاطرِ آشفته بمانی تا صبح
چه به روز تو بیارند خدا می داند
زنده نگذاردم این دل نگرانی تا صبح
روبرویِ تو اگر گریه امانم بدهد
برندارم نگه از رویِ تو آنی تا صبح
دهنِ خشک و لبِ پرترکت نگذارد
دل رنجور مرا تاب و توانی تا صبح
بغض پاپیچِ گلویم شده و می ترسم
کار دستم دهد این سوز نهانی تا صبح
بنشین سیر نگاهت کنم ای یوسفِ عشق
لحظه ها می رود و نیستم و نیست...
می شود فاتحۀ پوشیه و روسریِ
خواهر خون جگر از پیش بخوانی
چشم بارانیتان می دهد امشب خبرم
از بلایی که قرار است بیاید به سرم
وای بر حالِ دلِ خواهر تو فردا عصر
می خورد چنگ به بال و پر تو فردا عصر
آسمان را زِعطش دود فقط خواهی دید
رمقی نیست به چشم ترِ تو فردا عصر
سر شش ماهۀ تو می شود آویز به پوست
ارباً ارباست علی اکبر تو فردا عصر
می برد لشکری از نیزه حوالیِ حرم
تکه تکه تن آب آورِ تو فردا عصر
تک و تنها وسط دشت و بیابان چه کنم
دامنش سوخت اگر دختر تو فردا عصر
چنگِ یک مشت سنان در طمعِ گیسویت
می زند پرسه به دور و بر تو فردا عصر
هر قدر نیزه و شمشیر و تبر جمع کند
بیشتر چشم شود پیکر تو فردا عصر
چکمه ای سرخ میفتد به رویِ سینه تو
خنجری کُند رویِ حنجر تو فردا عصر
سخت دعواست سر جایزۀ بیشتری
بین گودال برای سر تو فردا عصر
آخرین خواهشم این است دعا کن برسد
زودتر از نفسِ آخر تو فردا عصر
*دعایِ زینب مستجاب شد .. زودتر رسید .. قبل ازینی که نانجیب بخواد رویِ سینۀ داداش بشینه .. اما از داخل گودال ابی عبدالله فرمود برو زینبم ..(روضه هارو جلوتر نیارم)
امشب اومد یه سری به خیمه عباس بزنه ، جلو در خیمه ها قمر بنی هاشم ایستاده مانند شیر داره پاسبانی میده .. یه وقت دید از دور یه سیاهی داره نزدیک میشه ، عباس فرمود هر کجا هستی بایست؛ جلو تر نیا. به خیمه های حسینم نزدیک تر نشو ، یه وقت دید صدای آشناست ، فرمود داداش من زینبم .. چند لحظه اجازه میدی باهات کار دارم .. عباس مثل یه غلام مقابل این خواهر و برادربوده.
محضرش رو خاک افتاد ، سیدتی و مولاتی امر کن" یه امشبُ میتونید راحت بخوابید ، چرا از خیمه ها بیرون اومدید؟ فرمود عباسم! اومدم یه خاطره ای رو برات زنده کنم ، شب بیست و یکم ماه رمضان یادته؟ عباس که می دونه زینب چی می خواد بگه. بله عزیزدلم یادمه . یادته بابام فرمود به جز بچه هایِ فاطمه کسی تو این اتاق نباشه تو این حجره همه برن بیرون .. توام سرتو انداختی پایین همچین که اومدی از حجره بری بیرون ، بابام صدا زد عباسم تو وایسا قربونت برم .. همه حرفام با توِ امشب. یادمه عزیزدلم. یادته اون شب دست حسین رو تو دست تو گذاشت؟ فرمود عباسم کربلا نیستم حسینم رو یاری کنم. عوضِ من همه جا باید حامیِ حسینم باشی. گفت همه رو یادمه بی بی جان. چرا داری این حرفارو می زنی؟ فرمود عباس شنیدم امروز برات امان نامه آوردن ..
