eitaa logo
دوستان امام زمان(عج)
432 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.1هزار ویدیو
41 فایل
اۍڪــاش‌ڪـه‌انتخاب‌مان‌مهدی‌بود هرپرسش و هرجواب‌مان مهدۍ بود شادمانترین مردم ،بهترین چیزها ندارند،بلکه بهترین برداشت از زندگی دارند. هر هفته با موضوعی اخلاقی ارتباط با مدیر @Y_a_r_a_h_m_a_n لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/3961127018C539fa8bf02
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه ها خشم یکی از چیزاییه که خیلی فشار قبر داره😓 ما با هربار عصبانی شدن حجم زیادی از فشار قبر و اتیش برا خودمون ذخیره میکنیم😢 اگه همون لحظه ی عصبانیت یکم مزه ی اون فشار رو بچشیم ینی دیگه اگه سرمونم بزنن حاضر نمیشیم خشونت بخرج بدیم🥺 البته ناامیدتون نکنم برعکسش هم هستااا ینی هربار که عصبانیت خودمون رو کنترل کنیم مقداری از اتیش هایی که اونور برا خودمون ذخیره کردیم خاموش میشه🤷‍♂ حدیث داریم کسی که جرعه های غضب رو بخوره به ارامش میرسه مثه یه داروی تلخه اما شفا بخشه😊وقتی عصبانی هستی و داری تو ذهنت جمله میسازی که جوابشو بدی و روشو کم کنی صبر کن☺️ امام صادق علیه السلام فرمودن: خدا به یکی از پیامبرانشون وحی فرستادن که موقع انتقام صبر کن و جلوی خودتو بگیر اینکه من برات انتقام بگیرم بهتر از انتقام خودته!این یعنی جهاد بانفس
✍ قدم‌هایی برای خودسازی یاران ✨امـــــام زمــــــان✨ عجل‌اللّه تعالی فرجه الشریف ⇦قدم اول: نماز اول وقت ⇦قدم دوم: احترام به پدرومادر ⇦قدم سوم: قرائت دعای عهد ⇦قدم چهارم: صبر در تمام امور ⇦قدم پنجم:وفای به عهد با امام زمان ⇦قدم ششم: قرائت روزانه قرآن ⇦قدم هفتم:جلوگیری از پرخوری وپرخوابی ⇦قدم هشتم: پرداخت روزانه صدقه ⇦قدم نهم: غیبت نکردن ⇦قدم دهم: فرو بردن خشم ⇦قدم یازدهم: ترک حسادت ⇦قدم دوازدهم: ترک دروغ ⇦قدم سیزدهم: کنترل چشم ⇦قدم چهاردهم: دائم الوضو ‌⇦قدم پانزدهم: محاسبه نفس ‌‌✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج#✨
کنترل چشم سلام دوست من‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یه سوال دارم!؟🤔 اگه تو خیابون تشنت باشه اطرافتو نگاه میکنی، هر آبی باشه میخوری؟خب معلومه نه دنبال آبِ تمیز میگردی و اگه پیدا نشد صبر میکنی تا به خونه برسی چرا آبِ جوب رو نمیخوری؟مگه تشنگیت برطرف نمیشه؟🙄 حتمامیگی خب چرا ولی در شأن من نیست که آبِ جوب بخورم🤨 بعدشم کلی برام ضرر داره یا وقتی یا هوس شیرینی کرده باشی و پول همرات نباشه میری همینجوری از پشته ویترین یکی بر میداری؟ خب نه هرچقدم گشنت باشه ازش میگذری چون از مجازات بعدش میترسی🤷‍♂ خب شما که انقدر رعایت میکنی،انقدم به فکره جسم هستی چطور به فکرروحت نیستی!! و به احکامِ خدا که میرسی بی اهمیت ازش رد میشی🙄 خدا بهت میگه نگاهِ حرام نکن برا روحت مضره بدبخت نکن خودتومیگی نه من نمیتونم خودمو کنترل کنم من نیاز دارمو ازین حرفا!! 🤫 چطور اونجا میتونسی ولی اینجا نمیتونی؟! 😏 چطور از مجارات دنیایی میترسی ولی به مجازات اخرت بی تفاوتی؟🙄چرا به فکره روحت نیستی؟!(گرچه گناه برا جسممونم ضرر داره ولی خب خیلیا نمیدونن)برای جسمت این همه زحمت میکشی... اونم جسمی که عمرش کوتاهه و اخر سره میره زیره خاک و نابود میشه ولی برای روحت که قرار تا ابد ازش استفاده کنی انقدر بی تفاوتی؟
بی شک دعا، نیایش، نماز ، توبه، ✨یاد خدا✨ و صبر از موثرترین احیاگران روح و روان انسانی است که موجب رفع دلشوره و استرس می شوند🌱🌸💚 ‌‌✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج#✨
1_2053304426.mp3
10.23M
