.
#بین_الحرمین
#غزل
--------
می وزد عطر رخ یار ز بین الحرمین
می دمد جلوه ی دلدار ز بین الحرمین
سهم دلدادگی ات از حرم کرب وبلاست
توشه ی خویش تو بردار ز بین الحرمین
گاه از داغ ابالفضل و گهی یاد حسین
دیده و دل شده خونبار ز بین الحرمین
می شود از غم گلگون مه و مهر وفا
لاله گون پهنه ی رخسار ز بین الحرمین
می نشیند ز دو سو گرد عزا بر رویم
همچو گل در غم گلزار ز بین الحرمین
هر دل شیفته در کوی غمش منزل کرد
می زند شیون بسیار ز بین الحرمین
دل در اینجا بگذارد به وفاداری عشق
هر که آمد پی دیدار ز بین الحرمین
خاطراتی که تو را جانب جنت ببرد
بر دل خویش تو بسپار ز بین الحرمین
مثل عباس فدایی بشوی بهر حسین
ای وجودت همه ایثار ز بین الحرمین
می شوی اهل بهشت و به جنان می شکفی
می شوی تا که پدیدار ز بین الحرمین
در گلستان ولایت که پر از عشق و صفاست
می شکوفد دل زوار ز بین الحرمین
می رود "یاسر" دلخسته و یک گل ز جنان
می برد با دلش انگار ز بین الحرمین
#محمود_تاری ✍
.................
#حرم_حضرت_ابوالفضل_العباس_علیه_السلام
#مثنوی
--------
اینجا حریم زاده ی ام البنین است
اینجا چراغ آسمان روی زمین است
اینجا حریم ساقی لب تشنگان است
اینجا تجلیگاه گلزار جنان است
اینجا کسی را ناامید از در نرانند
اینجا همه مهمان مردی مهربانند
درمان درد دردمندان است اینجا
آری حریم یاس عطشان است اینجا
اینجا مزار تشنه کامی غرق آه است
یعنی تمام بی پناهان را پناه است
در این حرم خیل ملایک خانه دارند
از دست سقای حرم پیمانه دارند
در این حریم محترم آیینه باشید
از داغ او چون ناله ها در سینه باشید
اینجا شقایق ها دل خونبار دارند
اینجا به سایل رحمت بسیار دارند
اینجا دل آلاله ها غرقه به خون است
اینجا رخ عباس از خون لاله گون است
اینجا جدا شد دست عباس از تن او
اینجا پر از خون جگر شد دامن او
اینجا فلک ماه علی را بر زمین زد
بر فرق او دشمن عمود آهنین زد
اینجا کمان شد قامت فرزند زهرا
اینجا عطش بیداد کرده جنب دریا
اینجا صدای العطش از خیمه آید
اینجا شرر بر شعله ی دلها فزاید
اینجا تمام کودکان در گریه بودند
بال و پر ماتم در این وادی گشودند
---------
محمود تاری "یاسر"
.......................
.
#تل_زینبیه #کربلا
قدم به قدم با شما در کربلا ، امروز تل زینبیه
--------
غم می رسد به دل ها از تل زینبه
آید صدای زهرا از تل زینبه
پر شد ز غم سبویم یک باغ پیش رویم
گل را کنم تماشا از تل زینبیه
با سوز و آه بر لب از بس گریست زینب
خون می رود به صحرا از تل زینبیه
یاسی که گشت پرپر داغی که دید خواهر
باید که بود جویا از تل زینبه
می سوخت همچو مشعل می رفت سوی مقتل
آیینه دار دریا از تل زینبیه
گویا هنوز اینجا در پیش دیده ی ما
گودال هست پیدا از تل زینبیه
ما زایر حسینیم دایم به شور و شینیم
با او کنیم نجوا از تل زینبیه
کرب و بلاست اینجا دارالشفاست اینجا
دل را کنم مداوا از تل زینبیه
"یاسر" اگر که مولا بوده غریب و تنها
موجی رهاست حالا از تل زینبیه
.