صدا زد خانم صبر کن فردا من به اینا جنگیدنُ مشق می کنم. اینا فقط می خواستن منو خجالت زدۀ تو کنن .. اگه هزار بار بمیرم دست از حسینم نمی کشم ..امشب بگو به آقا برای تو که کار نداره. زهیر عثمانی مذهب بود همه جا از تو فرار کرد. هر جا خیمۀ تو زده می شد می گفت خیمۀ منو یه جا دیگه بزنید من چشمم به چشم حسین نیفته. تو اونو آوردی تو آغوش خودت قرار دادی ، آقا ما بدیم می دونیم اما یه عمرِ گریه کنِ تواییم آقاجان .. اگه تو بخوای میشه این بدم خوبش کن .. همه جا فراری بود ، تو یه منزل خیمه هاشون نزدیک هم بود پیک ابی عبدالله اومد زهیر ، آقا منو دنبال تو فرستاده؛ میگن لقمه نزدیکِ دهانش بود همینجور موند ، همسرش گفت پاشو خجالت بکش پسر فاطمه دنبال توِ میگن رفت تو خیمۀ حسین .. حسین چی گفت هیشکی نمی دونه .. اما وقتی که برگشت گفت خانم منم کربلایی شدم .. منم دارم با این قافله میرم .. همین زهیر امشب رجزخوندنش از همه قشنگ تر بود وقتی ابی عبدالله فرمود من چراغارو خاموش می کنم هر کی می خواد بره ، دست زن و بچه تونو بگیرید اینا با من کار دارن ، فقط میخوان منو بکشن. اولین کسی که تو اصحاب بلند شد زهیر بود گفت آقا اگر هزار بار مارو بکشن در راهِ تو ، هزار بار بدنمونُ آتیش بزنن، خاکسترمونُ به باد بدن ، باز میام دور تو میگردم ..
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_عاشورا
#شب_دهم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
.
#شب_سوم
#ماه_محرم
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#مرثیه
#غزل
همه امید بچه ها ...عمه
نشد از ما دمی جدا عمه
تا عمو در کنار علقمه ماند
شد اباالفضل خیمه ها عمه
پدرم روی خاک و نیمه ی شب
از پی بچه ها دوتا عمه
هر طرف ناله در بیابان بود
شد همه دشت یک صدا: عمه!
عمه از خیمه تا به مقتل رفت
گفتم عمه نرو ... کجا عمه؟
شبی از ناقه تا که افتادم
ناله کردم بیا بیــــا عمه ....
مانده ام بانویی که آن شب بود
مادرم فاطمه است یا عمه؟
هر کجا تازیانه بالا رفت
زود تر گشت جان فدا عمه
شهر تا ازدهام شد طفلی
داد زد زیر دست و پا عمه
کاش عمو بود تا که در نورش
بکشد خار پای ما عمه
تا نبینیم گریه ی هم را
من جدا گریه و جدا عمه
دیشبی را دلم به دریا زد
شکوه آغاز کرد با عمه
که مگر نیست احترام یتیم
آیه ی مصحف خدا عمه؟
پس چرا اهل شام مسخره کرد
گریه های یتیم را عمه؟
سایه ات مستدام بر سر من
ای علمدار کربلا عمه!
راستی مرگ خود طلب کردی
من بمیرم.... شما چرا عمه؟
#ناشناس
#صلوات
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
|⇦• زمزمه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ عاشورا سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨⇦•
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
@emame3vom
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
امشب داداش ، الهی خراب شه سرم آسمون
امشب داداش ، اگه میشه بیشتر با زینب بمون
امشب داداش ، برام انقد از فردا روضه نخون
یه کم بشین کنارم ، دیگه طاقت ندارم
فردا باید چجوری ، سر رو جسمت بذارم
انقدر از من نگیر هی ، سراغِ پیرهنت رو
میخوام تا صبح ببوسم ، رگهایِ گردنت رو
جانم حسین .. حسین جان ...
ان شاالله که ، دیگه امشبِ خیمه فردا نشه
ان شاالله که ، قد تو تویِ علقمه تا نشه
ان شاالله که ، تنِ اکبرت ارباً ارباً نشه
شیرخواره ت کاش که فردا ، از بی آبی نسوزه
تیر دشمن سرش رو ، روی سینه ت ندوزه
فردا باید ببینی ، خندۀ دشمنارو
من هم باید ببینم ، غارتِ معجرارو
جانم حسین .. حسین جان ...
