eitaa logo
عاشقان امام زمان عج
21.5هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
28.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
❌مراقب افراد کلاهبردار داخل کانال باشید❌ 😍 اینجا محفل عاشقان مهدی عج‌ 🕌 جدیدترین کلیپ های مهدوی و مذهبی 💚 اللهم عجل لولیک الفرج ❗کپی حلال با ذکرصلوات به نیت سلامتی آقاجانمان تعرفه تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/1205993932Ca48fff80f9
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ تشرّف تاجر اصفهانی و طىّ الارض با جناب هالو 🏷 قسمت سوم (آخر) در آن موقع فرمود: 🔷 حقّ محبّت من بر گردن تو ثابت شد؟ ◽️ گفتم: 🔸بلی. ◽️ فرمود: 🔷 تقاضايی از تو دارم که موقعی از تو خواستم انجام بدهی. ◽️ و رفت. تا آن‏که به اصفهان آمدم و برای رفت‏‌وآمد مردم نشستم. روز اوّل ديدم همان هالو وارد شد. خواستم برای او برخيزم و به‏ خاطر مقامی که از او ديده‏ ام او را احترام کنم اشاره فرمود که مطلب را اظهار نکنم، و رفت در قهوه‏‌خانه پيش خادم‌ها نشست و در آن‏جا مانند همان کشيکچی‏‌ها قليان کشيد و چای خورد. بعد از آن وقتی خواست برود نزد من آمد و آهسته فرمود: 🔷 آن مطلب که گفتم اين است: در فلان روز دو ساعت به ظهر مانده، من از دنيا می‏روم و هشت تومان پول با کفنم در صندوق منزل من هست. به آن‏جا بيا و مرا با آنها دفن کن. ▪️ در اين‏جا حاجی تاجر فرمود: ▫️ آن روزی که جناب هالو فرموده بود، امروز است که رفتم و او از دنيا رفته بود و کشيکچی‏‌ها جمع شده بودند. در صندوق او، همان‏طور که خودش فرمود، هشت تومان پول با کفن او بود. آنها را برداشتم و الآن برای دفن او آمده‏‌ايم. ▪️ بعد آن حاجی گفت: ▫️ آقا! با اين اوصاف، آيا چنين کسی از اولياء اللّه نيست و فوت او گريه و تأسّف ندارد؟ ⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم، صفحات ۱۲۵ تا ۱۲۷ 🏷 @emamzaaaman
❇️ تشرف ملا ابوالقاسم قندهاری و جمعی از اهل سنت 🗂 قسمت اول: ☑️ فاضل جلیل ملا ابوالقاسم قندهاری فرمود: ▫️ در سال ۱۲۶۶، هجری در شهر قندهار، خدمت ملا عبدالرحیم (پسر مرحوم ملا حبیب اللّه افغان) کتاب هیئت و تجرید را درس ‌می‌گرفتم (این دو کتاب از دروسی است که سابقا در حوزه خوانده ‌می‌شد و الان هم کم و بیش آنها را می‌خوانند). عصر جمعه ای به دیدن ایشان رفتم. در پشت بام شبستان بیرونی او، جمعی از علماء و قضات و خوانین افغان نشسته بودند. بالای مجلس، پشت به قبله و رو به مشرق، جناب ملا غلام محمد قاضی القضات، سردار محمد علم خان و یک نفر عالم عرب مصری و جمعی دیگر از علماء نشسته بودند. بنده و یک نفر از شیعیان که پزشک سردار محمد بود، و پسرهای مرحوم ملاحبیب اللّه، پشت به شمال و پسر قاضی القضات و مفتی‌ها برعکس ما، یعنی رو به قبله و پشت به مشرق که پایین مجلس ‌می‌شد، به همراه جمعی از خوانین نشسته بودند. سخن در مذمت و نکوهش مذهب تشیع بود، تا به این جا کشید که قاضی القضات گفت: 🔹 از خرافات شیعه آن است که ‌می‌گویند: [حضرت ] م ح م د مهدی پسر[حضرت ] حسن عسکری [ (ع) ] سال ۲۵۵ هجری در سامرا متولد شده و در سال ۲۶۰ در سرداب خانه خود غایب گردیده و تا زمان ما هم هنوز زنده است و نظام عالم