eitaa logo
امام محله ستایشگر
182 دنبال‌کننده
205 عکس
216 ویدیو
109 فایل
هنر یك شیوة بیان است. یك شیوة ادا كردن است. تنها این شیوة بیان از هر تبیین دیگر رساتر،‌ دقیق‌تر، نافذتر و ماندگارتر است. امام خامنه ای جهت ارتباط با ادمین کانال با آیدی زیر در ارتباط باشید 🆔 @Karim6
مشاهده در ایتا
دانلود
7.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤🍃 سلام ای قرار دل بی قرار ... ❤🍃 سلام ای طلوع شب انتظار ...
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴شعر زیبای حاج مهدی سلحشور پیرامون حجاب در محضرحضرت آیت الله شب زنده دار و توصیه معظم له پیرامون ترویج واستمرار کارهای فاخر در باب ترویج حجاب خدا به خواجه‌ی لولاک داده بود ای کاش هزار مرتبه دختر، اگر تویی دختر حجاب روی زمین طفل بی پناهی بود تو مادرانه گرفتیش تا ابد در بر زنی که چادر زهراست بر سرش زینت خدا گَواس سراَفکنده نیست در مَحشر کنون به تیرگیِ ابرها خبر برسد که زیر سایه‌ی آن چادر است این کشور میان کوچه که افتاد دشمنت از پا در آن جهاد نیفتاد چادرت از سر یهودیانِ مسلمان ندیده‌اند آری از این سیاهی چادر دلیل روشن‌تر
زنی فراتر از ادراک و برتر از اوهام که جلوه کرده در او شأنِ زن به معنیِ تام زنی چنان که خدا هم به او رسانده سلام که بوده است "مسلمان" جلوتر از اسلام کسی به درک مقامش نمی‌رسد هرگز به درکِ معنی نامش نمی‌رسد هرگز "فَأيَنَ مِثلُ خَدیجَه؟" نبود در عالم خدیجه کیست؟ بپرس از پیمبر خاتم گدای سفره‌ی اکرام اوست صَد حاتم از او اگرچه نوشتند عالم و آدم ولی مدارج شأنش هنوز ناپیداست همین مقام، بس او را، که "مادرِ زهراست" امینه بوده اگر همسر امین شده است تمام ثروت او خرج راه دین شده است که جزء چار زنِ برتر زمین شده است به امر حضرت حق "اُم‌ِّ مؤمنین" شده است تمام ثروت اسلام در خزانه‌ی اوست چرا که عرشِ خداوند فرش خانه‌ی اوست کسی که در عرب و در عجم مثال نداشت فضائلش همه رو بود، پس سؤال نداشت که درک نور نیازی به قیل و قال نداشت "خدیجه بیشتر از بیست‌و‌هشت سال نداشت" به جهل و کینه از او خط به خط غلط گفتند "صحیح"های دروغین فقط غلط گفتند کنار نام رسول خدا و شیر خدا نوشته است خدا نام نامی او را چنان که بین رجزهای ظهر عاشورا حسین‌ گفت؛ "أناابْنُ خَدیجَةَ الغَرّاء" چرا که قبل همه بوده از غدیر آگاه و گفته: "أَشْهَدُ أَنَّ عَلی وَلیُ الله" چه بانویی که چنان ترس از خدا دارد که از رسول خدا خواهش دعا دارد و برخلاف بقیه چنان حیا دارد که از گرفتن حتی عبا، إبا دارد! ولی به خواسته‌ی خود رسید آخر سر شفیع مادر خود شد شفیعه‌ی محشر ** رسید روح‌الامین در دقایق آخر گرفته بود ولی پنج‌تا کفن در بر یکی برای خدیجه، یکی به پیغمبر... به گریه گفت: قرار است این سه‌تای دگر برای فاطمه و حیدر و حسن باشد ولی حسین قرار است بی‌کفن باشد... ✍
