eitaa logo
امام حسین ع
27.3هزار دنبال‌کننده
432 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. مدح مولا امیرالمومنین علی(ع) بحر طویل به اذن و مدد خالق یکتا به اذن و مدد حضرت طاها به اذن و مدد حضرت زهرا بنویسم نمی از مدحت دریا وصیِّ سید بطحا ولی والی والا علی عالی اعلا تولا و تبرا دمش معجز عیسای مسیحا ونامش ید بیضایی موسی به خلیل آتش نمرود زعشقش شده بردا و سلاما علی کیست علی عبد عبیدی که قیاسش به خداوند نمایند شگفتا به وصفش چه بگویم که کند وصف امیر دوجهان را خداوند تعالی علی صوم و صلاه است که در حال رکوع اهل زکات است و شایسته ی صدها صلوات است بگو مظهر الطاف خداوند جلی کیست بگو در همه آفاق ولی کیست بگو ذکر خفی ذکر جلی کیست بگو تا ابدالدهر امیر دوجهان غیر علی کیست کسی نیست به جز او که هم شان رسول است کسی نیست به جز او که هم کفو بتول است علی بحر معارف علی کنز عقول است به دستش همه عالم شده تسخیر زده با مدد خالق اکبر سر تزویر دو رویی و صداقت به کرسی قضاوت به دستش شده تدبیر شجاعان عرب روبه رویش خارو حقیرند‌ وباید که به دست اسدالله بمیرند میان همه ی معرکه ها شیر و دلیر است علی مونس هر فرد فقیر است وهم بازی هر طفل صغیر است به هر شیعه ی اثنی عشری نعم الامیر است و روزی ده مسکین و اسیر است علی خیر کثیر است بپرسند اگر مذهب مارا بگوییم که آغاز مسلمانی ما عید غدیر است علی ساقی کوثر علی مُظهر و مَظهر علی شیر دلاور علی صاحب محشر علی حیدر صفدر علی برهمه رهبر علی نفس و دم و لحم پیمبر علی سرور قنبر علی عشق ابوذر علی فاتح خیبر چه جنگی همان جنگ که شد بر همگان واضح و روشن چه کسی اهل شکاراست چه کسی اهل فرار است بگو دشمن شیعه که بی مهر علی شیعه شدن نیز محال است همه زندگی ات رو به زوال است بهشتی شدنت خواب و خیال است اگر نطفه ی تو حیض و حرام است ولی نطفه ی ما پاک و حلال است ولی حیف نه گوش شنوایی نه تصدیق زبانی که دشمن کر و لال است رود در پی آن پیر خرفتی که شغال است به کوری شما حب علی در رگ ما در جریان است به روی همه ی ماذنه ها ورد زبان است بزرگ مرد جهان است و با خطبه ی بی نقطه ی نابش نشان داد که استاد بیان است به تن روح و روان است و آرامش جان است ✍ ‌.
. بفرمایید روضه، آدرس: دروازه ی ساعات بعد از کوچه ی تنگِ یهودی ها تَهِ بازارِ شامِ سابق و امروز بازارِ حمیدیّه گرفته مجلسی ارباب در کاخ یزیدیّه بفرمایید روضه با حضور قاتلان،شمر و سنان و حرمله امشب بفرمایید روضه با حضور ذاکران این بار چوب خیزران با لب... بفرمایید روضه ،شام،بعدش هم به صرف شام بفرمایید روضه شامیان،بعد از نماز مغرب و عشاء بفرمائید روضه شامیان با خطبه خوانی هایِ زین العابدین و زینب کبری ندیدم مجلسی کامل تر از این مجلس روضه نه بی خود نیست اربابم در آورده سر از این مجلس روضه که در آن قاسم و عباس و اکبر بر روی نیزه،میان دارند و در هر گوشه ی مجلس شبیه عمّه ی سادات و طفلان،کربلایی های بسیارند به نوبت راویان،شمر و سنان و حرمله از کربلا گفتند تمام قصّه را از ابتدا تا انتها گفتند ولی هر یک جدا از روضه ی سرهای از پیکر جدا گفتند سپس بر منبرِ تشت طلایی آن لب کرب و بلایی آیه ای از کهف را آن شب تلاوت کرد تمام نکته ها را مو به مو در خواندن آیه رعایت کرد حسین بن علی لب وا نکرده،ناگهان مجلس دگرگون شد از این سو چشمِ زین