___.
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_عاشورا
#شب_دهم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
.
4_5899802807065641119.mp3
3.52M
✅یه داستان شنیدنی(رسول ترک)
🔊بسیار شنیدنی و زیبا👆👆
|⇦• #قسمت_اول ذکر توسل به ساحت مقدس سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ چهارم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ سید مجید بنی فاطمه✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
هر که جان داد به جانانِ تو یا ثارالله
می برد راه به سامانِ تو یا ثارالله
بر سلاطینِ جهان ناز فروشد همه دم
هرکه شد سائلِ دربار تو یا ثارالله
روزِ محشر به تو سوگند پریشان نشود
هر کسی گشته پریشانِ تو یا ثارالله
*آقاجان چقدر یک سال انتظار کشیدیم تا محرمُ دیدیم .. اما به سرعت داره می گذره .. شب چهارمِ .. شبِ بچه های زینبِ ..*
همۀ اهلِ جهان را به خدا رزق دهد
تا ابد سفرۀ احسانِ تو یا ثارالله
از ازل تا به ابد هر که به دنیا آمد
همه هستند سر خانِ تو یا ثارالله
نه فقط ماهِ محرم همۀ سال شده
چشم هایِ همه گریان تو یا ثارالله
حاضرم گوشه ای از کربُبَلا جان بدهم
جانمان باد به قربان تو یا ثارالله ..
____________
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#روضه_شب_جمعه
#شب_چهارم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
#اربعین
┄
|⇦• #قسمت_پایانی ذکر توسل دو طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ سید مجید بنی فاطمه✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
@emame3vom
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
گاه لیلاییُ گهی مجنون
گاه مجنونمُ گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
رو به رویِ همیم در همه جا
ای طلوعِ همیشۀ قلبم
با تو خورشیدِ عالمینم من
تو حسینی ولی گهی زینب
گاه زینب گهی حسینم من
وقتِ سجاده ، وقت نافله ها
لبمان نذر نام یکدیگر
دو کبوتر درین حوالیِ عشق
بر سر پشتِ بام یکدیگر
منو تو آیه هایِ تقدیریم
منو تو هم دِلیم و هم دردیم
خواب بر چشممان نمی آمد
تا که بر هم دعا نمی کردیم
دل ندارم تو را نظاره کنم
در غروبی که بی حبیب شدی
تکیه بر نیزه ی شکسته زدی
این همه بی کس و غریب شدیم
کاش اینجا اجازه می دادی
تا برایِ تو چاره می کردم
این گریبانِ اشتیاقم را
پیش چشم تو پاره می کردم
همه از خیمه ها سفر کردند
همه در خونِ خویش غوطه ورند
همه پیشت فدا شدند اما
کودکانم هنوز منتظرند
آن دمی که ممانعت کردی
میهمانِ نگاهِ من غم شد
از بلا و غم مصیبت تو
آن قدر زخم خواهرت کم شد
کودکانم اگرچه ناقابل
ولی از باده غمت مستند
آن دو بالی که حق به جعفر داد
به خدا کودکان من هستند
خنده ها با نگاه غمگینت
اذن پرواز بالشان باشد
اذن میدان بده به آنها تا
شیر مادر حلالشان باشد
*یکم زبانِ حال بگم .. بچه هارو موهاشونُ شونه کرد آورد تو خیمه ای باهاشون حرف زدن هی به بچه هاش می گفت عزیزای من ، میخوام روی مادرتونُ سفید کنید .. من که زنم نمی تونم برم وسط میدان .. اگه داداشم اجازه می داد خودم می رفتم وسط میدان شمشیر می زدم .. همون کاری که مادرم کرد بین در و دیوار پهلوشُ شکستن اما خودشُ رسوند وسطای کوچه .. شما نوه هایِ علی اید .. شما نوه هایِ فاطمه اید .. یه کاری کنید خجالت مادرمُ نکشم .. برید سراغ دایی اذن میدان بگیرید .