🌟محبوبِ اهلِ آسمان خواهی شد اگر؛ در مشکلات و مصائب، از دو سلاح و جدا نشده، و به و ، تن ندهی!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان واقعی پاداش خویشتن داری (ابن سیرین) ابن سیرین مردی بزّاز بود، می گوید: در بازار شام در مغازه خود برای فروش پارچه نشسته بودم، زنی جوان وارد مغازه شد در حالی که حجاب کامل اسلامی را رعایت کرده بود! از من درخواست چند نوع پارچه کرد، آنچه می خواست به او عرضه کردم، گفت: پسر سیرین! این بار پارچه سنگین است و مرا طاقت حمل آن به منزل نیست، شما این بار را به خانه من بیاور و در آنجا قیمتش را از من بستان. من بی خبر از نقشه شومی که او برای من کشیده، بار پارچه را به دوش گذاشته و به دنبال او روان شدم، چون وارد دالان خانه گشتم درب را قفل زد و حجاب از روی و موی برداشت و در برابر من کمال طنازی و عشوه گری آغاز نمود، تازه بیدار شدم که به دام خطرناکی گرفتار آمده ام، بدون این که خود را ببازم، همراهش به اطاق رفتم، او را خام کردم، سپس محل قضای حاجت را از او پرسیدم، گفت: گوشه حیاط است، به محل قضای حاجت رفتم، در آنجا از افتادن به خطر زنا به حضرت دوست نالیدم، آن گاه تمام هیکل و لباسم را به نجاست آلوده کردم و با همان منظره نفرت آور بیرون آمدم. چون زن جوان مرا به این حال دید سخت عصبانی شد و انواع ناسزاها را نثار من کرد. سپس درب خانه را گشود و مرا از خانه بیرون کرد، به منزل خود رفتم، لباس هایم را عوض کردم و بدن را از آلودگی شستم، عنایت خدا به خاطر و رعی که به خرج دادم هم چنان که به خاطر ورع یوسف، شامل حال یوسف شد شامل حالم شد و از آن پس در غیب به روی دلم باز شد و علم تعبیر خواب به من مرحمت شده و بخشیده شد منبع : انصاریان، حسین؛ عرفان اسلامی: 8/ 255 https://eitaa.com/joinchat/3961127018C539fa8bf02
🔴عاقبت صبر و تحمل در برابر بداخلاقی والدین(بسیار زیبا و آموزنده) علامه طهراني در كتاب نورملكوت قرآن مي فرمايد: يكروز در طهران، براى خريد كتاب به كتاب فروشى رفتم، مردى در آن أنبار براى خريد كتاب آمده، آماده براى خروج شد كه ناگهان در جا ایستاد و گفت: حبيبم الله. طبيبم الله،یارم.... فهميدم از صاحب دلان است که مورد عنایت خاص خداوند قرار گرفته،گفتم: آقاجان! درويش جان! انتظار دعاى شما را دارم.چه جوری به این مقام رسیدی؟ ناگهان ساکت شد،گریه بسیاری کرد،سپس شاد و شاداب شد و خندید. گفت: سید! شرح مفصلی دارد. من مادر پيرى داشتم، مريض و ناتوان، و چندين سال زمين گير بود. خودم خدمتش را مینمودم؛ و حوائج او را برميآوردم؛غذا برايش ميپختم؛ و آب وضو برايش حاضر ميكردم؛ و خلاصه بهر گونه در تحمّل خواسته ‏هاى او در حضورش بودم. او بسيار تند و بداخلاق بود. ناسزا و فحش ميداد؛ و من تحمّل ميكردم، و بر روى او تبسّم ميكردم. بهمين جهت عيال اختيار نكردم، با آنكه از سنّ من چهل سال ميگذشت. زيرا نگهدارى عيال با اين اخلاقِ مادر مقدور نبود ... بهمین خاطر به نداشتن زوجه تحمّل كرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم. گهگاهى در أثر تحمّل ناگواريهائى كه از مادرم به من میرسيد؛ ناگهان گوئى برقى بر دلم ميزد، و جرقّه ‏اى روشن می‏شد؛ و حال بسیارخوشی دست ميداد، ولى البته دوام نداشت و زود گذر بود. تا يك شب كه زمستان و هوا سرد بود و من رختخواب خود را پهلوى او و در اطاق او پهن میکردم تا تنها نباشد، و براى حوائج، نياز به صدا زدن نداشته ‏باشد. در آن شب كه من كوزه را آب كرده و هميشه در اطاق پهلوى خودم ميگذاشتم كه اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم، ناگهان او در ميان شب تاريك آب خواست. فوراً برخاستم و آب كوزه را در ظرف ريخته، و به او دادم و گفتم: بگير، مادر جان! او كه خواب آلود بود؛ و از فوريّت عمل من خبر نداشت؛ چنين تصوّر كرد كه: من آب را دير داده ‏ام؛ فحش غريبى به من داد، و كاسه آب را بر سرم زد. فوراً كاسه را دوباره آب نموده و گفتم: بگير مادر جان، مرا ببخش، معذرت ميخواهم! كه ناگهان نفهميدم چه شد... إجمالًا آنكه به آرزوى خود رسيدم؛ و آن برق ها و جرقه ‏ها تبديل به يك عالمى نورانى همچون خورشيد درخشان شد؛ و حبيب من، يار من، خداى من، بانظر لطف و عنایت خاصش به من نگاه کرد و چیزهایی از عالم غیب شنیدم و اين حال ديگر قطع نشد؛ و چند سال است كه ادامه دارد... 📒نور ملكوت قرآن(ج‏1) ، ص: 141 با اندكي تلخيص https://eitaa.com/joinchat/3961127018C539fa8bf02
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا