#مرثیه_امام_سجاد
نگفته ام غم دل را نگفته بسیار است..
غمی که میکُشدم عاقبت غم یار است
به یاد خواب رقیه به یاد حمله زجر..
زمان خواب،دو چشمم همیشه بیدار است
تورو خدا جلویم گوسفند سر نبرید
دلم ز دیدن این صحنه سخت بیزار است
صدای گریه نوزاد میکشد مارا!
خداکند که بخوابد!رباب تبدار است
نمیروم سر بازار دردسر دارد
عذاب هرشب من ازدحام بازار است..
حصیر پهن نکردم به خانه ام اصلا
حصیر روضه ی مکشوفه ی من زار است
هنوز بعد چهل سال درد پا دادم
هنوز بر کف پایم نشانی خار است
هنوزجای غل وسلسله ب گردنم است
هنوز چشم من از مشت بی هوا تاراست
@emame3vom
آهای مردم "اَذَلَّ عزیزنا"یعنی
محله ای بروی که هجوم اشرار است
مقابلم به زن و بچه ام اهانت شد
امان ز غربت مردی که بدگرفتار است
🔸شاعر:
#سیدپوریا_هاشمی
_________________
#روضه_ختم_پدر
#روضه_چهلم_ختم_پدر
چهل روزه که آه و ناله دارم
دلی خونین مثال لاله دارم
چهل روزه عزیزم رفته از دست
توگویی ماتمی صد ساله دارم
السلام علیک یا اباعبدالله و على الأرواح التي حلت بفنائک علیك منی سلام الله ابدا مابقیت وبقي الليل والنهار ولا جعله الله آخرالعهد منی لزيارتكم السلام على الحسين، و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسين». . دل ها را ببریم کربلا إن شاء الله به زودی کنار حرمش عرض ادب کنیم. بعد از یک اربعین شهادت سید و سالار شهیدان ابی عبدالله الحسین علی، عطیه بن سعد عوفی می گوید: همراه جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت قبر ابی عبدالله وارد سرزمین کربلا شدیم. جابر در کنار نهر فرات آمد و غسل کرد و خودش را معطر ساخت به سوی قبر شریف حرکت کردیم. هر قدمی که بر می داشت ذکر خدا می کرد تا به نزد قبر رسیدیم چون جابر نابینا بود به من گفت: دست مرا به قبر برسان وقتی دست او را روی قبر گذاردم، خودش را روی قبر ابی عبدالله انداخت و غش کرد بیهوش بر روی خاک افتاد، قدری آب بر روی او پاشیدم تا به هوش آمد. سه بار صدا زد: یاحسین، سپس گفت حبيب لا يجيب حبيبه؛ ای آقا! دوست جواب دوستش را نمی دهد؟» با خودش گفت: چگونه جواب گویی و حال آن که به خون خود غلتیدهای و رگ های گردن شریفت را بریدند و میان سر و بدنت جدایی انداختند. عطیه می گوید: یک وقت دیدم از سمت شام گرد و غبار بلند شد. در میان آن غبار کجاوه های سیاه پوش ظاهر شدند. همین که نزدیک قتلگاه رسیدند. چون برگ خزان از شترها بر روی خاک افتادند و قبرهای شهدا را در آغوش گرفتند و صدا گریه و ناله بلند شد. زينب دست برد و جامه را چاک زد خود را بر روی قبر مبارک حسین انداخت و به آواز حزین فریاد کشید: واخاه! واحسيناه! آن قدر بی بی زینب روی قبر برادر ناله زد و بیهوش شد. چون به هوش آمد عرض کرد: برادر، اگر در این جا نامحرمان نبودند پیراهن خود را کنار می زدم تا جای تازیانه را ببینی با برادر درد دل می کرد. برادر همه عزیزانت را آوردم اما سراغ رقیه ات را از من نگیر، در خرابه شام جان داد.
صلی الله عليك يا مظلوم یا اباعبدالله.
