خود معلّمین هم علاوه بر اینکه این نقش مهم را حس میکنند، باید احساس امانتداری کنند؛ این هم واقعاً یک وظیفه است. معلّم احساس کند امانتدار است؛ آن امانتی هم که به او سپرده شده که باید از زیر دست او سالم و با ارزش افزوده خارج بشود، عزیزترین امانتها است؛ عزیزترین امانتها؛ یعنی این نوجوانی که زیر دست شما است ــ خب، دُردانهی کشور نوجوانها و جوانهای کشورند دیگر ــ هم در مقیاس کشوری، هم در مقیاس خانواده ــ که فرزند خودشان، پسرشان، دخترشان را فرستادهاند زیر دست معلّم ــ این امانت بسیار باارزشی است، این امانت دست شما است. گفت: «من که لوح سادهام هر نقش را آمادهام».[۷] این لوح ساده و نانوشته، آمادهی همهی نقشها است؛ شما هستید که این نقش را ایجاد میکنید. باید با ارزش افزودهای که زیر دست شما پیدا میکند خارج بشود. این امانتداری را بایستی به بهترین وجهی [انجام بدهید]؛ هم از لحاظ اخلاقی، هم از لحاظ علمی، هم از لحاظ رفتاری، هم از لحاظ آگاهیبخشی، داناییبخشی؛ روح دانایی را در این امانت باید شما زنده کنید. و البتّه اگر معلّم ما دینباور و دینمدار باشد، این کار به بهترین وجهی انجام میگیرد که امیدواریم انشاءالله این معنا باشد. این هم یک مطلب.
یک نکتهی دیگر مسئلهی دانشگاه فرهنگیان است ــ که خب اشاره شد ــ و دانشگاه شهید رجائی و همهی مراکز تربیت معلّم؛ اینها خیلی مهم هستند؛ خیلی مهمّند. یعنی واقعاً تشکیل این دانشگاهها کار لازمی بود و اهتمام به آنها هم خیلی مهم است. من چند سال پیش در این دانشگاه حضور پیدا کردم و در جمع انبوه و عظیم جوانانی که آنجا بودند، مطالب لازم را، مطالب مهم را آنجا مطرح کردم.[۸] وظیفهی سنگینی نسبت به این دانشگاه وجود دارد؛ از همه جهت باید این دانشگاهها، این مراکز تربیت معلّم تقویت بشود؛ از جهت امکانات سختافزاری، از جهت مدیریّت، از جهت استاد، از جهت متون آموزشی، از جهت فعّالیّتهای تربیتی. این توقّعاتی که ما از معلّم داریم، در چه جور دانشگاهی برآورده میشود؟ این خیلی مهم است. باید در این دانشگاههای مربوط به تربیت معلّم و تربیت دبیر جوری باشد که واقعاً معلّمِ مطلوب از این جاها بیرون بیاید. این هم یک مطلب.
یک مطلب دیگر هم این است که آن طور که به من گزارش دادند، رشتهی تحصیلی بسیاری از معلّمها با درسی که میدهند منطبق نیست؛ این به نظر من نکتهی خیلی مهمّی است. در یک رشتهی دیگری درس خوانده، حالا مثلاً فرض کن که در یک رشتهی دیگری تعلیم میدهد. البتّه میدانم ناشی از کمبود معلّم است، چون دست مدیران باز نیست که بتوانند آن کاری را که لازم است انجام بدهند، امّا به هر حال باید فکر کرد روی این مسئله. او زحمت کشیده و در یک رشتهای درس خوانده؛ خب در مقطعی که مشغول تدریس است، بیشتر از همان رشته استفاده کند و مرتبط با همان رشته باشد.
8
در دوران کرونا هم معلّمین واقعاً زحمت کشیدند. دوران کرونا برای معلّمین دوران سختی بود؛ یک کار نامأنوس و ناآشنا، بعد کار مضاعف. در یک دورانی معلّم کار مضاعف میکرد؛ یعنی هم در کلاس، شاگرد حضوری داشت، هم بایستی با این برنامههای اینترنتی و فضای مجازی و امثال اینها کار میکرد؛ یعنی در واقع کار مضاعف انجام میداد؛ خیلی زحمت شد برایشان. ما صمیمانه از معلّمین در این زمینه تشکّر میکنیم.
سفارش من هم در مورد مسائل مربوط به معیشت، همان سفارش همیشگی است؛ البتّه مشکلاتی وجود دارد در امکانات دولتی، واقعاً یک مشکلاتی هست، اینها را قبول داریم، باید توجّه به این مشکلات داشت امّا مسئلهی بیمه، بازنشستگی، مسائل هزینههای درمان که بموقع پرداخت بشود، اینها مسائل مهمّی است، به اینها بایستی حتماً توجّه کرد.
و آخرین حرف من هم این است: ما توقّعات زیادی را متوجّه آموزش و پرورش میکنیم و از آموزش و پرورش میخواهیم برای اینها برنامهریزی کنند؛ [امّا] شما معلّمین منتظر نمانید؛ منتظر نمانید. شماها با ابتکارات شخصی خودتان خیلی کارها میتوانید انجام بدهید. معلّمینی هستند که برنامهی مشخّصی هم برای تربیت به اینها داده نشده امّا با ابتکار خودشان، با ابتکار عمل خودشان، با خیرخواهی خودشان، با دلسوزی خودشان توانستند یک مجموعهای از دانشآموزان را تربیت کنند و پیش ببرند. انشاءالله که شما هم در این زمینهها موفّق باشید.
