.
#مدح_حضرت_زینب
#میلاد_حضرت_زینب
هزار حمد و دوصد تسبیح ، جمال حقّ تعالی را
تبارک است خدایی که سرشته زینب کبری را
اگر که چلوه ی ربانی است ، جمال بی مَثَل حیدر
چه در شکوه شما گویم ، که هست، زینت ، مولا را
اگر که زینت و زیبایی است، نهاد اسم و مُسمّایت
غزل چگونه بگویم من، جمال چهره ی آقا را
برای گفتن تعریفت صفت مشبهه میگردد
که عقل از تو بیاموزد اصول و درس و الفبا را
عقیله آمد و از کوثر، دوباره خیر کثیر آمد
دوباره غنچه ی گل آمد، بهار شاخه ی طوبی را
فدای مقدمتان بانو، قدومتان چه فروزان کرد
چراغ عقل و تفقه را، فروغ عالم معنا را
تویی که عالمةٌ غیر ، معلٌمَة شده تعريفت
چه انتظار دگر می رفت، مقام دختر زهرا را؟
به وصف منزلتت باید، ز روز اول الی آخر
خطیب ها و سخندانان، به سر دهند سخنها را
تمام جام شهادت را حسین خط به خطش نوشید
تو سر کشیده ای از اول تمام جام بلایا را
هرآنچه بوده به گودالی، که قتلگاه حسینت بود
بگو ز شرح غمت بانو ، بگو تو راز خفایا را
بگو ز آنچه که در آن روز، ز تل خاک نظر کردی
ز منظری که روایاتش، به غم کشیده تماشا را
بگو که بر کف آن گودال، عزیز فاطمه عطشان بود
خسان مضایقه می کردند، ز دوست آب گوارا را
به خاک کرببلا با خون، نوشته بود انا المظلوم
بگو ز معنی و تفسیرش، تمام این خط خوانا را
روایت است فناداه، فغان بصوتِ حزین زینب
چو دید پیکر خونین را، چو دید نای منادا را
فدای بی کسی ات زینب ، ولی به مقتل اربابم
مرملُ بدماء بس بود، نگو مقطع الاعضاء را
نشسته خواندی اگر آن شب، نماز نیمه شبت چون بود
نماز، منتظر زینب ، مثال و اسوه ی تقوا را
کجا حسین و کجا یحیی، اسارت است مصاب ما
خبر دهید ز کبرای، مصیبتت زکریا را
اگرچه داغ علی اکبر، عظیم بوده و خواهد بود
ولی اسارت زینب بود، مراد لفظ فدینا را
به صبر هم نشود باور، به تاب هم نرسد طاقت
به روی نی سر دلبر را ، وقار یار شکیبا را
سری به نیزه نشست اما سر برادر زینب بود
که بود هرکه نظر می کرد، اسیر، این سر زیبا را
کجا شنیده کسی هرگز، که از جلال و کراماتش
به عطر زلف، مسلمان کرد، سری کشیش کلیسا را
حسین من عجب از این کار، که کردگار به تقدیرش
سر تو را به سر نیزه، به عرش برده مسیحا را
به لطف خطبه ات ای بانو، شده است کرببلا زنده
قیام، فتح فتوحات است، عیان نموده فتحنا را
که دیده داغ عزیزت را، که دیده صبر جمیلت را
شکست هیمنه ی دشمن، فقط رایت جمیلا را
بگو جسارت دشمن بود، نمود نطق تو را خاموش
به چوب، کرسی دندانش، به سمت مضرب لبها را
حسین رفت و پس از آن روز، به غیر موج مصیبتها
کسی دگر نگرفت اینجا، سراغ خواهر تنها را
اگرچه گوشه ی چشمت را، ندیده دیده ی نامحرم
بیا و قافله داری کن، زنان مانده به صحرا را
#جواد_محمودآبادی ✍
#محرم_الزهراء
1403/08/18
#ما_رأیت_الا_جمیلا
.