بسته به وجود او است. ▫️ همه اهل مجلس در سرزنش و ناسزا گفتن به عقاید شیعه هم زبان شدند، مگر عالم مصری، که قبل از این سخن قاضی القضات بیشتر از همه، شیعه را سرزنش ‌می‌کرد. او در این وقت خاموش بود و هیچ نمی‌گفت، تا این که سخن قاضی القضات به پایان رسید. در این جا عالم مصری گفت: 🔸 سال فلان، در مسجد جامع طولون، پای درس حدیث حاضر ‌می‌شدم. فلان فقیه حدیث ‌می‌گفت. سخن به شمایل [حضرت] مهدی [(ع)] رسید. قال و قیل برخاست و آشوب بپا شد. ناگهان همه ساکت شدند، زیرا جوانی را به همان شکل و شمایل ایستاده دیدند، در حالی که قدرت نگاه کردن به او را نداشتند. ▫️ چون سخن عالم مصری به این جا رسید، ساکت شد. بنده دیدم اهل مجلس ما همگی ساکت شده‌اند و نظرها به زمین افتاده است و عرق از پیشانی‌ها جاری شد! از مشاهده این حالت حیرت کردم. ✨ ناگاه جوانی را دیدم که رو به قبله در میان مجلس نشسته است. به مجرد دیدن ایشان حالم دگرگون شد. توانایی دیدن رخسار مبارکشان را نداشتم و مانند بقیه اهل جلسه بی حس و بی حرکت شدم. تقریبا ربع ساعت همه به این حالت بودیم و بعد آهسته آهسته به خود آمدیم. هر کس زودتر به حال طبیعی بر ‌می‌گشت، بلند ‌می‌شد و ‌می‌رفت. تا آن که همه جمعیت به تدریج و بدون خداحافظی رفتند. من آن شب را تا صبح هم شاد و هم غمگین بودم: شادی برای آن که مولای عزیزم را دیدار کرده‌ام، و اندوه به خاطر آن که نتوانستم بار دیگر بر آن جمال نورانی نظر کنم و شمایل مبارکش را درست به ذهن بسپارم. (ادامه دارد) ⬅️ برکات حضرت ولی عصر(عليه السلام)، صفحه ۷۳ 🏷
❇️ تشرف ملا ابوالقاسم قندهاری و جمعی از اهل سنت 🗂 قسمت دوم: ▫️ ... فردای آن روز برای درس رفتم. ملا عبدالرحیم مرا به کتابخانه خود خواست و در آنجا تنها نشستیم. ایشان فرمود: 🔸 دیدی دیروز چه شد؟ حضرت قائم آل محمد (ع) تشریف آوردند و چنان تصرفی در اهل مجلس نمودند که قدرت سخن گفتن و نگاه کردن را از آنها گرفته و همگی شرمنده و درهم و پریشان شدند و بدون خداحافظی رفتند. ▫️ من این قضیه را به دو دلیل انکار کردم: یکی این که از ترس، تقیه کرده و دیگر آن که، یقین کنم آنچه را دیده ام خیال نبوده است، لذا گفتم: 🔹 من کسی را ندیدم و از اهل مجلس هم چنین حالتی را مشاهده نکردم. ▫️ گفت: 🔸 مطلب از آن روشن تر است که تو بخواهی آن را انکار کنی. بسیاری از مردم دیشب و امروز برای من نوشتند. برخی هم آمدند و شفاها جریان را نقل کردند. ▫️ روز بعد پزشک سردار محمد را که شیعه بود دیدم، گفت: 🔸 چشم ما از این کرامت روشن باد. سردار محمد علم خان هم از دین خود سست شده و نزدیک است او را شیعه کنم. ▫️ چند روز بعد، اتفاقا پسر قاضی القضات را دیدم. گفت: 🔹 پدرم تو را ‌می‌خواهد. ▫️ هر قدر عذر آوردم که نروم، نپذیرفت. ناچار با او به حضور قاضی القضات رفتم. در آن جا جمعی از مفتی‌ها و آن عالم مصری و افراد دیگر حضور داشتند. بعد از سلام و تحیت با قاضی القضات، ایشان چگونگی آن مجلس را از من پرسید. گفتم: 🔸 من چیزی ندیده ام و غیر از سکوت اهل مجلس و پراکنده شدن بدون خداحافظی، متوجه مطلب دیگری نشدم. ▫️ آن‌هایی که در حضور قاضی القضات بودند، گفتند: 🔹این مرد دروغ ‌می‌گوید، چطور می‌شود که در یک مجلس در روز روشن، همه حاضرین ببینند و این آقا نبیند؟ ▫️ قاضی القضات گفت: 🔸 چون طالب علم است، دروغ نمی‌گوید. شاید آن حضرت فقط خود را برای منکرین وجودش جلوه گر ساخته باشد، تا موجب رفع انکار ایشان شود. و چون آن که مردم فارسی زبان این نواحی، نیاکانشان شیعه بوده اند و از عقاید شیعه، اعتقاد کمی به وجود امام عصر (ع) برای آنها باقی مانده است، ممکن است او هم ندیده باشد. ▫️ اهل مجلس بعضی از روی اکراه و برخی بدون آن، سخن قاضی القضات را تصدیق کردند. حتی بعضی مطلب او را تحسین نمودند. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر(عليه السلام)، صفحه ۷۳ 🏷
33.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻علائم ظهور در تحولات منطقه‼️ 🎙با کلام و تحلیل ایمان اکبرآبادی نقد و واکاوی علائم گرایی افراطی 🔰ایمان اکبرآبادی «اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج» @emamzaaaman
# مهدویت اینهمه روایت درباره هست! 📌آقا توی یکیشون نفرمودن که اگر "مردم دنیا" بخوان، ظهور اتفاق میوفته. 💠توی همشون فرمودن: "اگر شیعیان ما"... "اگر شیعیان ما"... - بابا گِرِه خودِ ماییم...😔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
16.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 | عدالت؛ برجسته‌ترین شعار مهدویت @emamzaaaman
🌸 تشرّف آقا سیّد مهدی قزوینی در شب عید فطر ♦️ عالم کامل، آقا سیّد مهدی قزوینی فرمود: ▫️ سالی برای زیارت فطریّه (شب عید فطر) وارد کربلا شدم و در شب سی‌ام، که احتمال شب عید در آن می‌رفت، نزدیک غروب، هنگامی‌ که اگر بنا بود شب عید هم باشد، در آن وقت هلالی دیده نمی‌شود، در حرم مطهّر بالای سر مقدّس بودم. شخصی از من سؤال کرد: 🔹 آیا امشب، شب زیارت می‌باشد؟ ▫️ و مقصودش آن بود که آیا امشب شب عید است و ماه ناقص می‌باشد تا آن‌که اعمال زیارت شب عید را بجا آورد؟ یا آن‌که شب آخر ماه رمضان است. من در جواب گفتم: 🔸 احتمال دارد امشب شب عید باشد؛ ولی معلوم نیست که عید ثابت شود. ▫️ ناگاه دیدم شخص بزرگواری که به هیئت بزرگان عرب بود، با مهابت و جلالت نزد من ایستاده است. ایشان با دو نفر دیگر که در هیبت و جلالت از دیگران ممتاز بودند، در آن‌جا تشریف داشت. آن شخص به زبان فصیح که از اهل این اعصار و زمانها بی‌سابقه است، در جواب سؤال‌کننده فرمود: 🔶 نعم هذه اللّیله لیله الزیاره؛ ▫️ یعنی آری، امشب شب عید و شب زیارت است. وقتی این سخن را از او شنیدم که بدون تزلزل و تردید، عید را اعلام فرمود، به او گفتم: 🔹 عید بودن امشب را از کجا می‌گویید؟ آیا به گفته منجّم و تقویم اعتماد کرده‌اید یا دلیل دیگری برای آن دارید؟ ▫️ اعتنای درستی به من نکرد؛ مگر همین‌قدر که فرمود: 🔶 اقول لک هذه اللیله لیله الزیاره؛ ▫️ یعنی به تو می‌گویم امشب شب زیارتی است. این را گفت و با آن دو نفر به سوی در حرم به راه افتاد. وقتی از من جدا شدند گویا الآن به خود آمده باشم، با خود گفتم این جلالت و مهابت معمولا از کسی دیده نشده است و این‌طور مکالمه و خبر دادنها از غیب، از غیر بزرگان دین و اهل اسرار انجام نمی‌شود؛ لذا با عجله هرچه تمام‌تر ایشان را دنبال کردم و بیرون آمدم؛ امّا آنها را ندیدم. از خدّامی که کنار در بودند پرسیدم: 🔹 این سه نفر که فلان لباس و فلان شکل را داشتند و الآن بیرون آمدند کجا رفتند؟ ▫️ گفتند: 🔸 ما چنین اشخاصی را که می‌گویی، ندیده‌ایم. ▫️ با وجود آن‌که معمولا نمی‌شود کسی از زوّار، مخصوصا اگر امتیازی بر دیگران داشته باشد، داخل صحن یا ایوان یا رواق یا حرم شود و خدّام او را نبینند؛ بلکه غالبا آنها می‌دانند که اهل کجا و چه کاره‌اند و از منازل هریک اطّلاع دارند و حتّی پیش از ورود اشراف و بزرگان به حرم، مطّلعمی‌شوند و می‌دانند که چه‌وقت و از کجا وارد می‌شوند. چنانکه هرکس بر عادت خدّام اطّلاع داشته باشد، اینها را می‌داند. بعلاوه زمانی نگذشته بود که ایشان رفته بودند. بالأخره از در خارج شدم و از خدّامی که در رواق و بین البابین بودند پرسیدم و همان جواب را شنیدم. همچنین در ایوان و کفشداری گشتم؛ امّا اثری دیده نشد؛ بااین‌که هریک از زوّار ناگزیر باید از جلوی کفشداری بگذرند. باز برگشتم و رواق و حجره‌ها را گردش نمودم و از ساکنین و ملازمین آنها؛ یعنی قرّاء قرآن و خدّام و غیره پرسیدم؛ ولی به همان ترتیب خبری از سه نفر بدست نیامد. از طرفی در اواخر آن شب و روز بعد معلوم شد که شب، شب عید و زیارت بوده است؛ بنابراین از مشاهده این امور و تصدیق قلبی، یقین کردم که به غیر از آن بزرگوار؛ یعنی حضرت بقیّه اللّه عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف کس دیگری نبوده است. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، ص: ۱۰۶ 🏷 @emamzaaaman
🌸 نجات زائر از غرق شدن ❇️ تشرف (مشاهده) سيد محمد على عراقى كوهرودى ✅ عارف جليل، سيد محمد على عراقى كوهرودى مى فرمايد: سالى به زيارت ائمه عراق (ع) مشرف شدم و ملا محمود عراقى (ره) را هم در نجف اشرف ملاقات نـمـودم. در هـمـان سـفـر بعد از ورود به بعقوبه كه در يك منزلى بغداداست با همراهان تصميم گرفتيم كه قبل از ورود به بغداد از راه على آباد به سامرا رفته و پس از زيارت قبر عسكريين (ع) به بـغـداد و كـاظـمـين باز گرديم، لذا يكى از اهالى بعقوبه را به عنوان راهنما گرفته، روانه سامرا شديم. وقـتـى از على آباد و جزانيه گذشتيم، بين راه به نهرى عريض و پر از آب رسيديم. اين نهر طورى بود كه عبور از مسير معمولى آن خيلى وقتها منجر به غرق مى شد ولى به ناچار زوار وارد نهر شده عبور مى كردند. اتفاقا يكى از زوار، زنى بود كه بر قاطرى سوار بود. در اثناى عبور پاى قاطرش ازمعبر لغزيد و شايد هـم از مـسـيـر خـارج شد و توى گودالى كه در آب بود، افتاد و در آب فرو رفت. زن هم به دنبال حـيـوان در نـهـر آب فرو رفت. حيوان اگر چه توانست خود را با شنا كردن حفظ كند و از زير آب بـيرون بيايد، اما چون بارش زياد و بعلاوه آب هم در بار و اثاثيه اش رفته بود و از طرفى جريان نهر تند و روان بود، لذا پاهايش بر زمين قرار نمى گرفت و نتوانست خود را نگه دارد و شديدا مضطرب بود. در ايـن جـا آن زن بـيـچاره، صداى خود را به استغاثه يا صاحب الزمان، يا صاحب الزمان بلند كرد، همان طورى كه رسم زوار است. بـا ديـدن ايـن حادثه، سوار حيوان خود شدم و با عجله داخل آب شدم كه شايد بتوانم كارى انجام دهـم. سـايـر زوار هم مشغول كار خود بودند و توجه