دو تا آقازاده انقدر مودب سرشونُ پایین انداختن .. دایی جان ما رو مادر فرستاده .. دایی جان نمی تونیم ببینیم شما انقدر غریبید .. اجازه بده ما هم مثل علی اکبر میدان بریم .. حضرت یه نگاهی کرد دست به سر و صورتشان کشید خدا برا مادرتون حفظتون کنه ..
(زینب منتظره الان جواب حسین چیه؟) یه وقت دید بچه ها دارن گریه می کنن .. (چی شده بچه های من؟) صدا زدن مادر ، دایی اجازه نداد .. فرمود شما مراقب مادرتون باشید .. تا این حرفُ شنید زینب خودش از خیمه بیرون زد .. اومد جلو ، گفت حسین ؛ جان مادرم .. بذار بچه هامُ فدات کنم .. گفت خواهر شاید باباشون منتظر باشه .. صدا زد آقا وقتی از مدینه بیرون اومدیم عبدالله جعفر به من گفت زینب یادت باشه هر جا دیدی خواستن مقابل حسین بایستن بچه هامُ میدان بفرست ..
همچین که اذنِ میدان گرفتن ، هی می زد رو شونه ی دو تا آقازاده هاش برید انتقام مادرمم بگیرید .. اگه شد بگید شما پسرایِ زینبید .. بچه هارو فرستاد میدان .. یه وقت دیدن زینب تو خیمه نشسته صدایِ تکبیر میاد .. اما دیری نگذشت صدایِ نالۀ حسین بلند شد .. این دو تا آقازاده رو زمین افتادن .. صدا زدن دایی بیا .. یا ابا عبدالله .. زنها یه وقت نگاه کردند گفتن از صبح هر کی رو زمین افتاد بعدِ حسین زینب بیرون اومد .. اما چرا زینب نیست؟ یکی گفت زینب تو خیمه س .. هی زیر لب میگه خودمم فدایِ حسین .. بچه هام فدای حسین ..
الله اکبر .. گذشت برگشتن مدینه ، بشیر خبر آورد . یه وقت دیدن عبدالله اومد گفت خانومم زینبُ کجاست .. گفتن جناب عبدالله اون محمل ، محملِ زینبِ .. تا همچین که پرده رو کنار زد زودی روشو برگردوند. گفت ببخشید میشه به من بگید خانومم زینب کجاست؟ گوشه ی محمل صدا ناله ش بلند شد .. عبدالله حق داری زینبُ نشناسی .. خانم چرا انقدر پیر شدی ، شکسته شدی؟ عبدالله آخه اون چیزی که من دیدم تو ندیدی .. مگه چی دیدی عبدالله می خوای بهت بگم؟
او می برید و من می بریدم
او از حسین سر ، او از حسین دل ..
انقدر گریه کردن گفت خانم جان فقط یه سوال برام باقی مونده ، (چیه عبدالله؟) گفت از صبح هر کی رو زمین افتاد ، بعد حسین تو اومدی استقبال .. اما شنیدم دو تا بچه هام رو زمین افتادن تو از خیمه بیرون نیومدی .. گفت عبدالله ترسیدم داداشم خجالت بکشه ... ای حسین ..
____________
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
#شب_چهارم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┄
|⇦• روضه و توسل به دو طفلانِ حضرتِ زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
@emame3vom
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
هر جوری بود اجازۀ ابی عبدالله رو گرفت .. موهایِ بچه هارو شانه زده ، کفن تنشون کرده ، راهی میدانشون کرد ..
جنگِ نمایان کردن شیر بچه هایِ زینب تو میدان دارن میان رجز می خونن :
أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاَْمیرُ ..
عباس داره جنگشونُ می بینه لذت می بره .. ابی عبدلله داره می بینه لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ میخونه .. اما یه وقتی دشمن این دو تا آقازاده رو دوره کردن ..