العابدین از آن طرف، زینب دلش خون شد پس از لب خیزران برخواست آهسته ولی با شدّت از دست یزید افتاد رقیّه دید بالا رفت چوب خیزران، امّا خدا را شکر بر صورت ندید افتاد همین که خیزران، این ذاکر معروف بالا صدای جمع از این روضه ی مکشوف بالا رفت زمینه ، نوبت جُندَب شد و از داستان بوسه ی سرخ پیمبر خواند زمینه ، نوبت جُندَب شد و او هم دوباره روضه را از قسمت ِ سر خواند ولیکن ، واحدِ سنگین آن مداح رومی ، چیزِ دیگر شد خدا خیرش دهد او خواند و حال عمّه ی سادات بهتر شد بکوب ای سینه زن در واحد شلاقیِ امشب تو می کوبی به سینه ظاهرا، امّا فقط شلاق ها را می خورد زینب برای لطمه ی آخر ، فضا جور است در مجلس سر زینب سلامت ، نوبت شوراست در مجلس به شدّت خطبه خواندن های زینب، شور می بخشد به این مجلس خصوصاً موقعِ طرز ادای اسمِ ارباب جهان، از بس حسین بن علی را می کشد با حس دل سنگ آب می گردد رقیّه بیشتر بی تاب می گردد دل سنگ آب می گردد دل سنگ آب شد امّا، دل آب فرات آن روز ، سنگ و سنگ تر می شد سَرِ ظهر عطش از شدت گرما و تیر و نیزه ها، خون در رگ خون خدا پُر رنگ تر می شد دل سنگ آب شد روزی ، دل سنگ آب می گردد، دل سنگ آب خواهد گشت زمان دیروز یا امروز یا فردا برای کربلا بی تاب خواهد گشت شما حالا بفرمایید روضه ، اهل بیت امّا به زور تازیانه ، راهیِ مجلس شدند آن شب شما حالا بفرمایید روضه ، بچّه ها ، از بس که تازیانه خوردند از عدو، بی حس شدند آن شب بفرمایید روضه ، روضه ی ناگفتنی در مجلس از آغاز بسیار است از این بسیار ها تنها ، یکیّ اش این که زین العابدین بسیار بیمار است یکی دیگر از این بسیار ها این که ، کمان حرمله ، بسیار در چشم همه مشغول ِآزار است بفرمایید روضه تا که شام زینب کبری سحر گردد بفرمایید روضه تا مگر تعدادمان از دعوتی های یزید بی مروّت بیشتر گردد بفرمایید روضه تا که بازوهایمان امشب برای بچّه ها در وقت تازیانه مانند سپر گردد بفرمایید روضه ، آدرس دروازه ی ساعات بفرمایید روضه بچه ها ، تنها برای شادیه قلب حسین و عمّه ی سادات .👇
. 🔸یا لیتنا کنا معک🔸 چه سِرّی‌ست؟ چه رازی‌ست؟ چه ناز و چه نیازی‌ست؟ غم هجر عجب قصۀ پر سوز و گدازی‌ست ببینید که این دهر عجب شعبده‌بازی‌ست که در روز و شب هر دل آشفته فرودی و فرازی‌ست یکی با من دلسوخته از صبر غریبانۀ ایوب سخن گفت یکی پیرهن صبر به تن داشت و از غربت و دلتنگی یعقوب به من گفت یکی بر لب او نام اویس آمد و از رایحۀ روشنی از سمت قَرَن گفت یکی محو علامات ظهور و... سخن از غزّه و از شام و یمن گفت یکی از غم آوارگی و داغ وطن گفت ولی هر چه که گفتند فقط تازه شده داغ من و این دل مشتاق من و این دل جا مانده‌ام از قافلۀ عشق چه شد آه دل از قافله جا ماند؟ از آن سیل خروشان چه شد این قطرۀ دلتنگ جدا ماند؟ دلم تشنۀ یک جرعه از آن آب بقا ماند چرا ماند؟ کجا ماند؟ اسیرانه ز پرواز رها ماند در این برزخ تردید چرا ماند؟ چه دلگیر شده لحظه به لحظه همۀ عمر برایم چه شد سعیِ صفایم؟ چه شد هروله‌هایم؟ بلند است به فریاد صدایم که من تشنۀ یک بوسه بر آن خاک بر آن حسرت افلاک بر آن تربتِ پاکِ حرم کرب‌وبلایم یکی با جگر سوخته از آتش هجران به من گفت بیا سر بگذاریم به صحرا و بیابان بگو راه کدام است؟ یکی با دل آشفته و با حسرت بسیار به من گفت دلم تشنۀ دیدار دلم تشنۀ دیدار امام است یکی گفت بیا عاشق مهجور از این فاصلۀ دور فقط مرهم زخم دل مجروح سلام است یکی گفت بیایید که موجیم که آسودگی ما عدم ماست که این حسرت جانکاه که این غربت ناگاه برای من و تو فیض مدام است بیایید که این شوق مضاعف قعودی است که ماقبل قیام است یکی گفت خدایا چه کنم چاره؟ که این داغ عظیم است یکی گفت بیا ای دل جا مانده خدای من و تو نیز کریم است بیا، بال سفر بال نسیم است بیا، بال و پری هست امید سفری هست که پرواز در این راه اگر چه شده دشوار ولی باز اگر عاشق و دلباخته باشی اگر از عطش و داغ دلت از نم اشکت پر پرواز و سفر ساخته باشی شود روزی تو لحظۀ دیدار شود رزق تو این‌بار طواف حرم یار طواف حرم سیدالاحرار همان صحن خدایی همان پنجرۀ صبح رهایی :: بیا همسفرِ عشق بیا دل بسپاریم به جاده بیا پای پیاده اگر شعله آهِ دل سوزان خود افروخته باشیم امید است که توفیق، رفیق دل ما باشد و این مرتبه ما همسفر جابر دلسوخته باشیم بیا زائر دلسوخته باشیم بیا، عشق در این جاده چراغ است «چراغی که فروزندۀ شب‌های فراق است» بیا دل بسپاریم به این راه به این سیر الی‌الله که یک‌روز از این جاده به سرمنزل عشاق رسیدند همان‌ها که دل از خویش بریدند همان‌ها که به جز دوست ندیدند همان‌ها که شنیدند در این راه صدای دل خود را بیا دل بسپاریم به این راه به این زمزمه‌هایی که به ناگاه به گوش دلمان می‌رسد از دور بیا گوش کن این زمزمه را زمزم جاری‌ست پر از عطر بهاری‌ست صدای سخن جابر انصاری اگر نیست صدای سخن کیست؟ که در حال سلام است به سالار شهیدان و به یاران شهیدش ببین دشت لبالب شده از عطر نویدش شده زنده دل هر کسی از گفت و شنیدش: «عطیه! عجب عطر نجیبی عجب رایحۀ روح‌فریبی عجب نفحۀ سیبی... رسیدیم به سرمنزل عشاق رسیدیم به خاک حرم عشق به آن قبلۀ آفاق بیا دل بسپاریم به جاری فرات و بشوییم دل از غربت راه و بشتابیم به پابوسی خورشید نجات و شفیع عرصات و قتیل العبرات و بمیریم به پایش بگردیم فدایش که باشیم یکی از شُهدایش که ما نیز در این مقتل عشاق دگر هم‌قدم مسلم و جونیم دگر هم‌نفس حرّ و حبیبیم که ما نیز شهید غم مولای غریبیم شهید حرم کرب‌وبلایی» :: به او همسفرش گفت: «اگر چه که پر از شوق و امیدیم ولی دیر رسیدیم در این معرکه تیغی نکشیدیم در این واقعه داغی نچشیدیم نه رزمی نه نبردی نه بر چهره نشسته‌ست غبار غم و دردی مگر می‌شود آخر که ما همدم این قافله باشیم؟» ولی جابر دلسوخته ناگاه به او داد جوابی که چنان تشنه‌لبی را برسانند به سرچشمۀ آبی به او گفت: «شنیدم که فرمود: حبیبم، رسول دوسرا حضرت خاتم اگر از عمل خیر گروهی دل تو شده مسرور همان اَجر برای تو هم ای عاشق صادق شده منظور تو دلدادۀ هر قوم که باشی شوی روز حساب از پی آن قافله محشور تو هم همدم آن طایفه در روز جزایی» :: عجب حُسن ختامی عجب لطف تمامی عجب فیض مدامی چه زیباسخن و نیک‌کلامی عجب فوز عظیمی! چه مولای کریمی! بیا ای دل بی‌تاب که از کعبۀ احباب رسیده‌ست شمیمی که از سوی جنان باز وزیده‌ست نسیمی تو ای دل چه نشستی! اگر چون صدف اشک شکستی ولی لحظه‌ای از پا ننشستی که گفته‌ست که از قافلۀ عشق جدایی؟ تو اینجایی و در شور و نوایی تو اینجایی و در سعیِ صفایی تو از خاک جدایی تو در عرش رهایی کجایی مگر آخر تو کجایی؟ بیا چشم دلت را بگشا خوب نظر کن تو در کرب‌وبلایی تو همراه تمام شُهدایی تو در حال طواف حرم خون خدایی .