از خداوند متعال میخواهیم که روح شهیدان عزیز کشور بخصوص شهدای دانشآموز و شهدای معلّم را با [ارواح] اولیائشان محشور کند و روح مطهّر امام عزیزمان را ــ که هر چه داریم واقعاً از پیشروی او و رهبری او داریم و او بود که این راه باز کرد، ما را به این راه هدایت کرد ــ انشاءالله خدای متعال با ارواح اولیائش محشور کند و به همهی شما و ما توفیق بدهد تا بتوانیم وظایفمان را انجام بدهیم.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
۱) در ابتدای این دیدار، آقای دکتر یوسف نوری (وزیر آموزش و پرورش) گزارشی ارائه کرد.
۲) سورهی بقره، بخشی از آیهی ۲۸۲؛ «... و خدا [بدین گونه] به شما آموزش میدهد ...»
۳) سورهی علق، آیهی ۵؛ «آنچه را که انسان نمیدانست [بتدریج به او] آموخت.»
۴) سورهی بقره، بخشی از آیهی ۱۵۱؛ «... و به شما کتاب و حکمت میآموزد ...»
۵) کنزالفوائد، ج ۱، ص ۳۱۹
۶) از جمله، بیانات در دیدار جمعی از معلّمان و فرهنگیان سراسر کشور در آستانهی روز معلّم (۱۳۹۸/۲/۱۱)
۷) آقای سعید کاظمیآشتیانی، از دانشمندان و مدیران برجستهی انقلاب اسلامی و از پیشتازان و جهادگران در نوآوریهای علوم زیستی و رئیس پژوهشکدهی رویان جهاد دانشگاهی بود. در دورهی مدیریّتی او، ایران توانست به موفّقیّتهای چشمگیری همچون گسترش روشهای پیشرفتهی درمان ناباروری، تولید و تکثیر و انجماد سلّولهای بنیادی جنینی و همانندسازی (کلونینگ) حیوانات دست یابد.
۸) میرزا حبیب خراسانی. دیوان اشعار؛ «من که لوح سادهام هر نقش را آمادهام / دست نقّاشان قدرت تا چه تصویرم کنند»
۹) بیانات در دانشگاه فرهنگیان (۱۳۹۷/۲/۱۹)
👈🏻👈🏻منبع متن بیانات 👉🏻👉🏻
9
# 4خرداد__ #متن_بیانات در دیدار اعضای ستاد #کنگره_بزرگداشت_چهار_هزار_شهید_روحانی #1401
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین.
بزرگداشت علما و روحانیّونی که در خدمت جهاد و در عرصهی جهاد وارد شدند و جهاد کردند و سرانجام هم به سعادت شهادت رسیدند، کار بسیار شایستهای است. از این جهت مهم است که روحانیّون همیشه دعوت به خیر میکنند؛ اگر چنانچه خودِ داعی الیالخیر در عرصهی خیر پیشقدم باشد، تأثیرش بیشتر است؛ کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیرِ اَلسِنَتِکُم.(۲) این علمای شهید ما کسانی هستند که دعوت کردند مردم را، هم با زبانشان، هم با عملشان. بنده در دفاع مقدّس، مکرّر دیدم طلبههای جوانی را که لباس نظامی تنشان بود، عمامه سرشان بود و از اوّل به عنوان تبلیغ در وسط یگانهای رزمی آمده بودند تا برای جوانهایی که مشغول جهاد هستند، احکام دین را، نصایح را ]بیان کنند[ و وظایف روحانی را انجام بدهند لکن به این اکتفا نمیکردند ــ ما دیدیم، شناختیم ــ و خودشان در صفوف مقدّم وارد میدان جنگ میشدند؛ و تعداد زیادی هم به شهادت رسیدند.
خب، در باب شهادت روحانیّون، شهادت برای عالم روحانیّت یک امر جدیدی نیست. ما در کتابهای درسی طلبگیمان، دو کتاب، از دو شهید داریم: شهید اوّل(۳) و شهید ثانی.(۴) یعنی طلبهی ما وقتی وارد درس حوزهی علمیّه میشود، بعد از دو سه سالی که میگذرد، کتاب شرح لمعه را میخواند؛ لمعه مال یک شهید است، شرحش مال یک شهید دیگر است؛ دو شهید بزرگوار از علمای برجسته و جزو کسانی که از لحاظ رتبهی علمی، جزو ستارههای عالم روحانیّتند؛ یعنی در طول این هزار سال تاریخ فقه استدلالی شیعه، اینها جزو برجستههایند؛ هم شهید اوّل، هم شهید ثانی. شهید ثالث هم داریم که البتّه شهید ثالث اسم چند نفر است: هم شهید برغانی قزوین، هم شهید شیخ نورالله شوشتری در هند، و شهدای گوناگون دیگر؛ بعد شهدای روحانی دیگری که به عنوان شهید اوّل یا شهید دوّم یا شهید سوّم شناخته نشدند؛ شهید مدرّس، روحانی عالیقدر، شهید شیخ فضلالله نوری، روحانی عالیقدر؛ اینها شهدای عالم روحانیّتند؛ و از این قبیل [باز هم] هستند. بنابراین مسئلهی شهادت در بین جمع روحانیّون، امر جدیدی، امر تازهای نیست و ما شهدای بزرگی داشتهایم.
