eitaa logo
امام حسین ع
21.9هزار دنبال‌کننده
414 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
📋 (ص) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ معادلات نگاه مرا به‌هم ‌زده‌ای از آن‌زمان که دراین کوچه‌ها قدم زده‌ای! کشیده‌ایم به سلمان و سینه‌چاک توایم چه پرچمی به دل امت عجم زده‌ای! تبسمی کن‌ و‌ کفار را مسلمان کن بخند! ای که امید گدای غم‌زده‌ای! کسی نبودم و حالا مؤذّنت شده‌ام! مرا ز قافله‌ی بی‌کسان قلم‌ زده‌ای علی امام‌ من است و منم غلام علی! تو سرنوشت مرا در نجف رقم‌ زده‌ای من از مدینه‌ی تو سمت کوفه آمده‌ام به امر توست درِ خانه‌ی علی زده‌ام نسیم صبح پریشان گیسوانت شد ز راه آمدی و عید عاشقانت‌ شد بساط بت‌کده‌ها را به هم‌زدی دیگر شکاف کنگره‌ها تا ابد نشانت شد شنید آمنه ذکر علی علیِ تو را شنید و عاشق ذکر خوشِ زبانت شد حلیمه از چه برای تو حرز می‌آوَرْد؟ که جبرئیل ز اول نگاهبانت شد تو بهتر از همه از عرش سردراوردی و زیر چادر صدیقه آسمانت شد بگو پیمبری‌ات از کرامت زهراست جواز رفتن معراج دعوت زهراست نبوّتی که تو داری عجب ولایتی است! رسول اکرمِ ما بر علی چه غیرتی است! بدون غسل زیارت نرو به دیدارش! شب نگاه به زهرا شب زیارتی است سلام کن به درِ خانه‌اش چنان هرروز به چوبه چوبه‌ی این در یقین کرامتی است نماز و روزه و حج و زکات دین خوب است ولی‌ ولایت حیدر چقدر قیمتی است! علی و فاطمه و بچه‌ها کنار تواند دوباره زیر عبایت عجب قیامتی است سخن‌ بگو که حدیث کسای ما بشود ز برکتش همه حاجات ما روا بشود ازین به بعد کنار علی قرار بگیر کنار قامت طوباش سایه‌سار بگیر هزار لشگر جنگی به‌پای حیدر هیچ علی یکی‌ست تو او را ولی هزار بگیر همان زمان که صحابه فراری از جنگند مدد ز هوهوی شمشیر ذوالفقار بگیر اگر که قلعه درش وا نشد فدای سرت! بیا و حضرت کرّار را به‌کار بگیر! علی علی کن‌ و راحت برو به "اَو اَدنیٰ" به قصد قربِ خودت ذکر بی‌شمار بگیر اطاله سود ندارد مرا! سخن کوتاه بگو به آن سه حرامی علی ولیُّ الله! *شاعر :  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇 ۵
. صلی الله علیه و آله حقیقت مثل خورشید است در یک صبح بارانی نمی‌ماند به پشت ابرهای تیره زندانی حقیقت کشتی امنی‌ست در بین تلاطم‌ها که ما را می‌برد تا ساحل از دریای توفانی حقیقت برکهٔ آبی‌ست در گرمای تابستان میان یک کویر تشنهٔ خشک و بیابانی حقیقت شوق پیغمبر به سلمان است تا آخر نه سلمانی که دارد با خودش آیات شیطانی اگر آیینه‌ای از شرح حال ما سخن گوید بگوید آه! حیرانی! بگوید آه! حیرانی بیا دل‌سوز هم باشیم نه پاسوز یکدیگر «خدارا یک نفس بنشین گره وا کن ز پیشانی» برادر! با جدل؛ با تفرقه؛ بازندهٔ جنگیم به قحطی می‌رسیم این‌گونه در اوج فراوانی شنیدم از روایات صحاح و متن مُسندها میان درس‌های خارجِ آیات ربانی من از احوالتان غافل نبودم لحظه‌ای حتی و از اقوالتان، هر چند می‌دانم که می‌دانی برای اتحاد ما همان صبر علی کافی‌ست که با صبر است اگر مانده‌ست نامی از مسلمانی سپید از گریه شد چشمان پیغمبر، برادرها! که پشت میله‌های ظلم، یوسف مانده زندانی شب میلاد لبخند است، میلاد رسول‌الله بیا امشب به مهمانی که پشت در نمی‌مانی سرانجام مسیر سید قطب است همراهی مسیر روشنی که نیست فرجامش پریشانی به شوقت «یاء وحدت» هم کنار قافیه آمد همین‌که هدیه آوردم گلی در دست گلدانی الهی که بهار از کوچه‌های دور برگردد که دنیا یخ زده در بین این عصر زمستانی شاعر/ رضا خورشیدی‌فرد در باید بر امتِ اسلامی و مشترکات تاکید کرد. و با خواندنِ و میتوان درس گرفت و وحدت آفرین شد. .