Haj Meysam MotieeMiladHazratMahdi1395[01].mp3
زمان: حجم: 11.64M
(عج) حاج كشتی برده فروشان، ز ره دور عیان است كه برعرشه ی آن بانوی مُلك دو جهان است گل احمد، گل زهرا، گل نرگس، گل امیدحسن، یوسف زهرا، ولی الله معظم، دُر دریای كرامت، ز خداوند و رسولان و امامان و همه منتظران باد سلامت، همه مشتاق پیامت، همگان منتظر صبح قیامت، تو شه ارض و سمایی، تو فقط منتقم خون خدایی، تو امید دل مایی، حجرالاسود و هجـر و حرم و زمزم و مسعی و صفا، مروه همه چشم به راهت، همه مشتاق نگاهت، چه شود تا كه ببندی به حرم قامت و نغمه ی قد و قامتت آید، عیسی مریم كه به تو روی نیاز آرد و پشت سر تو باز نماز آرد و فریاد «انا المهدی ات» از خلق بـَرد هوش، جهان جمله شود گوش، اَلا كوه فِراقت به سر دوش، شود تا كه كنم شهد وصال از دو لبت نوش؟ دعا كن كه دعاها به اجابت برسد بهر ظهورت، تو بیایی، تو بیایی، گره از كار فروبسته ی عالم بگشایی، تو بیایی، تو بیایی، كه دل از عالم و آدم برُبایی، تو بیایی كه كنی زنده ز نو دین رسول دو سرا را. به خدا ای پسر فاطمه تنها نه حرم منتظر توست، عرب تا به عجم منتظر توست، به خون پسر فاطمه سوگند كه بر گنبد زرین حسین ابن علی سید الاحرار، عَلـَم منتظر توست، نه اسلام كه ابناء بشر منتظر توست، زمان منتظر توست، جهان منتظر توست، نبی منتظر توست، علی منتظر توست، بیا فاطمه بیش از همگان منتظر توست، حسین و حسن و هفتاد دو تن منتظر توست، خدا را خدا را، كه آن گنبد ویران شده و قبر پدر منتظر توست، بیا ای شرف شمس رسالت، به خداوند قسم دیر شده صبح وصالت، همه چشم اند که آیی و ببینند به مرآت رُخَت آیینه ی پنج تن آل عبا را. شاعر: استاد غلامرضا سازگار
امام حسین ع
سرود دقیقه ۴ #سرود آسمونا ستاره باروونه ✍ به قلم ابوذر رییس میرزایی 🎤 کربلایی #جواد_هاشمی
. ولادت حضرت زهرا جبرئیل است که باز آمده از جانب معبود سوی ختم رسل احمد محمود ولی خرم و خشنود که ای بود خدا را ز ازل مقصد و مقصود خدا راست یکی گوهر نایاب رخش مهر جهان تاب کفش بحر در ناب تنش جان مجسم دمش آیت محکم که خواهد کند از لطف وکرامت این گوهر را به تو تقدیم که غیر از تو کسی لایق این هدیه شایسته نبود است و نباشد به تو حکم آمده از ذات الهی که چهل روز و شب از همسر خود دور شوی غزق یم نور شوی نورعلی نور شوی ، آن در یکتای احد مظهر ا... و صمد دور شد از همسر و گردید روانه به سوی خانه بنت اسد آن مادر فرخنده مولا ، همه شان غرق تجلی همه شان محو تولی و در آن چهل شب و چهل روز خدا گفت و خدا خواند و خدا دید و نمی دید به جز روی خدا را. این چهل شب همه پایان شد و پیغمبر اسلام ز سر تا به قدم جان شد و آئینه جانان شد و خندان به سوی خانه شتابان شد و کوبید در خانه و بگشود خدیجه در و ناگه نگهی کرد به خورشید رخ خواجه لولاک چراغ دل افلاک تبسم به لبش بود و به از روز شبش بود ، گل انداخته ماه رخش از دیدن رخسار محمد ، و در آن مرحله جبریل امین بوسه نهادی به زمین گفت ای صاحب دین آمدم از خلد برین بر تو فرستاده خدا میوه جنت که در آن طینت زهراست گل گلبن طاهاست که او را شرف ام ابیهاست تناول کن و رو کن به سوی بستر دلدار به فرمان خدای احد قادر قفار ، چو شد منتقل آن نور مکرم ز پیغمبر اکرم در آن بانوی عالم جلوات روی زهرا ز رخش گشت نمایان و ثنا گفت رسول دو سرا را. زنان قرشی یکسره از مادر اسلام بریدند ز کاشنه او پای کشیدند چو دیدن شده همسر و دلدا رپیمبر ، ز خدا باد درودش به قیام و به سجودش که یکی طرفه ندا خواست ز اعماق وجودش چه صفابخش ندایی چه فرخنده صدایی چه دل انگیز کلامی چه پیامی که الا مادر پاکیزه سرشتم گل خوشبوی بهشتم منم ای مادر فرخنده منم فاطمه فرزند تو دلبند تو هم صحبت تو هم دم و غمخوار تو ، غم نیست اگر خیل زنان از تو بریدند ، مقام تو ندیدند تو ناموس خدایی تو کانون وفایی تو دنیای صفایی تو که از هستی خود دست کشیدی و خدا فاطمه ات داد که روشن کند از پرتو انوار رخش چون دل پیغمبر و چشم تو همه عرض و سما را ، خدیجه تک و تنها در امواج محن ها نه یاور نه معین و نه مدد کار زده تکیه ببه دیوار که از لطف خدای احد قدر قفار رسیدند ز ره چهار زن پاک لب خویش گشودند و سلامش بنمودند سلامش ز ادب باز نمودند یکی گفت منم مریم عضرا یکی گفت منم خواهر موسی یکی گفت منم ساره یکی گفت منم آسیه ای مادر زهرا ، همگی دل به تو بستیم