در بین روحانیّون اهل سنّت هم همین جور؛ [این] مخصوص شیعه نیست؛ هم در جنگ کسانی را داشتیم، هم در بعد از جنگ در دورانهای مختلف؛ در همین اواخر، این شهید شیخالاسلام(۵) که جزو روحانیّون بسیار مؤثّر و مفید در کردستان بود و به شهادت رسید؛ و شهدای متعدّد دیگری که چه در این منطقه، چه در مناطق دیگر به شهادت رسیدند.
1
خب، اینها افتخارات روحانیّت است؛ ما از این بُعد نگاه نکنیم که حالا این در مقایسهی با بقیّهی اقشار چه جور است؛ این [مسئلهی] درجهی دوّم و سوّم است؛ از این بُعد نگاه کنیم که در عالم دعوت الیالخیر، شهیدِ روحانی آن کسی است که با جان خودش وارد میدان دعوت شده؛ این خیلی مهم است. و ما امروز در بین طلّاب جوان، در بین فضلای جوان احتیاج به این روحیه داریم که بدانند که عالِم دین بودن و ملّای بزرگ بودن و مجتهد عالیمقام بودن، به معنای کنارهگیری و انزوای از میدان جهاد نیست بلکه عالِم دین، مرجع تقلید، استاد برجستهِی درجهی یک حوزهی علمیّه، مثل امام بزرگوار ما، وارد میدان جهاد شد و آن جهاد عظیم را ایشان انجام داد که در طول تاریخ شیعه یک چنین جهادی با این عظمت و با این نتایج وجود ندارد؛ هم عالِم بود، هم محقّق بود، هم فقیه بود و اصولی بود، هم حکیم بود و عارف بود؛ یعنی یک انسان برجستهی علمی در حدّ امام بزرگوار، اوّلْمجاهد دوران خودش، بلکه بسیاری از دورانها بود و در بالاترین رتبه قرار گرفت. بنابراین این تصوّر به وجود نیاید که اگر میخواهیم عالِم باشیم، مرجع باشیم، محقّق باشیم، مدرّس عالیمقام در حوزه باشیم، لازمهاش کناره گرفتن از کار جهاد و عرصهی جهاد و مانند اینها است؛ نخیر، ورود در عرصهی جهاد وظیفهی ما است؛ ما باید جهاد بکنیم.
حالا جهاد انواع مختلفی دارد: یک وقت ممکن است که جهاد علمی رجحان(۶) پیدا کند ــ بله، مواردی داریم از این قبیل که جهاد علمی رجحان پیدا میکند ــ یک وقت هم جهاد نظامی رجحان پیدا میکند، یک وقت جهاد سیاسی رجحان پیدا میکند، یک وقت جهاد اجتماعی و ورود در فعّالیّتهای اجتماعی رجحان پیدا میکند. در همهی این موارد، طلّاب جوان ما، فضلای جوان ما باید احساس مسئولیّت بکنند و بدانند که خطاب اوّل، متعلّق به آنها است؛ برای اینکه وظیفهی اوّلی و اصلی ما جامعهی روحانیّت عبارت است از دعوت الیالخیر؛ کاری که انبیا میکردند؛ این وظیفهی اوّلیّهی ما است. و بهترین وسیلهی دعوت الیالخیر هم عبارت است از عمل؛ عمل در میدان خیر و در میدان دعوت. بنابراین وارد شدن در میدان مجاهدت، برای عالِم دینی و روحانی یک وظیفهی اوّلی و بدیهی و قطعی است؛ در این هیچ تردیدی نیست. آن کسی که از میدان جهاد کناره میگیرد، در واقع بایستی توجّه بکند که میدان جهاد، اساس قضیّه است.
خوشبختانه ما در بین روحانیّون بزرگوارمان [این روحیه را میبینیم]. حالا شهدا را آقایان احصاء کردهاند.(۷)مرحوم امینی (رضوان الله علیه) صاحب الغدیر کتابی دارند به نام شهداءالفضیلة که همین علمای شهید در طول تاریخ را احصاء کردهاند؛ [البتّه] نه همه را، یک تعدادی را ایشان توانستهاند پیدا کنند؛ از قرن چهارم پنجم به بعد را ایشان احصاء کردهاند، قبل از آن را ایشان احصاء نکردهاند. در طول زمان هم کسان زیادی هستند که به شهادت رسیدهاند یا در میدان مجاهدت و مبارزه بودهاند و شهادت نصیبشان نشده لکن مجاهد فیسبیلالله بودند؛ [نام] اینها قهراً در آن کتابها نیامده؛ خب این یک فرهنگ افتخارآمیزی است برای روحانیّت و امیدواریم که انشاءالله این روحیه و این حالت ادامه پیدا کند.