. چهره انگار... نه، انگار ندارد، ماه است این چه نوریست که در چهره ی عبدالله است؟ این چه نوریست که تاریکی شب را برده دل مرد و زن اقوام عرب را برده این چه نوریست که پر کرده همه دنیا را راهی مکه نموده ست یهودیها را جریان چیست؟ فقط اهل کتاب آگاهند همه انگشت به لب خیره به عبدالله اند همه حیرت زده، نوری که معما شده است چند وقتی ست که در آمنه پیدا شده است شور تا در دل انس و ملک و جن افتاد چارده کنگره از کاخ مدائن افتاد غیر از این هر خبری بود فراموش شد و ناگهان آتش آتشکده خاموش شد و طالع نیک امیران جهان بد افتاد ته جام همه شان عکس محمد افتاد! طفل همراه خودش بوی خوش گل آورد مثنوی رام شد و رو به تغزل آورد چهره آرام، زبان نرم، قدم ها محکم قامتی راست، تنی معتدل، ابرویی خم گفتم ابرو، نه! دو تا قوی سیاه عاشق که لب ساحل امنند ولی دور از هم لب بالایی او آب بقاء کوثر لب پایینی او آب حیات زمزم دست، تفسیرگر خیرالامور اوسطها آنچه کرده ست کرامت نه زیاد است نه کم چون «لما» زینت «لولاک خلقتُ الافلاک» هم نگین است به انگشت فلک هم خاتم دخترش از سه زن برتر عالم برتر همسرش هم رده با آسیه است و مریم قدر او را ولی افسوس که «من لم یعرف» علم او را ولی افسوس که «من لم یعلم» هرچه گفتیم کم و منزلتش بیشتر است پیش او خوارترین معجزه شق القمر است هرکه با نیتی از عشق محمد دم زد «دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد» محرم راز، علی باشد و باشد کافیست جمع دست علی و دست محمد کافیست و علی معنی « اکملت لکم دینکم» است شاهد گفته ی من خطبه ی قرای خم است منکران شاهد عینی غدیرند! دریغ سند بیعت خود را بپذیرند؟! دریغ باز از خصلت او با دگران میگوید آنچه در باطن او دیده عیان میگوید پیش پیری که به جنگاوری اش می بالد از جوانمردی سردار جوان میگوید «سود در حب علی است و زیان در بغضش» با عرب باز هم از سود و زیان میگوید حرف این است: «فهذا علیٌ مولاکم» یک کلام است که با چند بیان میگوید □ خواست چیزی بنویسد دم آخر... افسوس یک نفر گفت محمد هذیان میگوید ............ 📋 تویی آن سروری که بر جهان پیغمبری کردی (ص) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تویی آن سروری که بر جهان پیغمبری کردی تویی پیغمبری که بر جهانی سروری کردی تو تنها خاتمی هستی که از روز ازل بودی و بر پیغمبران قبل خود پیغمبری کردی میان کهکشان‌ها ذره‌ها حیران و سرگردان اراده کردی و آن ذره‌ها را مشتری کردی به لطف خال هندویت گرفته طبع هندی گو تو صائب را و بیدل را مَثَل در شاعری کردی تویی معنای وحی و حُجَّت و اعجاز تا آنجا که جبرائیل و میکائیل را پامنبری کردی خدا را شکر ای عطر نسیم و نفح رَبّانی جهان را مَست از عطر گلاب کوثری کردی تمام شیعیان مدیون حج آخرت هستند همانجا که زلال برکه‌ها را حیدری کردی چه دری قیمتی همچون سرودن از کمالاتت گدا را آبرو دادی، رعیت پروری کردی ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
Fadaeian_Milad_Peyambar14030631_03.mp3
28.69M
🔊 بخش سوم | چهره انگار نه انگار ندارد ماه است متن 👇 https://eitaa.com/emame3vom/107061 چهره انگار نه، انگار ندارد، ماه است ضاین چه نوریست که در چهره‌ی عبدالله است؟ این چه نوریست که تاریکی شب را بُرده دل مرد و زن اقوام عرب را بُرده این چه نوریست که پُر کرده همه دنیا را راهی مکه نموده‌ست یهودیها را جریان چیست؟! فقط اهل کتاب آگاهند همه انگشت به لب خیره به عبداللهند همه حیرت زده، نوری که معما شده است چند وقتی‌ست که در آمنه پیدا شده است شور تا در دل اِنس و مَلَک و جن افتاد چارده کنگره از کاخ مدائن افتاد غیر از این هر خبری بود فراموش شد و ناگهان آتش آتشکده خاموش شد و طالع نیک امیران جهان بَد افتاد ته جام همه‌شان عکس محمد افتاد! طفل همراه خودش بوی خوش گل آورد مثنوی رام شد و رو به تَغَزُل آورد چهره آرام، زبان نرم، قدم‌ها محکم قامتی راست، تنی معتدل، ابرویی خم گفتم ابرو، نه! دو تا قوی سیاه عاشق که لب ساحل امنند ولی دور از هم لب بالایی او آب بقاء کوثر لب پایینی او آب حیات زمزم دست، تفسیرگر خیر الامور اوسطها آنچه کرده‌ست کرامت نه زیاد است نه کم چون «لما» زینت «لَوْلاکَ خَلَقْتُ الْأَفْلاک» هم نگین است به انگشت فلک هم خاتم دخترش از سه زن برتر عالم برتر همسرش هم رده با آسیه است و مریم قَدر او را ولی افسوس که «مَنْ لَمْ یَعْرَفْ» علم او را ولی افسوس که «مَنْ لَمْ یَعْرَفْ» هرچه گفتیم کم و منزلتش بیشتر است پیش او خوارترین معجزه شَقُّ القمر است هرکه با نیتی از عشق محمد دم زد «دست غیب آمد و بر سینه‌ی نامحرم زد» محرم راز، علی باشد و باشد کافیست