لشکر که دور عون به غیظ ازدحام کرد
یک دشت نیزه پهلوی او استلام کرد
*بالا سر هر کدوم از این کشته ها زینب اومده ، گریه کرده ، ناله زده. باری از رو دوش ابی عبدلله برداشت . تنها شهدایی که عمۀ سادات از خیمه ها بیرون نیومد این دو تا آقازاده بودن .. امشب باید به جایِ زینبم ناله بزنی ..*
با چشم نیمه باز سر زانویِ حسین
از بس که زخم داشت محمد تمام کرد
عباس را صدا زد و از او کمک گرفت
وانگه به جمع کردن شان اهتمام کرد
از عمد رفت و آمد مرکب سوارها
مانند موم پیکرشان بی قوام کرد
با زحمتِ زیاد به ترتیبشان که چید
دستی گذاشت بر سرِ زانو قیام کرد
رویی که سر بلند کند را نداشت او
تشییعشان به شرم به سمتِ خیام کرد
پایِ کشیده رویِ زمین ، خندۀ سپاه
باید نشست ناله برایِ کدام کرد ؟..
دلشوره داشت کجا آن عقیله که
سرمایه هایِ عمر فدایِ امام کرد
آمد کنار اکبرُ نگذاشت جان دهد
زخم جگر خراشِ مرا التیام کرد
حالا رضا نشد به خجالت کشیدنم
در خیمه ماند و زهر تحمل به کام کرد
هر جا که آفتاب بد دهنی زخم کعبِ نی
بر ناقه راحتی به عقیله حرام کرد
گاهی سر محمدش از نیزه ، گاه عون
آمد به احترام به مادر سلام کرد
این گرمه سایبانی و پاسبانی اش
هم پایِ ناقه همرهی اش تا به شام کرد
*هیچ کسی نفهمید چرا زینب از خیمه بیرون نیومد .. تا این قافله برگشت مدینه .. وقتی برگشت ؛ عبدالله بن جعفر هی یک به یک تو این محمل هارو سر می زنه .. دنبال خانومش می گرده .. اومد مقابل محفل زینبم رسید ، نگاه کرد دید انگار بزرگ این قافله ایشونه. از زینب داره سوال می کنه ، خانم من زینبُ ندیدی؟ یه وقت یه آه کشید عمه سادات .. فرمود عبدالله حق داری زینبتُ نشناسی .. می دونم من اون زینبی نیستم که رفتم از مدینه ... تا گفت خانم چرا انقدر شکسته شدی؟ فرمود عبدالله نبودی ، جلو چشم من دشمن رو سینۀ حسین ...
هر دو گریه کردند برا ابی عبدالله .. قدری آروم شد گفت خانم یه سوال ازت دارم عقده شده برا من. شنیدم هر کشته ای رو زمین افتاد بالا سرش رفتی .. مگه بچه هایِ من قابل نبودن؟.. چرا از خیمه بیرون نیومدی؟ فرمود عبدالله تو چرا این حرفُ می زنی؟ نیومدم حسین نگاهش به من نیفته از من خجالت بکشه .. (اما اینجا زینب حساب بی حساب شد) گفت حسین جان یادته از خیمه بیرون نیومدم نگام به نگات نیفته؟ خجالت ازم نکشی؟ برگشته اربعین اومده کربلا .. گفت حسین بیا تلافی کن ... همه بچه هاتو آوردم .. اما سه ساله ت گوشۀ خرابه .. بیا سراغِ رقیه رو از من نگیر .. (اشکاتُ کفِ دستت بگیر ، دستتو بیار بالا هر چقدر کارش داری صداش بزن) حسین ...
بحق زینب عجل لولیک الفرج ...
________
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#روضه_طفلان_حضرت_زینب
#طفلان_حضرت_زینب
.
|⇦• زمزمۀ و توسل به دو طفلانِ حضرتِ زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
@emame3vom
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
جونِ زینب ..
نذار بی کسی تو ببینم حسین
جونِ زینب ..
نخواه بی تفاوت بشینم حسین
جون زینب ..
می خوام داغ بشینه رو سینم حسین
نجمه با داغِ قاسم ، لیلا با داغِ اکبر
نگو که دیگه چیزی ، نمونده واسه خواهر
نوبتی هم که باشه ، نوبتِ من رسیده
تا که مادر ببینه ، زینب مادر شهیده ..
ای جان حسین .. حسین جان ...
___________
جونِ زینب ..
نذار که بمونن پسرهایِ من
جونِ زینب ..