2
توصیهی من به دوستان و برادران عزیزی که این بزرگداشتها را برگزار میکنند، این است که به عنوان هدف به اینها نگاه نشود؛ اینها وسیلهاند، اینها ابزارند؛ دنبالهی این بزرگداشتها باید کارهای فراوانی انجام بگیرد. پیدا کردن شیوههای عمل و شیوههای کار احتیاج به گروههای فکری دارد؛ مجموعههای اهل فکر، کسانی که اهل فکرند، اهل فرهنگند، اهل هنرند، بنشینند راههای مختلف را پیدا کنند؛ همین طور که به آقایان عرض کردیم،(۸) ترویج نامهای اینها، ترویج عکسهای اینها، بیان شرححالهای اینها، ترویج و تکثیر وصیّتنامههای اینها و بیان موقعیّتهایی که اینها در آن قرار داشتند و در آن موقعیّتها دست به این جهاد زدند، کارهای خیلی مهمّی است؛ اینها را باید تکثیر کرد و انشاءالله همه در مقام استفادهی از معنویّت این بزرگواران باشند.
امیدواریم انشاءالله مؤیّد باشید و خداوند شماها را موفّق بدارد و کمکتان کند تا بتوانید آن کار لازمی را که در این زمینه هست، انجام بدهید.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) در ابتدای این دیدار ــ که در چهارچوب دیدارهای دستهجمعی برگزار شد ــ حجّتالاسلام والمسلمین عبدالله حاجیصادقی (نمایندهی ولیّ فقیه در سپاه و رئیس شورای عالی سیاستگذاری کنگره) و حجّتالاسلام والمسلمین سیّدیوسف طباطبائینژاد (امام جمعهی اصفهان) ــ گزارشی ارائه کردند.
۲ ) کافی، ج ۲، ص ۷۸
۳) شیخ شمسالدّین محمّد بن مکّی بن احمد عاملی نبطی
۴) شیخ زینالدّین بن علی بن احمد عاملی جبعی
۵) ماموستا محمّد شیخ الاسلام از اعضای مجلس خبرگان رهبری که در بیستوهفتم ماه مبارک رمضان سال ۸۸ به دست عناصر مزدور به شهادت رسید.
۶) برتری، اولویّت
۷) شمردن
۸)بیانات در دیدار اعضای ستاد کنگرهی بزرگداشت ۲۰۰۰ شهید استان بوشهر (۱۳۹۸/۱۰/۲۳)
👈🏻👈🏻منبع 👉🏻👉🏻
3
#متن_بیانات در دیدار #نمایندگان_مجلس_شورای_اسلامی
4 #خرداد #1401
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خدای متعال را شکرگزارم که بحمدالله توفیق عنایت کرد امسال بعد از دو سه سال که از دیدار شما از نزدیک محروم بودیم، بتوانیم در این جمع صمیمی و برادرانه دُور هم جمع بشویم و فرمایشات آقایان را از زبان رئیس محترم مجلس بشنویم و ما هم عرایضی را عرض کنیم.
این روزها مقارن است با سالروز فتح خرّمشهر؛ مثل دیروزی، این حادثهی عظیم اتّفاق افتاد که این را هم ما به فال نیک میگیریم. من لازم است یک توضیحی در این مورد عرض بکنم. برادران عزیز، خواهران عزیز! فتح خرّمشهر فقط فتح یک شهر نبود که شهری را دشمن از ما گرفته بود، ما این را پس گرفتیم؛ [فقط] این نبود ــ این یکی از نمادهای فتح خرّمشهر بود ــ فتح خرّمشهر تغییر یک معادلهی حیاتی به سود رزمندگان اسلام بود؛ واقع قضیّه این است. یک معادلهی تلخی شکل گرفته بود. بنده فراموش نمیکنم تلخیِ آن روزهایی را که در این مرکزی که ما بودیم در اهواز، یک تابلویی در اتاق شهید چمران که فرمانده آن تشکیلات ما بود(۲) نصب شده بود، سنجاقهایی با سر آبی و سر قرمز روی این نقشه فرو رفته بود، بخشهای آبی آن بخشهایی بود که در اختیار ما بود، بخشهای قرمز آنهایی بود که دشمن آنها را تصرّف کرده بود؛ هر روز که طبق خبرها اینها تغییر داده میشد، میرفتیم و نگاه میکردیم. من یادم نمیرود تلخی آن روزها را که هر وقت میرفتیم، میدیدیم چند بخش قرمز اضافه شده؛ این نقطه را هم گرفتند، این شهر را هم گرفتند، این پادگان را هم گرفتند، اینجا را هم گرفتند. در اهواز به ده یازده کیلومتری اهواز رسیده بودند، از طرف دزفول به پل نادری رسیده بودند؛ حتّی [دشمن] جرئت کرد از پل نادری هم عبور کرد آمد آن طرف؛ البتّه بر خلاف حکمت نظامی بود این کارش؛ بعد دید این بدجوری است، برگشت عقب. روزهای تلخی بود که ما تا هشت نُه ماه از شروع جنگ این وضعیّت را داشتیم؛ این معادله یک معادلهی بسیار تلخی بود. بعد با عملیّات حضرت ثامنالائمّه که رفع حصر آبادان بود، شروع شد این معادله تغییر پیدا کردن؛ بعد طریقالقدس و بعد فتحالمبین و در نهایت هم بیتالمقدّس و فتح خرّمشهر؛ معادله بعکس شد؛ یعنی اگر تا آن روز ما باید دائم نگران بودیم که فردا چه از دست خواهیم داد، از آن روز به بعد دائم مترصّد بودیم ببینیم از فردا چه میتوانیم به دست بیاوریم. البتّه در عملیّات بعد از فتح خرّمشهر هم، بعضیها پیروزی بود، بعضی هم پیروزی نبود امّا روال، روال پیشرفت بود، روال پیروزی بود، روال رشدِ اراده و عزم راسخ بود؛ این مسئلهی فتح خرّمشهر است؛ یعنی خرّمشهر در واقع نماد تغییر یک معادلهی تلخ به یک معادلهی شیرین بود که ملّت ایران نجات پیدا کرد. حالا خیلی از مردم شاید اطّلاعات زیادی از وضع جنگ نداشتند امّا آنهایی که اطّلاع داشتند، دائم در نگرانی و تلخی و عسرت زندگی میکردند؛ مردم با این حرکت نجات پیدا کردند.