ازمون استخدام اداری.pdf
7.2M
دفترچه ثبت نام هفتمین آزمون مشترک و فراگیر دستگاههای اجرایی کشور آبان۹۸
4_345554935284237624.mp3
11.37M
📋 #بهانقلابوشهیدانحقوفادارم
#شعرخوانی / #حماسی
با نوای کربلایی سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قسم به روح خمینی ٬ قسم به سیدعلی
به امر رهبر و فرمودههای شخص ولی
قسم به عارف جبهه ٬ به مصطفی چمران
به گریه در دل سنگر ، تلاوت قرآن
قسم به ترکش و قطع نخاع و جانبازی
قنوت و دست جدای حسین خرازی
قسم به جوخهی اعدام و سینهی نواب
به عالمان شهیدِ فتاده در محراب
به انتهای افق ، سرگذشت حاج احمد
خوراک کوسه شدن در تلاطم اروند
قسم به پیکر بیسر ، قسم به حاج همت
به چادر و به حجاب زنان باعفت
به صبحگاه دوکوهه ، به درد و صبر از رنج
غروب دشت شلمچه ، به کربلای پنج
قسم به سیدحسن شیرمرد حزبالله
به جنگ سی و سه روزه ، نبرد حزبالله
قسم به حنجر حجاج خونی مکه
به رملهای روان و به مقتل فکه
قسم به باکری و باقری و زین الدین
به غرش نهم دی به فتنهی رنگین
قسم به تنگهی مرصاد و عقده از صیاد
به غربت اسرا و شکنجه و فریاد
قسم به روح هنر از نگاه آوینی
به جنگ معتقدان ضد رنگ بی دینی
@emame3vom
قسم به قدرت خون در برابر شمشیر
به یک پدر که نیامد پسر ، و شد او پیر
به مادر سه شهیدی که خم نکرد ابرو
به تکه تکه شدن در مصاف رو در رو
به دست خالی رزمندهای که میجنگید
به آن جنازه که با چشم باز میخندید
قسم به خون خلیلی٬ شهید راه حیا
به ندبه و به کمیل و زیارت عاشورا
که تا رمق به تنم هست مکتبی هستم
حسینیام حسنیام ، و زینبی هستم
و سر سپردهام و از تبار عمارم
به انقلاب و شهیدان حق وفادارم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیدرضا نریمانی
نکته 13؛ نماز مهم نیست، آدم باید دلش پاک باشد.mp3
457.3K
🔹نماز مهم نیست، آدم باید دلش پاک باشد
جواب این شبهه چیست؟
#استاد_قرائتی
🔴🔰
🔮خوابهای خود را برای هرکسی تعریف نکنید!
✅عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله ) بود، زنى شوهرش به سفر رفت ، او در غیاب شوهر، خوابى دید و به حضور رسول خدا آمد و گفت : در خواب دیدم تنه درخت خرما در خانه ام شکسته شد
🌸پیامبر به او فرمود: شوهرت با سلامتى باز مى گردد.
پس از مدتى شوهرش ، با سلامتى بازگشت .
🔷بار دیگر شوهر او به سفر رفت ، و او همان خواب را دید و نزد پیامبر رفت و خواب خود را گفت ، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: شوهرت سالم باز مى گردد
پس از مدتى شوهرش با سلامتى بازگشت .
🔵بار سوم شوهر او سفر کرد، آن زن همان خواب را دید، وقتى که بیدار شد اینبار خدمت پیامبر نرفت،
🔹همان اطراف مرد چپ دستى را دید و خواب خود را براى او نقل کرد، آن مرد گفت : واى!شوهرت میمیرد!
🌼این خبر به پیامبر صلی الله علیه و اله رسید، پیامبر فرمود:
الا کان عبر لها خیرا: آیا او نمى توانست خواب آن زن را تعبیر نیک کند؟ ( چراتعبیر نیک نکرد؟)
️📝بر طبق روایات خواب آنگونه كه تعبیر می شود ،اتفاق می افتد .پس هرگاه یكی از شما خوابی رادید آن را به جز نزد عالم و یا ناصحی بازگو ننماید.
🌸 پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمود:
کسى که خواب دیده، خواب او بر فراز او به صورت پرنده است تا آن هنگام که تعبیر نشده است،
🌟اما هنگام که تعبیر شد، آن پرنده سقوط مى کند(هر گونه که تعبیر شد ممکن است همان گونه اتفاق بیفتد)
⛔️ بنابراین خواب خود را جز براى آن کسى که دوست صمیمى تو است و یا تعبیر خواب مى داند، براى هر کس نقل نکن
🌹و در جای دیگر فرمود:
خواب خود را براى هیچکس جز مؤمنى که دور از حسادت است ، نقل نکن
♻️تعبیر بعضى از خوابها، فورى ، یا پس از ساعاتى ، آشکار مى شود، ولى تعبیر بعضى از خوابها ممکن است سالها یا دهها سال بعد از خواب دیدن ، واقع گردد.
🔆مثلا تعبیر خواب حضرت یوسف (که در خواب دید یازده ستاره و ماه و خورشید او را سجده مى کنند ) بعد از چهل سال ، آشکار شد.