و تو را قابله هستیم که آری به جهان سیده کل نساء را خواطین بهشتی همه گشتند ثناگوش گهی بوسه نهادی به گل روش گهی دست کشیدند به پهلوش که یکباره همه حجزه او گشت پر از نور و درخشید جمالی که از آن چشم قمر کور و به رخ سوره والشمس به قامت شجر طور بسی خوب تر از حور نهاده به چشم کره خاک دو دستش سوی افلاک به ذکر احد پاک گهی حمد خدای ازلی گفت گهی وصف نبی گفت گهی مدح علی گفت به آواز جلی گفت سپس خنده به رخ مادر زد و آن چهار زن پاک بگفتند سلامش بستودند تمامش همگان محو مقامش همه سرمست کلامش همه شستند به ابریق بهشتی همه گفتند درود و صلواتش همه محوش همه ماتش همه مستش همه دادند به هم دست به دستش همه دیدند در او آئینه غیب نما را به تو پیوسته درودم به تو هر لحظه سلامم که تویی حجت کل حجج ا... تویی از همه اسرار الهی همه واقف همه آگاه زنور تو شده خلق بهشت و ملک و حوری و قلمان و سپهر و فلک و اختر و شمس و قمر الحق که تو خود جان رسولی و تو مرآت عقولی و تو زهرای بتولی و تویی حاکم صحرای قیامت و تویی مادر والای امامت تویی آن عبد خدا جلوه که پیوسته خداوند فرستاده سلامش تویی آن کس که همه هست جهان هست ز هستش تویی آن کس که محمد زده گل بوسه به پیشانی و دستش تو که دست همه گیری چه شود دست بگیری ز من بنده دلباخته بی سرو پا را. .
. اثر حاج مجتبي صمدي شهاب کعبه آنروز فقط بتکده بود، سرد وبحران زده بود، حق تعالی دگرازپستی مردم به ستوه آمده بود، چه سیاه ان سده بود. خانه ای را که به دستور خداوند کریم ساخت بازحمت خود ابراهیم تا شود معبد خلاق عظیم شده بد بتخانه ، خلق هم مستانه غافل از یاد خداوند ودود رو به بتها به سجود سر تعظیم خود آورده فرود، ظلمت وکفر فقط بود که میکرد نمود، غیر انگشت شماری همه جاهل بودند پست وکاهل بودند، اهل باطل بودند، از خرافات وپلیدی همه کامل بودند، دختران زنده به گور وپدران وای که قاتل بودند. نفس امّاره چه طغیان میکرد قتل ایمان میکرد خاک غم برسر انسان میکرد. فخر مردم همگی ثروت بود برده داری همه جا عزّت بود زن آنروز تهی ازگهر عصمت بود فارغ از عفّت بود مرد آنروز اسیر هوس ولذّت بود، عرصه ظلم نمی آمد تنگ ، نه ادب بود نه علم وفرهنگ، شیشه عقل قبائل همگی طعمه سنگ منطق علم عرب بود برپایه جنگ داده بودند به نسیان همگی یاد خدارا* وقت آن بود که شب طی شود آید سحری آید از راه دگر راهبری از خدا تا به زمین محرم وپیغامبری آید ازراه شه خوش سخن وخوش سیری تا زانفاس خوشش زنده شود باز جهان بشری تا نماند دگر از ظلم وسیاهی اثری زین سبب در شبی از خاطره ها عاقبت مکّه شداز غصه رها غصه طی شد زیرا بهترین خلق خدا در سکوتی به دل غار حرا بود در حال مناجات ودعا که ندا آمد ای یار بخوان کرد تکراربخوان تو مگوی از چه بخوان که از خالق دادار بخوان از خدای فلک و خالق جنّ وملک و صاحب اسرار بخوان بعدازاین توبخدا یار خدایی برخیز تورسول دوسرایی برخیز منجی خلق زطوفان بلایی برخیز. خیز از جا که تو آخر نبی ا... مسلّم هستی وارث عیسی مریم هستی ناجی سینه غمدیده آدم هستی صبح شبنم هستی فیض خاتم هستی حکم محکم هستی خاتم بعثت حق خاتمه غم هستی حاکم عرش وزمین وهمه عالم هستی کوری دیده کفّار تو پیغمبر اعظم هستی باتو حق می شکند پشت غم وظلم وجفا را* صاحب خلق عظیمی تو باب کرمی ذکر حق دم به دمی شه قوم عربی وعجمی از ازل تا به ابد در همه جا محترمی خیز وبردار تو در را هدایت قدمی که به تو قدرت دیگر بدهیم ذات حق را به مظهر بدهیم استقامت بنما تابه توجوهر به دهیم قدرت عفو شفاعت به تو در وادی محشر بدهیم جام اطهر بدهیم عوض این همه زحمت به تو کوثر بدهیم دختری خوبتر از خوبی مادر بدهیم غم مبادت به تو یاور بدهیم شیر لشگر بدهیم مهراس از صف دشمن به تو حیدر بدهیم. تو.رسول اللهی و هست علی هارونت با علی خصم شود مغبونت می شود دین خدا مرهونت همگی مدیونت همه لیلا صفتان مجنونت ریشه خون خدا خون حسین در خونت تو نسل تو همه پاک تر ازهر پاکیدبرتر از ادراکید سبب خلقت هستی و همه افلاکید قبله اهل سما سرور اهل خاکید چه هستید که هستید شما فلک نجاتید به حق روح حیاتید شما مظهر و مظهر به تمام حسناتید خدایی سکناتید الهی وجناتید همه معدن لبریز صفاتید درون مایه قرآن به تمام صفحاتید شما رکن صلاتید تمام برکاتید شما صاحب وشایسته ذکر صلواتید که فقط عشق شما زنده کند سینه مارا* شعر عيد اثر .