خب، این نجات ملّی ناشی از چه بود؟ فتح خرّمشهر و آن حوادث قبل، مولود چه عاملی بود؟ این مهم است و من روی این میخواهم تکیه کنم. عامل، چند چیز بود: جهاد، ازخودگذشتگی، عزم راسخ، ابتکار عمل [یعنی] دنبال راههای ابتکاری گشتن. نمیدانم شما برادران عزیز این نوشتجاتی که مربوط به عملیّات بیتالمقدس نوشته شده که انصافاً خیلی هم خوب است، خواندهاید؟ حالا از بین شماها بعضیها ــ [یک عدّهی] معدودی ــ شاید خودشان آن وقت حضور داشتند، امّا اغلب شماها جوانید، اصلاً آن قضایا شاید یادتان هم نیست، بعضی هم شاید اصلاً در دنیا نبودید؛ این کتابها را بخوانید و ببینید که چه اتّفاقی افتاد، چه اتّفاقی میافتاد؛ این شهدایی که در این حوادث به شهادت رسیدند ــ که حالا اسمهایشان گاهی آورده میشود؛ شهدای معروف، شهدای غیرمعروف ــ چه نقشهایی ایفا کردند؛ از فرماندهی قرارگاه تا فرماندهی لشکر تا فرماندهی گردان تا فرماندهی یک گروه؛ چه کار کردند اینها؛ [نقششان] چه بود؛. عزم راسخ. یا نگاه بلندمدّت به آرمانها؛ یعنی روزانه و روزمرّه فکر نکردن. نگاه میکردند؛ چون امام بیانات رسا و روشنی را نسبت به این جنگ و نسبت به این حادثهی عظیم بیان کرده بودند، لذا بود که حوادث جزئی و روزمرّه ذهن عناصر مؤثّر در این حرکت عظیم را، این جهاد را مشغول نمیکرد؛ دنبال آن اهداف بلند بودند، دنبال آن اشارهای بودند که امام کرده بودند.
1
خب، گفتیم جهاد، گفتیم از خودگذشتگی، گفتیم عزم راسخ، و مانند اینها؛ روح همهی اینها هم اخلاص، اخلاص لِلّه و توکّلِ علیالله بود؛ برای خدا کار کردن و به خدای متعال توکّل کردن. آن وقت همراه با اخلاص و توکّل، ابتکار لازم بود، عزم لازم بود، مجاهدت لازم بود، ازخودگذشتگی لازم بود، و این چیزهایی که عرض کردیم.
خب حالا من میخواهم بگویم این مخصوص آن برهه و آن حادثه نبود؛ در همهی حوادث گوناگون کشور که شماها با آن مواجهید و حالا عرض خواهم کرد که مواجه خواهید بود، عامل اصلی همین است؛ یعنی انسان با توکّل، با اخلاص وارد میدان بشود، بعد، ازخودگذشتگی داشته باشد، مجاهدت کند، عزم راسخ داشته باشد، دنبال ابتکار عمل باشد و راههای نو را جستجو کردن، پیدا کردن، در همهی امور این [طور] است؛ اگر این چیزها بود، قطعاً پیروزی پشت سر این است؛ قطعاً. حالا ببینید ما با چقدر مسئله مواجهیم!
من میخواهم به شما عرض بکنم در همهی این مسائلی که ما با آنها مواجهیم، از داخلی، خارجی، مسائل سختافزاری، مسائل نرمافزاری؛ همه جور، میتوان پیروز شد به کمک همین چند عامل: یعنی مجاهدت در راه خدا و عمل جهادی، اخلاص لله، عزم راسخ، ابتکار عمل و امثال اینها؛ این تصریح قرآن است. من حالا دو آیه را برایتان بخوانم. یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا هَل اَدُلُّکُم عَلیٰ تِجارَةٍ تُنجیکُم مِن عَذابٍ اَلیمٍ * تُؤمِنونَ بِاللَهِ وَرَسولِهِ وَ تُجاهِدونَ فی سَبیلِ اللَهِ بِاَموالِکُم وَاَنفُسِکُم ــ حالا من [بعداً] انفس را معنا میکنم و عرض میکنم ــ ذٰلِکُم خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم تَعلَمونَ * یَغفِر لَکُم ذُنوبَکُم وَ یُدخِلکُم جَنّاتٍ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهارُ وَمَساکِنَ طَیِّبَةً فی جَنّاتِ عَدنٍ ذٰلِکَ الفَوزُ العَظیمُ * وَ اُخریٰ تُحِبّونَها نَصرٌ مِنَ اللَهِ وَ فَتحٌ قَریب؛(۳) اگر این ایمان و این جهاد و امثال اینها وجود داشته باشد، مسئله فقط این نیست که خدا شما را خواهد آمرزید، نه؛ پیروزی [یعنی] آن چیزی را که دنبالش هستید، خدای متعال به شما هدیه خواهد داد؛ [در آیه] ندارد در جنگ، [بلکه] در همه چیز؛ مخصوص جنگ نظامی نیست؛ در همهی امور زندگی این جوری است.
آیهی دیگر، که این آیات آخر سورهی مبارکهی آلعمران است: رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَیٰ رُسُلِک؛ آن وعدهای که به پیغمبرانت داده بودی؛ آن وعده چیست؟ وعدهی پیروزی بر دشمن بود دیگر؛ رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلیٰ رُسُلِکَ وَ لَا تُخزِنا یَومَ القِیامَةِ اِنَّکَ لا تُخلِفُ المیعاد؛ مؤمنین این دعا را میکنند، خدای متعال چه کار میکند؟ فَاستَجابَ لَهُم رَبُّهُم؛ خدا مستجاب میکند این دعا را و به آنها میگوید: اَنّی لا اُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنکُم مِّن ذَکَرٍ اَو اُنثیٰ؛(۴) من عمل شما را، تلاش شما را ضایع نخواهم کرد؛ [این را] بدانید. اینها است دیگر؛ مبانی و اصول حرکت یک جامعهی مؤمن، یک جمع مؤمن اینها است؛ تجربهشده هم هست. حالا اینها را یک وقتهایی ممکن بود ما بخوانیم، تعبّداً قبول کنیم امّا بعد از انقلاب تا امروز اینها را تجربه کردهایم، اینها را در عمل مشاهده کردهایم، دیدهایم که همین جور است.
خب من میخواهم این را عرض بکنم: اکثر شماها جوان هستید؛ یعنی یک فرصت بزرگی پیش رو دارید؛ انشاءالله پنجاه سال، شصت سال بعد از این، فرصت دارید که زندگی کنید؛ در این مدّتی که پیش روی شما هست، حوادثی رخ خواهد داد، مسائلی پیش خواهد آمد: خوشیها هست، ناخوشیها هست ــ شوخی نیست چهل سال، پنجاه سال، شصت سال در این دنیای عجیب و غریب ــ خیلی حوادث برای شما پیش میآید، با خیلی از مسائل مواجه میشوید؛ به شما عرض بکنم که از این قاعده در همهی این مسائل استفاده کنید. مجاهدت کنید، جهادی حرکت کنید، عزم راسخ [داشته باشید]: قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی وَ اشدُد عَلَی العَزیمَةِ جَوانِحی وَ هَب لِیَ الجِدَّ فی خَشیَتِک.(۵) این در همهی این مسائلی که پیش روی شما است، به شما کمک خواهد کرد و شما را پیروز خواهد کرد.
2
خب، گفتیم «جهاد و ازخودگذشتگی» و گفتم من این را توضیح میدهم برایتان که منظور از «ازخودگذشتگی» چیست. همیشه این نیست که شما بروید جان هدیه کنید؛ یک جاهایی جایی است که ازخودگذشتگی به این است که انسان برود جانش را کف دستش بگیرد در میدان جنگ، مثل دوران دفاع مقدّس و مثل امروز در بعضی از میدانها و عرصههایی که وجود دارد و مشاهده میکنید؛ لکن همیشه این جور نیست. ازخودگذشتگی، یک معنای وسیعتری دارد؛ ازخودگذشتگی در بسیاری از موارد به معنای اسیر نشدن در پنجهی خواستههای حقیر است. مشکل ماها این است؛ ماها در پنجهی خواستههای حقیر گاهی اسیر میشویم، گرفتار میشویم، نمیتوانیم خودمان را نجات بدهیم؛ ازخودگذشتگی یعنی از این خواستهها انسان صرف نظر کند. حالا این خواستههای حقیر مثل چه خواستههایی است؟ یک طیف وسیعی از خواستهها است.
فرض کنید در یک مجلسی، آدم بالادست رفیقش بنشیند؛ نشستن بالادست رفیق در یک محفل مثلاً دوستانه؛ از اینجا بگیرید تا نشستن بر کرسی ریاست و صدارت در سطح ملّی؛ اینها همه خواسته است، همه هم خواستههای حقیر است؛ این جور نیست که یکی از این دو، یک خواستهی حقیر باشد، آن دیگری یک چیز عظیم؛ نخیر، نشستن در این مسند و نشستن در آن محفل و مجلس با همدیگر تفاوتی ندارد؛ خواستهی انسان است، هر دو هم حقیر است؛ برای انجام وظیفه انسان یک وقت انجام میدهد، یک وقت هم نشد، با وظیفه معارض بود، انسان از آن صرف نظر میکند. برخورداری از مال دنیا، تا برخورداری از آبرو و وجههی عمومی؛ برای اینکه یک وجههای در مردم پیدا کنیم، یک نام نیکی پیدا کنیم، بعضی از کارها را ممکن است انجام بدهیم؛ این اسیر شدن در پنجهی خواستههای حقیر است؛ از اینها بایستی [اجتناب کرد]. البتّه هیچ کس نمیگوید مال دنیا بد است یا منصب دولتی یا خدمتگزاری یا هر چه، چیز بدی است؛ نخیر، اینها هیچ کدام بد نیست؛ نه مال دنیا بد است، نه منصب بد است، نه آبروی اجتماعی بد است؛ اینها همه خوب است، دنبال اینها بودن و از خدا اینها را خواستن هم هیچ اشکالی ندارد؛ دعاهای ما پُر از طلب همین چیزها است. بحث این است که یک وقتی یک وظیفهای برای انسان پیش میآید که سر راه آن وظیفه یکی از این خواستهها قرار میگیرد؛ آنجا است که باید پا گذاشت روی این خواستهی نفْس؛ «ازخودگذشتگی» یعنی این.
