.
#فراق_کربلا
تا به کِی از شما جدا ماندن؟
خسته دل بین روضه ها ماندن
نگرانم از این رها ماندن
حس خوبی که نیست جا ماندن
آن هم از زائران کرببلا
مثل هرسال زائرت نشدم
نه نشد من مسافرت نشدم
آشنا با شعائرت نشدم
بعد یک عمر شاعرت نشدم
شاعر آستان کرببلا
یک به یک اربعین شِمُردم من
هی به آینده دل سپردم من
از همه خلق طعنه خوردم من
ببر آقا ببر که مردم من
در پی کاروان کرببلا
من مگر دل ندارم آقا جان؟
درد و مشکل ندارم آقا جان؟
چیزِ قابل ندارم آقا جان
طبع دعبل ندارم آقا جان
خسته جانم به جان کرببلا
اعتقادات محکمی دارند
حال و احوال مبهمی دارند
سفره ی همچو حاتمی دارند
این دو سه روزه عالمی دارند
مردمِ مهربان کرببلا
راه و دل های اشتیاقیِ آن
ماجراهای اتفاقی آن
موکب و چاییِ عراقی آن
عاجزم از بیانِ باقیِ آن
عاجزم از بیان کرببلا
السلام علیک یا دلبر
از گناهان نوکرت بگذر
دست من گیر و تا ضریح ببر
آن غروبی که حضرت مادر
میشود روضه خوان کرببلا
#محمد_پورمرادی✍
.
.
#غزه
نگاه کن به خیابان...عروسکی افتاد...
اگر غلط نکنم باز کودکی افتاد....
نگاه کن..نه..عروسک نبود!..کودک بود
که در ادامه ی فریادِ کوچکی افتاد...!
حیاطِ خانه ی سرزنده ای به غصه نشست!
شکست پنجره ها! نبضِ قلکی افتاد...
جهان چه کرد؟ جهان لال،کور،کر،ترسو
صدای گریه که برخاست،موشکی افتاد!
نهال ها همه بیتاب و باغبان در خواب!
کلیدِ باغ به دست مترسکی افتاد...!
سکوت بود که نزدیکِ دوربین می شد
به قلبِ هرچه رسانه چه برفکی افتاد...
هزار و یک خبرِخوش هزار و یک کودک...
چه میوه ها نرسیده یکی یکی افتاد...
#محمد_پورمرادی✍
.