. حضرت اباالفضل العباس علیه السلام من قمرم ماه فقط جلوه ای از روی دل‌آرای من است آینه‌ی چهره‌ی زیبای من است صورت من ماه شب چهارده و خال لبم نقطه ‌ی پرگار دل آرایی و زیبایی و معروف شده قامت من در همه ی شهر به رعنایی و آقایی و اصل و نسبم شهره‌ی شهر است ادبم نقل زبان همه ی مردم دهر است من قمرم من پسر حیدر کرارم و سردارم و سالارم و از نسل یل بی بدل کل عرب هستم و با اصل و نسب هستم و پس مادرم من فاطمه‌ی بنت کلاویه همان ام بنین است مقامش بخدا عرش برین است ملک زیر جلال و جبروتش همه دم سایه نشین است خداوند حیا و ادب و حجب و عفاف است که خورشید به دور سر او گرم طواف است مقامات کرامات پر از برکت او قله‌ی قاف است من قمرم ماه بنی هاشمم و اسوه‌ی اخلاق و ادب هستم و جود و کرمم مثل حسن نقل زبان است همان مرد کریمی که به آقایی وبخشندگی اش شاه کریمان جهان است خوش اخلاقی او مثل رسول است همانند بتول است وَ چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است من قمرم طالع من سعد و سرشتم همه از نور نوشته است و فرشته است غلام نسبم فرّ همایونی من پاک سرشته است پدرم صاحب املاک بهشت است پدرم شیر خدا شاه عرب شاه عجم حیدر کرار اسدالله علی بن ابیطالب و بر کل یلان غالب و آن فاتح خیبر شه قنبر به جنان ساقی کوثر که در بدر و احد پوزه‌ی کفار به تیغ دودمش یکسره بر خاک رسیده است کنون وارث این شوکت و این صولت و این هیبت و این قدرت بازو و دم قدسیه هوهوش منم من که به ابروی گره خورده‌ی خود ترس به جان و دل یک لشکری از خود و زره ، نیزه و شمشیر بیانداخته ام دوش به دوش پدرم گرچه که یک بار ولی باز در آن بار چنان تاخته ام تا که یلان را که نه حتی شتر و مرکب و اسب همه را از نفس انداخته ام نعره ی من غرش صد شیر شکاری‌ست سپاه از غضبم صید فراری ست منم ذخر الحسین آنکه به صفین صف از یورش من پاره شد و با گره ابروی من مالک اشتر جگرش آب شد و معرکه بی تاب شد و چشم فلک تیره شد و صورت خورشید گرفته و همه دیدند که مهتاب شد و من اسدالحیدر اباالفضل علمدارم و من حیدر کرار به تکرار مکرر شده ام من قمرم نور دو چشمان همه اهل حرم پر جگرم شیر نرم شانه من قله‌ی آمال رقیه‌ست فقط مال رقیه است دلم دربه‌در زینب و دنبال رقیه است به این مفتخرم ساقی اهل حرمم پشت و پناه علیِ اکبرم و قاسم و کلثوم سکینه‌م و آرام و قرار دل بی تاب ربابم عموجان علی اصغرم اما به همین منصب خود فخر نمایم که فدایی حسینم همان نور دوعینم من قمرم علیه‌السلام .