خب؛ حالا اینها عرایضی بود که عرض کردیم به شما برادران عزیز. البتّه خود من، در معنا، بیش از همهی شما مخاطب این حرفها هستم؛ یعنی بنده بیشتر از شما احتیاج دارم به این نصیحت و امیدواریم که خدای متعال در دل ما نافذ کند این نصیحت را که به برادرانمان میکنیم.
و امّا مجلس. خب مجلس شورای اسلامی یکی از ارکان اصلی مدیریّت کشور است؛ یکی از ارکان اصلی مدیریّت کشور مجلس شورای اسلامی است؛ بین چند رکن اساسی و اصلی در ادارهی کشور، یکی از این ارکان مهم، مجلس شورای اسلامی است. شما اگر حتّی از یک شهر دوردست و کمجمعیّت نماینده شدهاید، انتخاب شدهاید، آمدهاید داخل مجلس، باید به مجلس با این چشم نگاه کنید؛ شما در یک چنین جایگاهی قرار دارید، درجایگاه مدیریت کشور، و در یکی از ارکان مهم و درجهی یک این مدیریّت. مدیریّت کشور یک پدیدهی چندضلعی است، یک ضلعش مجلس شورای اسلامی است؛ اضلاع دیگری هم دارد ــ حالا سه قوّه یا مثلاً فرض کنید نیروهای مسلّح و امثال اینها ــ لکن یک ضلع مهمّ آن، مجلس شورای اسلامی است. اهمّیّتش این [قدر] است یعنی با این دید بایستی به مجلس نگاه کرد؛ هم بیرون از مجلس، هم داخل خود مجلس باید این نگاه را نسبت به مجلس داشته باشند.
3
خب مدیریّت کشور که شما جزو اجزای مدیرهی این کشور هستید، کار بسیار سخت، پیچیده، دشوار و کار بسیار مهمّی است؛ کشوری با موقعیّت ایران عزیز. موقعیّت ایران عزیز یعنی چه؟ یعنی وسعت کشور، جمعیّت کشور، جغرافیای کشور، تاریخ کشور، اقلیم متفاوت و متنوّع کشور؛ اینها خصوصیّات کشور ما است و خصوصیّاتی است که ایران عزیز را جزو کشورهای مهم و استثنائی دنیا قرار داده؛ واقعش این است؛ یک چنین کشوری را شما میخواهید مدیریّت کنید.
خب طبعاً مدیریّت کشور کار دشواری است؛ بخصوص این دشواری افزایش پیدا میکند در برخی از اوضاع و احوالی که در دنیا پیش میآید، مثل همین اوضاع و احوال امروز. امروز در دنیا یک شرایطی وجود دارد، اوضاع و احوالی وجود دارد که نه [فقط] برای ما، برای همهی کشورها مدیریّت کشور را دشوار میکند. اوضاع و احوال چیست؟ حالا من مثلاً بخشهای مهمّش را میگویم: رقابتهای خصمانهی قدرتها با هم؛ یعنی مثلاً قدرتهای اتمی چشم در چشم هم میدوزند و یکدیگر را تهدید میکنند؛ این یک چیز مهمّی است، این موقعیّت بسیار حسّاسی به دنیا میدهد.
وجود تحرّکات نظامی در یک نقطهی حسّاس دنیا. میدانید اروپا جزو جنگخیزترین مناطق دنیا است. بنده حالا با تتبّعات(۶) خودم ــ که شاید این تتبّعات کامل نباشد ــ در دنیا هیچ نقطهای را با قوارهی اروپا ــ یعنی با عرض و طول اروپا ــ سراغ ندارم که به قدری که در اروپا جنگ واقع شده، در آنجاها جنگ واقع شده باشد؛ در هیچ نقطهی دنیا؛ اروپا اصلاً یک نقطهی جنگخیز است. خب این آخریاش دو جنگ جهانی است که در اروپا به وقوع پیوست، [یعنی] از آنجا سرچشمه گرفت، دنیا را به خودش مشغول کرد و دهها میلیون انسان را نابود کرد. قبل از آن، جنگهای گوناگون بین آلمان، فرانسه، انگلیس، ایتالیا، دیگران، دائم [اتّفاق میافتاد]؛ یعنی یک نقطهی جنگخیز مهمّ دنیا است. الان در این نقطهی جنگخیز یک جنگی اتّفاق افتاده؛ خب این دنیا را حسّاس میکند، این خیلی نقطهی مهمّی است؛ تهدیدهای فزایندهی نظامی.
