.
#زمزمه
#دکلمه #شهادت_امام_علی
#جمع_شده
جمع شده تو مسجد کوفه امشب
دلواپسیهای تمومه دنیا
میگه بیا اذان نگو موذن
شور میزنه دلا برای مولا
میونه محراب عبادت انگار
نگاه خسته ش سوی آسمونه
توی اقامه ی صلات سحر
اشهد اخر و داره میخونه
تو لحظه ی سجود بین نماز
دوباره بغض غربت آغاز شد
فرق سر علی میون محراب
از تیغ اشقی الاشقیا باز شد
فزت ورب کعبه رو لباش بود
یعنی دیگه راحت شدم خدایا
از مردم بی وفای مدینه
راحت شدم میرم به نزد زهرا(س)
حسن اومد کنار باباش علی(ع)
میگفت الهی که برات بمیرم
بلند شو از سجده بریم به خونه
زیر بغل هاتو بزار بگیرم
به سختی بردن اقا رو تو کوچه
یادش اومد کوچه های مدینه
گفت مجتبی بزار خودم راه برم
ترسم اینه زینب من و ببینه
طاقت نداره خیلی باباییه
پارچه یا عمامه بزار رو سرم
خودم آروم آروم میام حسینم
خون ببینه دق میکنه دخترم
امشب میخوام بگم یاعلی جان
قربون اون حال دله مضطرت
خوردی زمین مسیر و تا به خونه
ولی میگفتی نبینه دخترت
دلت میسوخت برای زینب اونجا
کاش بودی و میدیدی تو کربلا
زینب بود جسم حسین بی سر
به روی خاک داغ دشت بلا
#شب_قدر #امام_علی
#مجید_مرادزاده✍
.