. علیه السلام زمین درگیر تکرار و زمینی‌ها گرفتار و به فکر کار و بار و نان درآوردن چه دشوار و شباهنگام مرد از درد سختی‌هاش بیدار و یکی درگیر تیمار و یکی در خانه بیمار و یکی در فکر بازار و یکی غرق است در افکار بسیار و خلاصه که همه از غصه سرشار و همه چشم‌انتظار و بیقرار و کاش باشد یک نفر یار و... خبر آمد خبر آمد خبر در صدر اخبار و همه اکنون خبردار و رسید آن که شده بر دردها غالب حسین بن علی بن ابیطالب ..... حسینِ لحظه‌های دل‌پریشانی حسینِ روزهای سخت و بحرانی حسینِ کارگرهای شب سرد زمستانی حسینِ مردمِ زحمتکشِ تهرانی و کرد و عرب، ترک و بلوچ و فارس، گیلانی، خراسانی، لرستانی حسینِ لقمه‌های پاک باباهای ایرانی حسینِ لای‌لای مادران در موقع گهواره‌جنبانی حسینِ شعرهای جودی و عمان سامانی حسینِ سوز و آه سازگار و لحن انسانی حسینِ آن جوان پاک و باتقوای کرمانی که آخر می‌شود قاسم سلیمانی حسینِ گریه در شب‌های ظلمانی حسینِ سجده‌های ناب طولانی حسینِ اشکِ پنهانی حسینِ رزم طوفانی حسینِ غیرتِ سوری و لبنانی حسینِ رمز موشک‌های طهرانی حسینی‌ که‌ به‌ وقتش‌ خاک‌ خواهد کرد صهیون‌ را به‌ آسانی حسینِ تیرهای سمت سفیانی حسینِ صبحِ عرفانی همان صبحی که تکیه می‌زند بر کعبه آن آقای نورانی حسینی که دو عالم را شده صاحب حسین بن علی بن ابیطالب .
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Milad_Sardaran_Karbala_1403_Shab1 (8).mp3
زمان: حجم: 8.94M
🔊 بخش هفتم | زمین درگیر تکرار و زمینی ها گرفتار و زمین درگیر تکرار و زمینی‌ها گرفتار و به فکر کار و بار و نان درآوردن چه دشوار و شباهنگام مرد از درد سختی‌هاش بیدار و یکی درگیر تیمار و یکی در خانه بیمار و یکی در فکر بازار و یکی غرق است در افکار بسیار و خلاصه که همه از غصه سرشار و همه چشم‌انتظار و بیقرار و کاش باشد یک نفر یار و... خبر آمد خبر آمد خبر در صدر اخبار و همه اکنون خبردار و رسید آن که شده بر دردها غالب حسین بن علی بن ابیطالب ..... حسینِ لحظه‌های دل‌پریشانی حسینِ روزهای سخت و بحرانی حسینِ کارگرهای شب سرد زمستانی حسینِ مردمِ زحمتکشِ تهرانی و کرد و عرب، ترک و بلوچ و فارس، گیلانی، خراسانی، لرستانی حسینِ لقمه‌های پاک باباهای ایرانی حسینِ لای‌لای مادران در موقع گهواره‌جنبانی حسینِ شعرهای جودی و عمان سامانی حسینِ سوز و آه سازگار و لحن انسانی حسینِ آن جوان پاک و باتقوای کرمانی که آخر می‌شود قاسم سلیمانی حسینِ گریه در شب‌های ظلمانی حسینِ سجده‌های ناب طولانی حسینِ اشکِ پنهانی حسینِ رزم طوفانی حسینِ غیرتِ سوری و لبنانی حسینِ رمز موشک‌های طهرانی حسینی‌که‌به‌وقتش‌خاک‌خواهدکردصهیون‌رابه‌آسانی حسینِ تیرهای سمت سفیانی حسینِ صبحِ عرفانی همان صبحی که تکیه می‌زند بر کعبه آن آقای نورانی حسینی که دو عالم را شده صاحب حسین بن علی بن ابیطالب ✍ .
. دلتنگ اذان حرم کرببلایم شبی ساکت و دلگیر، خودم بودم و قلبی که ز غم بسته به زنجیر، و نزدیک اذان بود که پیچید به آفاق، همه نغمة تکبیر، نوشتند که هنگام اذان دست به دامان خدا باش، و مشغول دعا باش که باز است به درگاه الهی در رحمت، و آن لحظه بود لحظة شیرین اجابت، شدم غرق عبادت، دو چشمم همه ام اشک شد و روی لبانم همه سوگند که یا رب تو رهایم کن از این بند، و گفتم به خدا بین دعایم که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم. همان جا که دل از سوز فراغش شده بی تاب، همان جا که زده دست به دامان زمین خوشة مهتاب، همان وادی سوز و عطش و درد، همان وادی شرمندگی آب، همان وادی پاک حرم حضرت ارباب، همان جا که زمینش همه نور است، پر از شور و شعور است، حماسه است، غرور است، شرمنده تر از وادی طور است و فرش حرمش از پر حور است و بر مهدی زهرا همه شب راه عبور است، همان جا که حرم خانة دل هاست و عشقش همه در آب و گل ماست، زیارتگه زهراست، عبادتگه موسی است، دخیل حرمش حضرت عیسی است، و زیباست، خدا محو تماشاست که یک سو حرم شاه، و یک سو حرم حضرت سقاست. مکانی که قدم رنجه نموده است گل یاس، تمامش کند از عشق و احساس، به لبهاش بود ذکر ابالفضل، و دریای دو چشمش همه الماس، همان کعبة کوچک کف العباس، مکانی که در آن عشق زند موج، همان جا که زند پر به هوایش دل من هر دم و هر شب، همان جا که به هر جای زمین هست نشان از قدم محترم حضرت زینب، همان خاک که هم بدر و احد، خندق و احزاب و حنین است که دل از عالم هستی برباید، خیابان بهشتی که معروف به بین الحرمین است. .