بیماریهای فراگیر؛ این هم جزو چیزهایی است که در دنیا یا بسیار کمسابقه است یا اصلاً سابقه ندارد؛ که حالا یک بیماریای این جور همهی دنیا را فرا بگیرد، یعنی هیچ نقطهای از دنیا خالی نباشد از این بیماری؛ این هم یک نقطهی مهمّی است.
یا تهدیدهای غذایی در سطح جهان؛ حالا یک وقت در آفریقا یا یک گوشهای از دنیا قحطی پیش میآید، کمبود غذائی و تهدید غذائی پیش میآید؛ امروز این [طور] نیست؛ امروز در همهی دنیا تهدید غذائی وجود دارد. ببینید شرایط دنیا امروز یک شرایط ویژه است، یک شرایط بخصوصی است؛ کمتر وضعی در دنیا پیش میآید مثل امروز؛ خب طبعاً در یک چنین شرایطی مدیریّت کشورها ــ همهی کشورها ــ سختتر میشود، پیچیدهتر میشود.
4
ما البتّه یک مسئلهی دیگر هم داریم؛ ایران اسلامی علاوهی بر کشورهای دیگر یک مسئلهی دیگر هم دارد و آن، این است که ما یک سخن نو را در مباحثات جهانی وارد کردهایم؛ مردمسالاری دینی، مردمسالاری اسلامی؛ این یک حرف نویی است؛ این را ما در مباحثات سیاسی دنیا، در ادبیّات سیاسی دنیا وارد کردهایم؛ این علیالظّاهر یک کلمه حرف است امّا باطنش چیست؟ باطنش همین چیزی است که دشمنی و خصومت قدرتهای درجهی یک دنیا را علیه این ادبیّات، علیه این واژه، علیه این حقیقت، علیه این پدیده برمیانگیزد؛ یعنی این حرکت در جمهوری اسلامی توانسته جدول تنظیمشدهی نظام سلطه را به هم بریزد. نظام سلطه یک جدول مشخّصی برای ادارهی دنیا تنظیم کرده بود. نظام سلطه را بارها بنده معنا کردهام؛ یعنی تقسیم دنیا به سلطهگر و سلطهپذیر؛ حدّ وسط ندارد. یک عدّهای حتماً سلطهگر باید باشند، یک عدّهای حتماً سلطهپذیر؛ این نظام سلطه است. یک جدولی برای دنیا معیّن کرده بودند؛ یک روز به شکل استعمار، یک روز به شکل استعمار نو، یک روز دیگر هم استعمار پسا نو، بعد از استعمار نو. یک سیاستی، یک جدول منظّمی را برای دنیا تنظیم کردند؛ این حرف نوِ جمهوری اسلامی آمده این جدول را به هم ریخته؛ تنظیم این جدول را به هم زده؛ لذا با آن مواجهند، با آن مقابلند.
شماها خب نمایندهی مجلسید، اطّلاعاتتان خیلی زیاد است؛ میدانید که تعداد پایگاههای اطّلاعاتی و اینترنتی و تلویزیونی و ماهوارهای و مانند اینها علیه جمهوری اسلامی چقدر است و چقدر پول در شبانهروز دارد مصرف میشود و چقدر انسان، چقدر مغز دربه قول خودشان اتاق فکرها مینشینند برای جمهوری اسلامی فکر میکنند؛ این [جور] است. البتّه جمهوری اسلامی هم سینه سپر کرده، سرش را بالا گرفته، قدمهای بلندی دارد برمیدارد و دارد پیش میرود؛ آنها موفّق هم نشدند. خب، پس بنابراین مدیریّت کشور مدیریّت آسانی نیست؛ شما در یک چنین مدیریّتی دخیل هستید؛ من این را میخواهم بگویم؛ این موجب میشود که همهی اجزای این مدیریّت مراقبتشان را مضاعف کنند. شما مدیرید، باید بدانید چه کار دارید میکنید؛ دولت هم همین جور، قوّهی قضائیّه هم همین جور، دستگاههای گوناگون دیگر هم همین جور؛ هر کسی که نقشی در این مدیریّت دارد باید بداند که چه کار بزرگ و مهمّی را دارد انجام میدهد.
خب، اوّلاً از تواناییهای خودمان آگاهی داشته باشیم، ثانیاً آسیبپذیریهای خودمان را درست بشناسیم، هم بدانیم تواناییهایمان چیست، هم آن آسیبپذیریهایمان؛ به تعبیر رایج فارسی «چشم اسفندیار»(۷) را در خودمان کشف کنیم؛ ببینیم کجای ما آسیبپذیر است، حواسمان باشد. علاوهی بر اینها بایستی سعی کنیم خطا نکنیم، اشتباه نکنیم. دشمن بیش از آنکه به تواناییهای خودش امیدوار باشد، به خطاهای ما امیدوار است؛ [اینکه] ما یک اشتباهی بکنیم، به قول نظامیها پهلو بدهیم به دشمن. شما با دشمن روبهرو هستید دیگر؛ اگر غفلت کردید، دشمن دُور زد شما را، از پهلو به شما حمله کرد، هیچ کار نمیتوانید بکنید. یکی از کارهایی که فرماندهان نظامی مراقبند که در میدان جنگ انجام نگیرد پهلو دادنِ به دشمن است؛ مراقب باشیم پهلو به دشمن ندهیم. خب، این حالا راجع به مسائل کلّی مجلس.
5