افتخار دین و آیین را اگر می‌شد سرود شعر اول از خدیجه لب به گفتن می‌گشود ای که بر شأن بلندت کوه‌ها زانو زدند وی که بر خاک قدم‌هایت فلک دارد سجود تو که هستی؟ که شدی همراه ختم الانبیا در نزول وحی یا در جاده‌ی قوس صعود حق تعالی گر که احمد را ستایش کرده است تو که هستی؟ که مقامت را محمد می‌ستود از مقامات تو بس که مادر زهرا شدی غیر تو بانو کسی شایسته‌ی کوثر نبود اولین فردی که هرچه داشته بخشیده است جود تو شد مبدأ تاریخی هجری جود هر شب از چادرنمازت رنگ و بوی نور داشت هر سحر با دیدن تو بخت خود را می‌گشود آبرو جبریل از آب وضویت می‌گرفت در پی این بحر می‌شد هر چه اقیانوس رود ** با چنین شأن و مقامی در زمان احتضار غیر زهرای سه ساله کس به بالینت نبود بی کفن بودی عبای همسرت را خواستی آهِ پیغمبر زدل برخاست تا رب ودود ناگهان از سوی حق بر دست‌های جبرئیل پنج پیراهن برای آمد فرود پنجمین پیراهنِ این پنج تن شد قسمتت بر تو سهمش را حسین از عرشِ حق هدیه نمود فاطمه که دید می‌ماند حسینش بی کفن بافت پیراهن برای یوسفش یاس کبود بافت تا عریان نماند بین صحرای بلا بافتش با اشکِ تار و بافتش با آهِ پود از حریر کهنه‌ای آن پیرهن را بافت تا وقت غارت در نیاید از تنش اما چه سود وقتِ غارت گشت، یک لشگر به آن گودال ریخت یک نفر با خود زره را برد و یک نامرد خُود بر سر پیراهن کهنه نزاعی در گرفت می‌کشیدند از تنش از هر طرف قوم جُهود پاره پاره گشت و آمد از تنش آخر برون ماند عریان یوسف و آن جامه را گرگی ربود نیمه‌ی شب ماند یک انگشتر و یک ساربان ختم شد غارت به خاتم... خنجری آمد فرود... ✍
ای عاشق هر آیه‌ی قرآنِ پیغمبر ای اولین آرایه‌ی ایمانِ پیغمبر آرامشِ قلبِ قرارِ قلبِ این عالم سنگ صبور و مرهم هر آنِ پیغمبر ای باسلیقه، بامحبت، مادر باران بانوی خانه، شاخه‌ی ریحانِ پیغمبر تا آخر دنیا نمک‌گیر مرامِ توست هر کس که خورده لقمه‌ای از نانِ پیغمبر مهمان‌نوازِ مهربانِ خانه‌ی رحمت بعد از تو ماتم می‌شود مهمانِ پیغمبر شعب ابی‌طالب کنارت باغ رضوان است دور از تو دنیا می‌شود زندان پیغمبر سخت است بعد از تو تمامِ لحظه‌های وحی ای نان و خرمایت توانِ جانِ پیغمبر رنگی دگر دادی تجارت را و عالم دید با سکه‌هایت ضرب شد احسانِ پیغمبر از آن همه ثروت نداری یک کفن حتی دارایی‌ات را کرده‌ای قربانِ پیغمبر ** جای کفن گفتی عبای همسرت کافیست گفتی عبا شد چشم ها گریان پیغمبر گفتی عبا شبه پیمبر یادمان آمد گفتی عبا، پُر اشک شد دامانِ پیغمبر شام غریبان حرم بود و عبا می‌سوخت در شعله‌های خیمه‌ی طفلان پیغمبر ✍