🏴
📝 #آسمان_دامنم_را_غرق_انجم_میکنم
🖊 #روضه | #حاج_محمود_کریمی
🖊 #شب_بیست_و_سوم_محرم_۱۳۹۸
🖊 #هیات_مکتب_الزهرا "س"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آسمان دامنم را غرق انجُم میکنم
من به حکم عشق، بر عالم تحکّم میکنم
هر زمانی خواب میبینم که بابا آمده
روی لبهایش تبسّم را تجسّم میکنم
در دل آغوش و سر بر دوش و لب بر گوش او
از میان زلفها با او تکلّم میکنم
شهر در خواب خوش و من ناخوش و با گریهام
شام شهر شوم شامی را تلاطم میکنم
عمه می پرسد ز من با اشک احوال مرا
سر به زیر انداخته، با او تکلم میکنم
دانه دانه خار بیرون میکشد از پای من
درد دارد، اشک میریزم، تبسم میکنم
@emame3vom
"خندهی تلخ من از گریه غمانگیز تر است
کارم از گریه گذشتهست، از آن میخندم"
گفتم ای عمه اگر بابا بیاید سر زده
دست خالی از خجالت، دست و پا گم میکنم
@emame3vom
گر بیاید، در نماز آخرم جای وضو
روی خاکِ صورت بابا تیمم می کنم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📁 کانال رَفَــعَ اَللّٰهٌ رایَــةَ اَلْعَـبّاٰسْ
@MAHMOUDKARIMMI_SHAB_23_MOHARRAM.mp3
23.2M
#روضه ( آسمان دامنم را غرق انجم می کنم )
مراسم عزادارى شب بیست و سوم محرم
حسینیهیمحباناهلبیت
با مـداحى حـاج محمــود كريمــى
یکشـــنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
🔸🔸🔸
✅ #حاج_محمود_کریمی
📝 #اینجا_چقد_دور_و_برم_داد_میکشند
🖊 #روضه | #حاج_محمود_کریمی
🖊 #شب_بیست_و_سوم_محرم_۱۳۹۸
🖊 #هیات_مکتب_الزهرا "س"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینجا چقدر دور و بَرَم دادمیکشند
اُفتاده هر کجا گذرم داد میکشند
از نیزه دارها که توقع نداشتم
طفلانِ شام هم به سَرَم داد میکشند
بر میخورَد به من، چقَدَر بر سرِ رباب
تا ناله میکند پسرم داد میکشند
بابا با این طناب حق بده من هم زمین خورم
وقتی نمیشود بپرم، داد میکشند
میمانم از مسیر که قدری نفس کشم
تا تیر میکشد کمرم، داد میکشند
@emame3vom
بابا نمی شود که بخوابیم، میپریم
هِی وقتِ خواب رویِ سرم داد میکشند
شاعر: #حسن_لطفی
بابا غروبی، پیش دختر بچهها رفتم
گفتم منم بازی... ولی آنها هُلم دادند...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@MAHMOUDKARIMMI_SHAB_23_MOHARRAM(1).mp3
11.33M
#روضه ( اینجا چقدر دور و بَرَم دادمیکشند )
مراسم عزادارى شب بیست و سوم محرم
حسینیهیمحباناهلبیت
با مـداحى حـاج محمــود كريمــى
یکشـــنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
🔸🔸🔸
✅
📝 #به_ماها_سرزدی_سرزده_اومدی
🖊 #روضه | #حاج_محمود_کریمی
🖊 #شب_بیست_و_سوم_محرم_۱۳۹۸
🖊 #هیات_مکتب_الزهرا "س"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. "به ماها سر زدی، سر زده اومدی
کو بدنت مگه پر زده اومدی؟
بابا، نگو که کجا بودی
بابا، روی نیزه ها بودی
بابا، زیر دست و پا بودی... بابا بابا"
۲. "از اینکه موندی تو راه، بهم برخورد
پیاده اومدی راه، بهم برخورد
سیلی ناخُدآگاه، بهم برخورد..."
۳. "تار میبینم، سرم سنگینه
عجب دستی داشت خیر نبینه..."
چرا رنگ لبت چون ارغوان است
گمانم جای چوب خیزران است...
نالهها تا به ثریا میرفت
خیزران بود که بالا میرفت
در دلم شوری از آن لحظه به پاست
چون ندیدم هدف چون کجاست
وای من حال شده معلومم
به لبت میزده ای ممظلومم
@emame3vom
دیگه نایی ندارم، دیگه رویی نمونده
دیگه بس که کشیدن موهام و، مویی نمونده...
چه خوش است صوت قرآن، ز تو دلربا شنیدن
به رُخت نظاره کردن، سخن خُدا شنیدن...