📋 #لااُفارقٌعَمّی
#متن_روضه #امام_حسین / بخش دوم
#روضه_حضرت_عبدالله (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همچین که عبدالله دید دور عمو رو گرفتن، هرکسی داره میزنه. از دور داره مشاهده میکنه؛ نیزهها بالا میره پایین میاد. شمشیرها بالا میره پایین میاد. از دور یه عده ایستادن دارن سنگ میزنن، هوا پر گرد و خاک شده؛
-چهخبره؟ سر عموم داره چه بلایی میاد؟
" والله لا اُفارِقُ عَمّی ٖ"
عمه دستمو رها کن، من بدون عمو نمیتونم. عمه من نمیتونم زنده باشم و ببینم جلو چشمام عموم رو میزنن. یه بار بابام تو کوچهها زنده بوده دیده چطور مادرش رو زدن بسه....
دستش رو از دست عمه کشید، دوید به سمت گودال. تا وارد گودال شد دید عجب خبریه؛ یه تیر تو سینهست، پیشونی شکستهست، یه نیزه تو پهلوئه. سرتاپا پر تیر و تیغ و نیزه و شمشیر و سنگه.
-چهخبرائیه؟ چه بلایی سرِ عموم آوردن؟!
یهو دید اون نامرد پرید تو گودال، میخواد بشینه رو سینهی عموش؛ اومد جلو، گفت نمیذارم، مگه اینکه از رو جنازه من رد بشی. تا شمشیر رو آورد بالا به حسین بزنه دستش رو آورد جلو. شمشیر رو زد به دستش، دستش به پوست آویزون شد...
یهو اباعبدالله بغلش رو باز کرد. آخ عبدالله بیا تو بغل من. همچین که پرید تو بغل حسین، حرمله بلند شد تیرو برداشت، اصلا نذاشت این دوتا به هم برسن، تا پرید تو بغل عمو تیر رو نامرد زد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👇