👆🏴
#زمزمه #شب_دوم_محرم
#امام_حسین علیه السلام #ورودیه
#سبک_پاشو_ای_عمرم
#حجةالاسلام_محمدرضا_رضایی #عبدالله_باقری
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
منم دریایی دلخون برام ساحل باش
تلاطم دارم کاری برام کن داداش
دلشوره ی جدایی اینجا // موج میزنه میون سينم
دارم توی سکوت اینجا // بلا میبینم
سِنّی گذشته دیگه از این خواهر
جز تو کسی رو داره زینب اگر
بگو برادر
خیره شدی به گودی بیابون!
خیره شده به خاتمت ساربون
غریب مادر
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
به منزلگاه آخر رسیدیم داداش
اگر میتونی بیشتر جلو چشمام باش
جمع کردی بچه هات و دورت // جمع کردی اهل کاروونو
چشمِ خیست ازم گرفته // سر و سامونو
دلواپس نگاهتم به اکبر
خیره شدی به معجر هر دختر
عزیز خواهر
به حلق اصغر و چش آب آور
یه جور چرا میریزی اشک برادر؟!
عزیز خواهر
🏴
...........
🏴
#زمزمه #شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله علیه السلام
#سبک_پاشو_ای_عمرم
#حجةالاسلام_محمدرضا_رضایی
#عبدالله_باقری #علیرضا_ابی_زاده
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
به عشق تو ای عمو گرفتارم من
توی بازوم نیروی حسن دارم من
بعد پدر تو بودی بابام // چطور غم تو رو ببینم
تو بین قتلگاه باشی من // حرم بشینم؟!
صدای غربت تو رو شنیدم
با عمه تا رو تل منم دویدم
تویی امیدم
برات بمیرم ای عموی تشنه
دوره شدی با نیزه ها و دشنه
تویی امیدم
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
شبیه بابام ببین چه بی حبیبه
من و رها کن عمه عموم غریبه
خنجر میون دست قاتل // دور عموم چه ازدحامه
اگه براش سپر نشم من // کارش تمومه
ببین که رو سر عموم شمشیره
عمه بذار برم که خیلی دیره
داره میمیره
هر کی با هر چی دستشه میزنه
خودم سپر میشم براش یک تنه
داره میمیره
🏴.............
#زمزمه
#حضرت_عباس #شب_نهم_محرم
#سبک_پاشو_ای_عمرم
#حجةالاسلام_محمدرضا_رضایی #عبدالله_باقری
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
توو شبهای تار عباس تو ماهم بودی
به تو مینازیدم من سپاهم بودی
حالا پیش چشام رو خاکی // تقلّا میکنی تا پاشی
داری بازوتو حَرْکت میدی // عجب داداشی!
میخوای مثه همیشه طبق عادت
بذاری دستتو به روی سینت
نکش خجالت
بیا برات دستات و آوردم من
اگه مقابلت زمین خوردم من
نکش خجالت
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
برای اکبر بودید تو و جوونا
دیگه یاری نیست واسه منِ دستْ تنها
به عَلمِ رو خاک میخندن // به قامت خمم میخندن
به اشکای من و تو دارن // با هم میخندن
وقتی نمیگذرن ز مشک پاره
کِی میگذرن از معجر و گوشواره؟
میشیم بیچاره
پاشو بریم نذار حرم غوغا شه
پای حرامی ها به خیمه وا شه
میشیم بیچاره
..........
🏴
#زمزمه
#حضرت_مسلم #شب_اول_محرم
#محمدرضا_رضایی #عبدالله_باقری
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
🔻زبانحال #حضرت_مسلم با طُوعه سلام الله علیها
توو شهر غربت طوعه! پناهم دادی
درا رو بستن امّا تو راهم دادی
ای پیرزن! نذاشتی مُسلم // صدای غربتش بپیچه
چی میشد توو مدینه بودی // توی اون کوچه
کسی پناه نداد به خیرُالنساء
مسیر و بست با خنده یک بی حیا
به روی زهرا
حسن میگفت: بی هیچ دلیلی میزد
قبل از لگد دیدم که سیلی می زد
به روی زهرا
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
حرم توو راهه ای وای چی میشه آخر
خبر دارم از عشقِ برادر خواهر
دلشوره هام برای زینب // خوابو گرفته از چشم من
اینجا تموم زندگیشو // ازش میگیرن
از کینهی عموم علی سرشارن
جیگر سوزوندن و تبحّر دارن
سیاه و تارن
میخوان بشه غرور زینب پامال
حسین و پشت و رو کنن توو گودال
سیاه و تارن
................
#زمزمه #شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر
#محمدرضا_رضایی #عبدالله_باقری
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
لالا لالایی لالا گل بی آبم
خدا میدونه مادر منم بی تابم
یه چشمم به تو و لبهاته // یه چشمم خیره به علقمه
فقط خدا میدونه قلبم // چقد پر غمه
مادر برات بمیره چهرهت زرده
خدا کنه عموت با آب برگرده
دلم پر درده
گریه نکن که شیر نداره مادر
خجالتم نده تو از این بیشتر
دلم پر درده
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
بخند، عمو جون داره میاد از صحرا
ولی نه! انگار بابا است که برگشت تنها
دس به کمر گرفته بابات // خونه خراب شدیم انگاری
از دست من که بر نمیاد // دیگه هیچ کاری
یا که باید بارون بیاد به گلشن
یا که بابات رو بزنه به دشمن
لالا عشق من
یه بار دیگه بخند دل من واشه
با مادرت قهر نکنیا باشه؟
لالا عشق من
............
#زمزمه
ببین اطرافو این دشت پره از نامرد
علمدار من پاشو به خیمه برگرد
باب الحوائج إلی الله
یه حاجتی دارم تو سینه
پاشو باهم بریم به خیمه
جون سکینه
نداره بیتو مرهمی هیچ دردی
پاشو ببین که مضطره برگردی؛ پاشو اباالفضل
با اینکه تو رو خاکایی، برگردم؟
چهجوری آخه تنهایی برگردم؟ پاشو اباالفضل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بمیرم واسهت دیگه نمونده دستی
هنوزم اما واسهم علمدار هستی
اشکای چشم من میریزه
روی چشم و سر مجروحت
صبر منو دیگه کم کرده
غم و اندوهت
سقای دشت کربلا اباالفضل
دستت شده از تن جدا اباالفضل؛ آه و واویلا
افتادهای روی زمین اباالفضل
وای از دل اُم البنین اباالفضل؛ آه و واویلا