السَّلامُ عَلَیْک یا اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا زَوْجَةَ سَیّـِدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا أَوَّلَ الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِی نُصْرَةِ سَیِّدِ الاْنْبِیاءِ، وَ نَصَرَتْهُ مَااسْتَطاعَتْ وَدافَعَتْ عَنْهُ الاْعْداءَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیْها جَبْرَئِیلُ، وَ بلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِیلِ، فَهَنِیئاً لَک بِما أَوْلاک اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَیْک وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ. آورده ام امشب غم پنهانی خود را بر شانه شب قدرِ پریشانی خود را رفتی و نگفتیم همین قدر که داریم از برکت دست تو مسلمانی خود را در سجده نبخشیده کسی جز تو به این خاک در راه خدا گرمی پیشانی خود را آیا چه بر اسلام گذشته است که بُرده_ از خاطر خود خاطره ی بانی خود را ایمان به تو و مادری‌ات هر که ندارد فریاد زده وسعت نادانی خود را پنهان مکن ای ماه دعا در دل این شب از قبله‌ی دل صورت بارانی خود را یک عمر به امید عطای تو نشستیم پس جمع مکن سفره ی مهمانی خود را بر چهره‌ی زهرای خودت خوب نظر کن بسپار به خاطر غم پایانی خود را ✍
بی اضطراب جان بده بانو، کفن رسید غیر از حسین... سهمیه‌ی رسید احمد، علی و فاطمه با تو چهارتا این پنجمی به حکم خدا بر حسن رسید مادربزرگ ِکرببلا، جان تو قسم باهر فراز ِ روضه به لب، جانِ من رسید ** گودالِ قتلگاه! کجایی دمِ غروب کارِ کبوترِ تو به پرپر زدن رسید بیش از هزار و نهصد و پنجاه ضربه خورد بر تک تکِ سپاه، کمی از بدن رسید تا نیزه‌دارها زِرِهِ او در آوَرَند صدها شکافِ نیزه به اعضای تن رسید از دورِ پیکرش همه بادست پُر روند بریک نفر عبا و یکی پیرهن رسید دنبال ِ شال ِ دور ِ کمر بود ساربان اما نگاه او به عقیق یمن رسید ✍
با دل به سویش آمده، تنها نه با مالَش جان داده در راهِ پیمبر، در رهِ آلش با عشق وصلت کرده، با سرچشمه‌ی خوبی زهرایِ اطهر دخترش شد؛ خوش به احوالش عشقِ محمد ثروتِ بی انتهای اوست این است در دنیای خاکی، کُلِ آمالش پَر می‌زند سویِ خدا، از دامنِ دنیا بانوی ایمان را شده، این عاشقی بالَش بگذار هرکس خواسته، طعنه زند او را هرگز نمی‌ترسد زِ کفر، از قیل و از قالش ** امشب کفن از عرش بهرش آمد و حالا افتاده‌ام یادِ حسین و یادِ گودالش ✍
برایت سهمی از اسلام با حیدر برابر بود چنان‌که ثروت تو هم‌ترازِ تیغِ حیدر بود به ایثارت گواهی می‌دهد شعبِ أبی‌طالب همین از خود گذشتن‌های تو خود فتح خیبر بود همین بس که سلامت داده جبرائیل با هر وحی کجا این منقبت در شأن آن زن‌های دیگر بود؟ کسی که مادر زهراست اُم المؤمنین باشد فقط این‌گونه مادر لایق آن‌گونه دختر بود نه تنها مریم و حوا کنیز خانه‌ات بودند که غیر از فاطمه شأن تو از کُلِ زنان سر بود تو بودی و علی بود و ابوطالب همین کافی‌ست پیمبر از همان آغاز هم دارای لشگر بود تو ای بانو اگر اسلام را یاری نمی‌کردی یقین دارم جهان امروز  بی «الله اکبر» بود ** خدیجه!  آه...، بعد از تو رسول الله هر روزش... خدیجه! آه...، هر شب روی لب‌های پیمبر بود ✍
