eitaa logo
کانون دخترانه امام مهربانی ها🇵🇸
500 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
820 ویدیو
18 فایل
● محفل دختران امام رضایی ملارد● . امام رضایی می کنیم عاقبت این شهر را...🍃💚 قرار هفتگی مون چهارشنبه ها . پرسشی،نکته‌ای،نقدی بود اینجا منتظرتونیم:👇 مسئول کانون @E_hemmat
مشاهده در ایتا
دانلود
srt0010043.mp3
3.06M
⁉️چرا امام حسین وقتی خبر شهادت مسلم‌بن‌عقیل رو شنیدن برنگشتند؟! 🎧 پژوهشگر عاشورا استاد سنگری
سوار گمشده را از میان راه گرفتی چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی  شبیه کشتی نوحی، نه! مهربان تر از اویی  که حرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی  چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود  حسین فاطمه! می گفتم اشتباه گرفتی  من آمدم که تو را با سپاه و تیر بگیرم  مرا به تیر نگاهی تو بی سپاه گرفتی  بگو چرا نشوم آب که دست یخ زده‌ام را  دویدی و نرسیده به خیمه گاه گرفتی  چنان تبسّم گرمی نشانده ای به لبانت  که از دل نگرانم مجال آه گرفتی  رسید زخم سرم تا به دستمال سفیدت  تو شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
•بســم الله الرحمن الرحیم• _گزارش تصویری شب دوم محرم۱۴۴۶🖤_ 🏴
❤️‍🩹«عزیزدلم؛ حسین«ع» به قفا و مقابلت خوب نگاه کن؛ عباس«ع» را مقابلِ خیمه‌ی رباب درحالیکه علیِ صغیرت را زیرِ سایه‌بان با احتیاط در آغوش دارد، میبینی؟ منتظر است رباب اثاثیه‌اش را زمین بگذارد و گهواره را سامان ببخشد تا طفل را به مادرش برگرداند. قاسم «ع» را دوشادوش علی اکبر «ع» میبینی؟ دارند عمود خیمه‌ات را در خاک میزنند. رقیه «س» همین اطراف بود، اطرافِ ذوالجناح میدوید.. جاٰنِ خواهر«س»!؟ هنوز هم فرصت هست. برای بازگشتن دیر نیست... شُکــر خـــدا ما هنوز تورا داریم...»🖤 _[ به قلـمِ خادم الحسین(ع)📝✨ ] 🏴 📷 📜 ☕️ @emame_mehrabaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی رسان دست ها حسین(ع) است...! دست هایم توانی نداشت، گویی شوق حرکت ، سلب شده‌ای بود از دستانم... دست هایم را به قافله رساندم، به قافله‌‌ی عشق... آن ها را روانه سمت و سوی حضرت عشق کردم... حضرت عشق نگاهی کرد، نگاهش نور بود! نگاهش روح بود، توان بود، جلا بود... دستم هایم نور گرفت، توان گرفت، جلا گرفت... شوق حرکت در شریان های دستم روانه شد... عشق،محرک دستان تهی من شد...❤️ با ذکر یا حسین(ع)،دست هایم را برای تو آماده کردم حضرت اباعبدالله... با ذکر خودت، دستهایم شد خادم خودت، و اینگونه داستان عاشقی‌ام آغاز شد:)❤️ 🏴 @emame_mehrabaniha
_مشرف شوید به روضه ی خانم سه ساله🥺❤️‍🩹
قافله رفته بود و من تنها مضطرب، ناتوان ز فریادی ماه گفت: ای رقیه چیزی نیست خواب بودی ز ناقه افتادی قافله رفته بود و دلتنگی قلب من را دوباره رنجانده باد در گوش ماه دیدم گفت: طفلكی باز هم كه جامانده قافله رفته بود و تاول ها مانعی در دویدنم بودند خستگی ، تشنگی، تب بالا سد راه رسیدنم بودند قافله رفته بود و می دیدم می رسد یك غریبه از آن دور دیدمش – سایه ای هلالی شكل – چهره اش محو هاله ای از نور از نفس های تند و بی وقفه وحشت و اضطراب حاكی بود دیدم او را زنی كه تنها بود چادرش مثل عمه خاكی بود بغض راه گلوی من را بست گفتمش من یتیم و تنهایم بغض زن زودتر شكست و گفت : دخترم ، مادر تو زهرایم 🆔 @bibliophil
بالٰانشین❤️‍🩹 بالاٰ نشین بود؛ با خار و خاک و خاشاک غریبه. از دنیا سه بهارش را دیده و اغراق نبود اگر میگفتند از آن سه بهار، دو نوبتش را بر دوشِ عباٰس «ع» گذرانده. سرِ تاب دادنش در آغوشِ سجاد «ع» یا شانه زدنِ زلفش به دستِ علی اکبر «ع» رقابتی برادرانه بود. آخر هم حسین «ع» سر میرسید و همانطور که میگفت: «نازِ دختر کشیدن را فقط پدرش میداند..» روی کنده زانو مینشست، دو دست را چون دو درخت، چون دو سپر، چون دو مَلَکِ نگهبان دورِ جثه‌ی دردانه میگرفت و باغِ کوچکِ یاس را در آغوش میکشید. بالا نشین بود؛ با خار و خاک و خاشاک غریبه. دست به دست، از سینه‌ی زینب «س» جدا میشد و به دامن رباب میرسید. بندهای نعلین چرمیِ کوچکش را به نوبت سکینه «س» و لیلا دورِ پاهایش کیپ میکردند و میگفتند:« در حیاط میدوی احتیاط کن…» بالا نشین بود؛ با خار و خاک و خاشاک غریبه! تا آنکه فصلِ آشنایی رسید؛ ماه بر بالای دیوار نشست و بلبل خرما شهادتین خواند. نعلین‌هایش چند منزل آن سو‌تر از خرابه گم شد و آتش زلفِ معطر به دستهای علی اکبر «ع» را چید. طبقی آوردند، پوشیده با حریر و ابریشم که از آن بوی خاکستر و شوریِ خون به مشام میزد. سرخ بود اما سرخی از آنِ ابریشم نبود. دست بُرد و پرده‌‌ی افتاده بر طبق را کنار زد. دست برد و حسین «ع» را مرتب کرد، دست برد و شکستگی را بند زد، دست برد و شنِ بیابان را از دندان و دهان پاک کرد، دست برد و با خار و خاک و خاشاک آشنا شد. دست برد و نازِ پدر را خرید، دست برد و دو دست را چون دو ساقه‌ی نحیف، چون دو مَلِکِ نگهبانِ کوچک دورِ باقی مانده‌‌ی پدر کشید، دست برد و سَرِ حق را به سینه‌ی ترسیده‌اش چسباند، دست برد و با خاک عجین شد، دست برد و در میانِ خاک تپید. دست برد و از خاک پرید.. بالا نشین بود بلاخره.. _[به قلم خادم الحسین(ع)🖤✨] 🏴 @emame_mehrabaniha
سلام و عرض ادب الحمدلله امسال با عنایت مادر سادات حضرت زهرا (س) قصد داریم بیرق عزای سیدالشهدا را به مدت ده شب در شهرمان علم کنیم. امیدواریم با کمک شما عزیزان بتوانیم به بهترین نحو روضه را برگزار کنیم... جهت مشارکت در برگزاری مراسم،کمک های خود را به شماره حساب زیر واریز کنید
۶۰۳۷۷۰۱۵۴۲۱۴۹۲۰۵
(با نگه داشتن روی شماره کارت کپی میشود) شماره تماس: ۰۹۳۸۵۰۳۶۴۴۶ @emame_mehrabaniha
•بســم الله الرحمن الرحیم• _گزارش تصویری شب چهارم محرم۱۴۴۶🖤_ 🏴
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه. اگه خدا عاشقت بشه، _خوب تو رو خریداری میکنه🙂❤️‍🩹 [•شهید محسن حججی•] 🏴 📷 @emame_mehrabaniha