هدایت شده از استاد محمد شجاعی
#گپ_روز
#موضوع_روز: « رفتارهای صحیح والدین نسبت به فرزندان، کاملاً به میزان شناخت آنان از ساختار روح انسان بستگی دارد.»
✍️ اسم اینجا را گذاشتهاند خانهی پدری!
شاید برای این است که پدر و مادرشان دارند در این خانه برای آشتی خودشان و همهی مردم عالَم با پدر و ریشهمان حضرت صاحب علیهالسلام، سعیشان را میکنند!
• دارم از سه پسر حدود چهار تا شش ساله که دوتایشان فرزندان آقا سیدند،
و یکی فرزند خانم سیدزاده برایتان حرف میزنم!
• هر روز چند ساعتی میروند مهد و وقت غروب هرکدام از بچه های اینجا که دستش آزاد بود میرود و تحویلشان میگیرد.
• گاهی تعطیل که شدند یکراست میآیند به قول خودشان به خانه پدری و اینجا را میگذارند روی سرشان.
دیروز در صف نماز جماعت مغرب و عشاء بودیم که رسیدند و با نشاط و قهقهه در طبقات چرخ زدند و خود را به ما رساندند. هنوز قامت نماز عشاء را نبسته بودیم که خودشان را پرت کردند در آغوش من!
• محسن از همه کوچکتر است...
گفت: من میخواهم یک چیز به شما بگویم.
گفتم: جانم؟
گفت: من آرزو دارم یک روز از صبح تا شب اینجا بمانم و بازی کنم!
گفتم: باشد حتما میتوانی، فقط روزی که جمعه باشد بیا و تا شب بازی کن، که بقیه هم به کارشان برسند.
او خوشحال شد اما چرا من نه...؟!
✘ حس کردم این پاسخ چیزی نبود که او دنبالش بود.
او چرخ زدن و خندیدن و دویدن در میان امواجی را میخواست که اینجا به سبب جنسِ این زیست در جریان است!
زیستی برای شناختن امام و شناساندن امام... همین !
وگرنه آنچه او را به اینجا متمایل کرده بود، این ساختمان سیمانی نبود، انرژی در جریانش بود که به آدمهایش، هدفهایشان، کلماتشان، دغدغههایشان و ... ربط داشت، و روز جمعه شاید تعداد این آدمها به یک چهارم هم نمیرسید.
• کاش آن جمله را نمیگفتم!
با خودم گفتم : گاهی یک انتخاب تو، رابطهی یک کودک و بعد یک نسل را با امامش تنظیم میکند.
من باید برای تحقق این آرزوی محسن شرایطی را برای بازی بیدردسر بچهها به گونهای آماده کنم که مزاحم کار بقیه نباشند.
تا بیاموزند آرزوهایشان در زیر چادر امام محقق میشوند، آرزوهایی که تحققشان سخت نیست. و بیاموزند روزی خودشان باید برای تحقق آرزوی دیگر فرزندان امامشان تلاش کنند.
انجامش میدهم حتماً به امید خدا ...
@ostad_shojae | montazer.ir
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
#گپ_روز
#موضوع_روز : مرهمی برای دلواپسیهای مادرم
✍ تلفن زنگ زد! مادرم بود.
وسط جلسهی ارزیابی کمپین «راز پنهان فاطمه سلاماللهعلیها» بودم، پیام دادم خیلی زود با شما تماس میگیرم!
جواب داد: خیلی زود مادر، منتظرم!
• دلواپس شدم، فرصتی دست داد و از جلسه آمدم بیرون و زنگ زدم!
• مشکلی برای برادرم پیش آمده بود.
با بغض ریز به ریز برایم تعریف کرد و گفت : مادر من همینقدر از دستم برمیآمد که تو را در جریان بگذارم و بعد برایت دعا کنم، میدانم هرجوری هست این گره را باز میکنی!
• گفتم: باشه مامان! از این لحظه به این موضوع فکر نکن، من هستم!
• گوشی را قطع کردم و به جلسه برگشتم، ولی فقط از من بدنی یخ کرده به جلسه بازگشت. قلبم منجمد شده بود انگار ...
• مادرم گفت: کار من فقط همین بود که دلواپسیام را به تو برسانم، میدانم که تو آن را چاره میکنی!
تمام جانم یخ کرده بود.
من مادری دارم که قرنها پیش نزدیک شهادتش دلواپس تمام فرزندانش تا قیامت بود.
ولی این دلواپسی هنوز شبیه یک راز سر به مُهر مخفی مانده است.
• تمام جانم یکصدا به طلب آمد!