امشب فضایِ دل ملال‌انگيز باشد پيمانه‌ی جانم ز غم لبريز باشد گرآسمان از دودِ آهم تيره گرديد غم آمد و بر جسم و جانم چيره گرديد اكنون كه مرغِ غم سرودِ غم سُرايد چشم انتظارم تا اجل كي از در آيد أسما بيا همراز و همدرد دلم باش هنگام مُردن باخبر از مشكلم باش زهرای من از كودكی درموج غم‌هاست من می‌روم امّا دلم در پيش زهراست هر مادری را شيره‌ی جان‌ست دختر هر دختری را مَحرم رازست مادر أسما پس از من دخترم ياور ندارد شام عروسی فاطمه مادر ندارد ترسم ازاين غم بردلش اندوه آيد برجان او بارِ غمی چون كوه آيد او را به جای من تو أسما ياوری كن در حق زهرايم پس از من مادری كن اين قول را بگرفت از أسما و آن‌گاه آهي برآورد و بگفت الحمدلله اين بانويی كه در ره اسلام كوشيد چشم ازجهان با یک جهان اندوه پوشيد كی باورش می‌شد گلش پژمرده گردد بعد از پدر او ياس سيلی خورده گردد كی باورش می‌شد ز گلچين زمانه بر دست و بازويش نشيند تازيانه كی باورش می‌شد كه دربين هياهو فرياد «يا فضه خُذينی» سردهد او كی باورش می‌شد كه غم‌پرور شود او در سن هجده سالگی پَرپَر شود او كی باورش می‌شد شبانه دفن گردد در ظلمت شب مخفيانه دفن گردد بس كن «وفایی» از غمِ سوزان مادر ديگر مگو از تربت پنهانِ مادر ✍
اگرچه دشمنِ بسیار ختم المرسلین دارد ندارد غُصه چون در خانه‌اش حِصن حَصین دارد کنارش تا علی هست و خدیجه غم ندارد، چون_ میان دشمنان خود حصاری آهنین دارد همیشه خاطرش جمع است تا وقتی که در مکه پیمبر دور خود سربازهایی این‌چنین دارد علی یک سو، خدیجه سوی دیگر، بُت‌کده فهمید دوتا لشکر محمد در یسار و در یمین دارد کنار مصطفی خندان، ولی از داغ این امت خدیجه روزگاری خسته و اندوهگین دارد خدیجه آیه‌ای مثل "اشّداءُ علی الکفار" شد، یعنی همیشه در مصافِ کُفر، پیشانیش چین دارد تمام ثروتش را داد تا دنیا بفهمد که خدیجه پای احمد اعتقادی راستین دارد نه تنها ثروتش، بلکه تمام آبرویش را... که الحق این‌همه ایثار و غیرت آفرین دارد چه غم از طَعنه‌ی مردم که او در زندگی تنها توجه بر رضای ذات ربّ العالمین دارد جهاد او همین بوده: کنار مصطفی ماندن و گرنه ذوالفقاری آتشین در آستین دارد خدیجه مثل انگشتر در انگشت محمد بود همان انگشتری که نام زهرا بر نگین دارد نوشتم نام زهرا، باز یاد حیدر افتادم همانکه از نبی، وصف امیرالمومنین دارد خدیجه مثل حیدر از همان آغاز تا حالا همیشه دشمنانی کافر و پست و لعین دارد خدیجه خاطرش جمع است از آینده‌ی زهرا که زهرا مرتضی را در کنار خود قرین دارد خدیجه بنده هست و با تمام این مناقب هم همیشه واهمه از لحظه‌های واپسین دارد دعایی کرد پیغمبر، همان‌جا استجابت شد خدیجه یک کفن از جانب روحُ الامین دارد نوشتم از کفن، یاد شهید کربلا کردم که یک تاریخ از نام بلند او طنین دارد "چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان؟" دلش گرم است شیعه تا که اُم‌ّالمؤمنین دارد ✍