نذار خون به دل شن شبیه حسن
جونِ زینب ..
نذار که ببینن منو می زنن ..
مثلِ حسن نمی خوام ، اینا کابوس ببینن
تویِ کوچه و بازار ، داغِ ناموس ببینن
نمی خوام که ببینن ، رویِ دستام طنابه
نمی خوام که ببینن ، جام تو بزم شرابه
ای جان حسین .. حسین جان ...
____________
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
┄
|⇦• روضۀ جنابِ حر و دو طفلانِ حضرتِ زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
@emame3vom
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
حُرّم که از کمندِ تو سر در می آورم
در شعله هایِ بی کسی ات پر می آورم
نفرینِ تو کتابِ دعاهایِ خیر بود
دارم به معجزاتِ تو باور می آورم
*منم امشب میخوام مثل حر بگم .. آقا :*
یا ایها العزیز! بِکُش یا مرا ببخش ..
هم تیر هم کتابِ مطهر می آورم
*یه وقت ابی عبدالله نگاه کرد دید از دور ، (فرماندۀ قدرقدرتی رو انتخاب کرده مشاور یزیدِ ملعون گفت فقط یه نفر می تونه مقابل حسین بایسته اونم حرِ ) حالا این فرمانده قدرقدرت به چه حالی داره میاد سمتِ خیمه هایِ حسین .. تا ابی عبدالله نگاه کرد دید داره حر با اون حال داره میاد فرمود عباسم زود برو استقبالش .. دستشُ بگیر بیارش .. ابی عبدالله فرمود سرتو بالا بگیر ارفع راسک .. سرتو بالا بیار خجالت نکش .. حالا که اومدی دیگه خجالت نکش ..گفت آقا تو منو بخشیدی اما :*
علیا مخدره زِ من آزرده خاطرند
رویم سیاه روی به کوثر می آورم
*معلومه رضایتِ زینبم شرط لازمه .. اومد پشتِ خیمه بی بی .. خانم جان! می دونم قلبتُ آزردم .. اما اومدم ازت اجازه بگیرم جونمُ فدایِ حسین کنم .. یه وقت صدایِ ناله زینب بلند شد ، حر خوش آمدی .. به موقع آمدی .. حر ؛ حسینم غریبه ...*
زینب اگر حلال کند عمر خویش را
از جان و دل ، به پات به آخر می آورم
جبرانِ آن دلی که شکستم نمی شود
هر چند سر به زیر شده سر می آورم
*گمان نکنید فقط حر دلِ امامُ شکسته ؛ من هر موقع این روضه رو می خونم میگم حداقل حر عاقبت به خیر شد .. در راه ارباب و مولاش به شهادت رسید. منِ بیچاره چقدر دل امام زمانُ شکوندم .. هر موقع حجت خدا منو تو گناه دیده سرشُ پایین انداخته فرموده تو دیگه چرا؟ تو که گریه کن جد غریبِ مایی ..*
در خون اگر به یاریِ تو دست و پا زنم
یک ذره انتظار تو را برمی آورم
با عرشیان به سیر توام خوش به حالِ من
من عاقبت به خیر توام خوش به حالِ من
*حر رفت .. همه صحابه رفتن .. از بنی هاشمم علی اکبر رفت .. قاسمم رفت .. حالا نوبت نوبت این مادر شهیده .. به یادِ همه پدر و مادرای شهدا ..
دست دو تا بچه هاشُ گرفته زینب .. آی مادرای شهدا ، امشب شب شماست .. هر چی ابی عبدالله فرمود خواهرم من ازت تقاضا می کنم این بچه ها تو خیمه بمونن ، گفت حسین جان یعنی منو قابل نمی دونی؟ .. لیلا سهمشُ داده .. نجمه قاسمش رو آورده .. ابی عبدلله هر چی زینب میگه ، سید الشهدا علیه السلام می فرماید نه!
اما می دونه چطور باید دل حسینُ به دست بیاره ... نشست تو خیمه گفت داداش ، تا الان بهت اینطوری نگفته بودم ، تورو به حقِ مادرم زهرا ...*
____________
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_حضرت_حر_علیه_السلام
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
┄