کاش یکبار به ما نگاه میکردی و میگفتی: این دلواپسیِ من مادر، دادمش دست شما، میدانم آنرا رفع میکنید!
• جلسه تمام شد،
خطاگیریهای کار انجام شد،
و نقشهی ادامه مسیر بسته شد و هر کداممان رفتیم که سهممان را اجرا کنیم.
✘ اما من با یک جهان طلب نشسته بودم و به صفحهی «راز پنهان فاطمه سلاماللهعلیها» در وبسایت منتظر نگاه میکردم و به این فکر میکردم، که هر یک نفر که مادرش را بشناسد و زیر این چادر پناه بگیرد، سهمی از دلواپسی او را کم میکند!
montazer.ir/la27/
یعنی ما چقدر توان داریم از این دلواپسی کم کنیم؟
@ostad_shojae | montazer.ir
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
#گپ_روز
✍️ دیشب اولین شب بود از حضور کمپین who is imam mahdi در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام.
ساعت حوالی 3 بود یک آقای پاکستانی که کمی فارسی هم بلد بود به چادر نزدیک شد. خندهی سبک و آرامی روی لبانش بود که مرا نیز با شادیاش همراه کرد.
• برخلاف دیگران اصلاً نپرسید شما که هستید؟
این چادر برای چیست؟
این عبارت who is imam mahdi چیست که اینجا نوشتهاید ؟
اصلاً انگار ما را نمیدید... اصلاً
•با همان فارسیِ نصفه و نیمه، به من گفت: من هر زیارتی که تاکنون مشرف شدم، نسبت به صاحب آن زیارتگاه «معلومات» داشتم!
از زیارت اربعین برگشتهام و آمدهام اینجا حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام را زیارت کنم. اما هیچ معلوماتی ندارم. پایم نمیکشد اینجوری بروم خدمت ایشان. میشود برایم از ایشان بگویید؟
• قند آب کردند در دلم انگار !
گفتم : بله که میگویم، هر چقدر که بخواهی میگویم !
شنیدن و گفتن از این آقا، شکریست که شیرینیاش هرگز دل را نمیزند بلکه عطش جانت را بیشتر میکند.
•حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام ولی فقیه زمان امام هادی علیهالسلام بود.
عالمی عظیم که امام معصوم ، مردم را برای حلّ مشکلات دینی و یافتن پرسش های اعتقادی و عملی شان به ایشان ارجاع میدادند.
کسی که حق وفا را چنان به امام خویش تمام کرد که امام زمانش به او فرمود: «انت ولیّنا حقّا» تو به راستی از مایی ...
نسب ایشان با چهار واسطه به امام حسن مجتبی علیهالسلام میرسد و چه شبی شما به محضرشان مشرف شدهاید؛ شب شهادت جد مظلوم و غریب ایشان.
اشک در چشمانش جمع شد و با اشتیاق نشان داد باز میخواهد بشنود.
• ادامه دادم حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام به دستور امام هادی علیهالسلام در شرایط خفقان آور زمانه خویش به ری اعزام شدند و در اینجا به صورت مخفیانه به ترویج و گشترش جهانبینی شیعی و ایجاد یک پایگاه قدرتمند برای بقا و قوام تشیّع پرداختند.
ماموریت ایشان، یک ماموریت تمدنی بود تا جاییکه وجود این پایگاه محل رشد و قدرتگیری سربازان امام مهدی علیهالسلام در تمام دورانها بالاخص در آخرالزمان است.
• پاهایش به سمت حرم، عزم رفتن کرد! این را از بیقراریاش میفهمیدم.
دو قدم که رفت جلوتر برگشت به صورتم نگاه کرد و گفت : مرا سرشار کردی!
گفتم : بابا شما آمده بودید که به قول خودتان «معلوماتی» بدست آورید تا با معرفت به زیارت بروید. سرشار شدید و دارید میروید.
ما اینجا آمدهایم که معلوماتی را به مردم هدیه کنیم که دوازده قرن است اگر شیعه به دنبالش رفته بود هر لحظه امکان زیارت امامش را، امام زندهاش را داشت.
انگار دیگر نمیشنید چه میگفتم ... رفت ....
و من تا لحظهی رسیدنش به حرم با چشم دنبالش کردم.
به این فکر میکردم که «معرفت» انسان را بیقرار میکند!
چشمش را باز میکند!
و گوشش را به روی غیر میبندد!
و تو جز «او» دیگر نه میبینی و نه میخواهی!
« باید این امام را درست بشناسیم و درست به جهان معرفی کنیم! »
• این تنها رسالت ما در دنیاست : تمام!
whoisimammahdi.com