. بفرمایید روضه، آدرس: دروازه ی ساعات بعد از کوچه ی تنگِ یهودی ها تَهِ بازارِ شامِ سابق و امروز بازارِ حمیدیّه گرفته مجلسی ارباب در کاخ یزیدیّه بفرمایید روضه با حضور قاتلان،شمر و سنان و حرمله امشب بفرمایید روضه با حضور ذاکران این بار چوب خیزران با لب... بفرمایید روضه ،شام،بعدش هم به صرف شام بفرمایید روضه شامیان،بعد از نماز مغرب و عشاء بفرمائید روضه شامیان با خطبه خوانی هایِ زین العابدین و زینب کبری ندیدم مجلسی کامل تر از این مجلس روضه نه بی خود نیست اربابم در آورده سر از این مجلس روضه که در آن قاسم و عباس و اکبر بر روی نیزه،میان دارند و در هر گوشه ی مجلس شبیه عمّه ی سادات و طفلان،کربلایی های بسیارند به نوبت راویان،شمر و سنان و حرمله از کربلا گفتند تمام قصّه را از ابتدا تا انتها گفتند ولی هر یک جدا از روضه ی سرهای از پیکر جدا گفتند سپس بر منبرِ تشت طلایی آن لب کرب و بلایی آیه ای از کهف را آن شب تلاوت کرد تمام نکته ها را مو به مو در خواندن آیه رعایت کرد حسین بن علی لب وا نکرده،ناگهان مجلس دگرگون شد از این سو چشمِ زین العابدین از آن طرف، زینب دلش خون شد پس از لب خیزران برخواست آهسته ولی با شدّت از دست یزید افتاد رقیّه دید بالا رفت چوب خیزران، امّا خدا را شکر بر صورت ندید افتاد همین که خیزران، این ذاکر معروف بالا صدای جمع از این روضه ی مکشوف بالا رفت زمینه ، نوبت جُندَب شد و از داستان بوسه ی سرخ پیمبر خواند زمینه ، نوبت جُندَب شد و او هم دوباره روضه را از قسمت ِ سر خواند ولیکن ، واحدِ سنگین آن مداح رومی ، چیزِ دیگر شد خدا خیرش دهد او خواند و حال عمّه ی سادات بهتر شد بکوب ای سینه زن در واحد شلاقیِ امشب تو می کوبی به سینه ظاهرا، امّا فقط شلاق ها را می خورد زینب برای لطمه ی آخر ، فضا جور است در مجلس سر زینب سلامت ، نوبت شوراست در مجلس به شدّت خطبه خواندن های زینب، شور می بخشد به این مجلس خصوصاً موقعِ طرز ادای اسمِ ارباب جهان، از بس حسین بن علی را می کشد با حس دل سنگ آب می گردد رقیّه بیشتر بی تاب می گردد دل سنگ آب می گردد دل سنگ آب شد امّا، دل آب فرات آن روز ، سنگ و سنگ تر می شد سَرِ ظهر عطش از شدت گرما و تیر و نیزه ها، خون در رگ خون خدا پُر رنگ تر می شد دل سنگ آب شد روزی ، دل سنگ آب می گردد، دل سنگ آب خواهد گشت زمان دیروز یا امروز یا فردا برای کربلا بی تاب خواهد گشت شما حالا بفرمایید روضه ، اهل بیت امّا به زور تازیانه ، راهیِ مجلس شدند آن شب شما حالا بفرمایید روضه ، بچّه ها ، از بس که تازیانه خوردند از عدو، بی حس شدند آن شب بفرمایید روضه ، روضه ی ناگفتنی در مجلس از آغاز بسیار است از این بسیار ها تنها ، یکیّ اش این که زین العابدین بسیار بیمار است یکی دیگر از این بسیار ها این که ، کمان حرمله ، بسیار در چشم همه مشغول ِآزار است بفرمایید روضه تا که شام زینب کبری سحر گردد بفرمایید روضه تا مگر تعدادمان از دعوتی های یزید بی مروّت بیشتر گردد بفرمایید روضه تا که بازوهایمان امشب برای بچّه ها در وقت تازیانه مانند سپر گردد بفرمایید روضه ، آدرس دروازه ی ساعات بفرمایید روضه بچه ها ، تنها برای شادیه قلب حسین و عمّه ی سادات .👇