#رمان_محمد_مهدی🪴
#قسمت_صدنوزدهم🪴
🌿﷽🌿
💠 ساسان گفت : حاج آقا ، اولا ممنون بابت صحبت های خوبی که امشب داشتین ، واقعا تازه فهمیدن قرآن رو چطور باید با دقت خوند تا نکات مهمی ازش در بیاریم و ممنون بابت دو تا کتاب خوبی که معرفی کردین
👈 ثانیا حاج اقا ، من واقعا میخوام امسال ماه رمضانی امام زمانی داشته باشم، امشب هم که شب اول هست ، خواهشا من رو راهنمایی کنین، شما شاگرد ایت الله بجهت بودین، یه راهنمایی خاصی ، یه چیزی به من بگین
👈 حاج اقا ، پدر و مادر من اصلا مذهبی نیستن، پدرم هم که اصلا...
من تنها هستم ، هیچکس تو فامیل و خانواده همراه من نیست و عقیده من رو نداره، من شب ها وقتی می خوابم فقط و فقط با امام زمان (عج) درد دل می کنم و بس ...
👈حرفهام رو به ایشون می زنم
حاجت هام رو از ایشون می خوام
👈 #محمد_مهدی هم به من یاد داد که تو مفاتیح ، نماز استغاثه به امام زمان (عج) بخونم ، منم هروقت دلم میگیره میرم وضو می گیرم و این نماز رو می خوانم و بعدش با امام حرف می زنم و آروم میشم
👈 واقعا امام زمان (عج) مهربون هست، اما حاج اقا ، تنهام ، آدم هایی مثل شما و #محمد_مهدی و بچه های دیگه خانواده هاشون همراهشون هستن ، اما من چی ؟
من تک و تنها...
👈 دلم می گیره ، گاهی خسته میشم، کم میارم ... الانم ماه رمضان باید تک و تنها روزه بگیرم و چون سال اولم هست قطعا پدرم که کلا مخالف دین و خدا و اسلام هست، به من خیلی گیر میده و مسخرم میکنه
چیکار کنم حاج اقا ، شما بگین من دیگه به کی پناه ببرم ، دوست دارم تو این سن نوجوانی امام زمانی باشم ، دوست دارم از همین سن گناه نکنم و دستم تو دست امام زمان (عج) باشه
شما کمک کنین
❇️ دیگه ساسان نتونست خودش رو کنترل کنه ، گریه اش گرفت ...
💠 حاج آقا برای اینکه غرور ساسان پیش بقیه خرد نشه ، سریع دست ساسان و #محمد_مهدی رو گرفت و اینها رو برد تو ماشین خودش تا راحت باهاشون حرف بزنه
✳️ حاج آقا : ساسان جان ، پسرم ...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>