و اعتنايى نداشتند. ناگاه شخصى را مشاهده كـردم كـه جـلـوى مـن و عقب حيوان آن زن، روى آب حركت مى‌كند يعنى مثل اين كه بر زمين سـخـت راه مـى‌رفـت بـه طـورى كـه پاهاى او در آب فرو نمى‌شد و بلكه به نظر مى رسيد كه اثر رطـوبـتى هم از آب در پا و لباس و ساير اعضاى ايشان نباشد. ايشان دست انداخت و زن و قاطر را گـرفـت و با سرعت از آب خارج كرد و آنها را كنار نهر گذاشت، به طورى كه گويا آن زن جز آن كـه خـود و مـركـبـش را كنار رودخانه ديد، احساس چيز ديگرى نكرد. من هم بيشتر از آن كه آن شـخـص را روى آب ديـدم و بـه فـرياد زن رسيد و به سرعت او و حيوانش را با دراز كردن دست، در ساحل گذاشت، چيزى متوجه نشدم. بـعـد از ايـن واقـعه هم حضرتش را نديدم جز آن كه در همان نگاه ايشان را با قامت معتدل و روى نـورانـى و بـينى كشيده و ساير شمايل حضرت ولى عصر (ع) زيارت كردم و در آن حال، لااقل نود درصد اطمينان داشتم كه حضرت هستند. پس از مشاهده اين موضوع، آن شمايل را در خاطر خود سپرده بودم و با يادآورى آن، خود را مسرور و خاطرم را تسلى مى دادم تا آن كه وارد نجف اشرف شديم. اتـفـاقا روزى به زيارت اميرالمؤمنين (ع) مشرف و در حرم مطهر آن حضرت بودم. در بين زيارت چشمم به سمت بالاى سر افتاد ناگاه همان شخص را در آن جا ديدم كه ايستاده و مشغول سلام و يـا دعا بود. به طرف ايشان رفتم، اما ازدحام زوار مانع از آن شد كه خود را سريعا برسانم و گويا در اعضاى خود هم يك سستى از حركت و سرعت، احساس نمودم، به طورى كه وقتى آن جا رسيدم، حـضـرتـش را نديدم. اطراف حرم و رواقها را گشتم، ولى اثرى از آن سرور عالميان نبود. نااميد و مايوس برگشتم. ⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم، ص: 272 🏷
❇️ تشرف محمد بن عيسى بحرينى 🪧 قسمت اول ✅ جمعى از موثقين نقل كردند: ▫️مـدتـى بـحرين تحت نفوذ خارجيان بود. آنها مردى از مسلمانان را حاكم بحرين كردند تا شايد به علت حكومت كردن شخصى مسلمان، آن جا آبادتر شود و به حالشان مفيدتر واقع گردد. آن حـاكـم از نـاصـبـيان (كسانى كه با اهل بيت پيامبر اكرم (ع) دشمنى مى‌ورزند) بود. 👿 او وزيرى داشـت كـه در عـداوت و دشـمنى از خودش شديدتر بود و پيوسته نسبت به اهل بحرين، به خاطر مـحـبـتشان به اهل بيت رسالت(ع)، دشمنى مى‌نمود و هميشه به فكر حيله و مكر براى كشتن و ضرر رساندن به آنها بود. روزى وزيـر بر حاكم وارد شد و انارى كه در دست داشت به حاكم داد. حاكم وقتى دقت كرد، ديد بر آن انار اين جملات نوشته شده است: لااله الا اللّه محمد رسول اللّه و ابوبكر و عمر و عثمان و على خلفاء رسول اللّه. اين نوشته بر پوست انار بود، نه آن كه كسى با دست نوشته باشد. حاكم از اين امر تعجب كرد و به وزير گفت: 🔸اين انار نشانه اى روشن و دليلى قوى بر ابطال مذهب رافضه (نام شيعيان در نزد اهل سنت) است. حال نظر تو درباره اهل بحرين چيست؟ ▫️وزير گفت: 🔹اينها جمعى متعصب هستند كه دليل و براهين را انكار مى‌كنند، سزاوار است ايشان را حـاضـر كنى و انار را به آنها نشان دهى. اگر قبول كردند و از مذهب خود دست كشيدند، براى تو ثواب و اجر اخروى عظيمى خواهد داشت و اگر از برگشتن سر باز زدند و بر گمراهى خود باقى ماندند، يكى از سه كار را با آنها انجام بده: ⭕️ يا با ذلت جزيه بدهند، ⭕️ يا جوابى بياورند - اگر چه جوابى نـدارنـد - ⭕️ يـا آن كـه مردان ايشان رابكش و زنان و اولادشان را اسير كن و اموال آنها را به غنيمت بردار. ▫️حـاكـم نـظر وزير را تحسين نمود و به دنبال علماء و دانشمندان و نيكان شيعه فرستاد و ايشان را حاضر كرد. انار را به آنها نشان داد و گفت: 🔹اگر جواب كافى در اين زمينه نياورديد، مردان شما را مـى‌كـشم و زنان و فرزندانتان را اسير مى‌كنم و اموال شما را مصادره مى‌كنم و يا آن كه بايد جزيه بدهيد. ▫️وقتى شيعيان اين مطالب را شنيدند، متحير گشته و جوابى نداشتند، لذا رنگ چهره‌هايشان تغيير كـرد و بـدنـشـان به لرزه درآمد، با اين حال گفتند: 🔸اى امير سه روز به ما مهلت بده، شايد جوابى بـياوريم كه تو به آن راضى شوى. اگر نياورديم، آنچه رامى خواهى، انجام بده. ▫️حاكم هم تا سه روز ايشان را مهلت داد. آنها با ترس و تحير از نزد او خارج شدند و در مجلسى جمع شدند تا شايد راه حلى پيدا كنند. در آن مجلس بر اين موضوع نظر دادند كه از صلحاء بحرين ده نفر را انتخاب كنند. اين كار را انجام دادند. آنـگاه از بين ده نفر، سه نفر را انتخاب نمودند. بعد به يكى از آن سه نفر گفتند: 🔸تو امشب به طرف صـحـرا برو و خدا را عبادت كن و به امام زمان حضرت صاحب الامر عجل اللّه تعالى فرجه الشريف اسـتـغاثه نما، كه او حجت خداوند عالم و امام زمان ماست. شايد آن حضرت راه چاره را به تو نشان دهند. (ادامه دارد) ⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم 🏷
❇️ تشرف محمد بن عيسى بحرينى 🪧 قسمت دوم: ▫️... آن مـرد از شـهـر خارج شد و تمام شب، خدا را عبادت كرد و گريه و تضرع نمود و او را خواند و به حضرت صاحب الامر (ع) استغاثه نمود تا صبح شد، ولى چيزى نديد. به نزد شيعيان آمد و ايشان را خبر داد. شـب دوم ديگرى را فرستادند. او هم مثل نفر اول، تمام شب را دعا و تضرع نمود اما چيزى نديد، و برگشت، لذا ترس و اضطرابشان زيادتر شد. سومى را احضار كردند. او مردى پرهيزگار به نام محمد بن عيسى بود. شب سوم با سر و پاى برهنه به صحرا رفت. 🌑 آن شب، شبى بسيار تاريك بود. ايشان به دعا و گريه مشغول و به حق تعالى متوسل گـرديد و درخواست كرد كه آن بلا و مصيبت را از سرمؤمنين رفع كند و به حضرت صاحب الامر (ع) استغاثه نمود. وقتى آخر شب شد، شنيد كه مردى با او صحبت مى كند و مى گويد: 🔸اى محمد بن عيسى چرا تو را به اين حال مى بينم؟ و چرا به اين بيابان آمده اى؟ گفت: 🔹اى مرد مرا رها كن، كه براى امر عظيمى بيرون آمده ام و آن را جز به امام خود، نمى‌گويم و جز نزد كسى كه قدرت بر رفع آن داشته باشد، شكايت نمى كنم. ▫️فرمود: 🔸اى محمد بن عيسى، من صاحب الامر هستم، حاجت خود را ذكر كن. ▫️محمد بن عيسى گفت: 🔹اگر تو صاحب الامرى، قصه ام را مى‌دانى و احتياج به گفتن من نيست. ▫️فرمود: 🔸بلى، راست مى گويى. تو به خاطر بلايى كه در خصوص آن انار بر شما وارد شده است و آن تهديداتى كه حاكم نسبت به شما انجام داده، به اين جا آمده اى. ▫️مـحـمد بن عيسى مى گويد: وقتى اين سخنان را شنيدم، متوجه آن طرفى شدم كه صدا مى آمد. عرض كردم: 🔹بلى، اى مولاى من. تو مى دانى كه چه بلايى به ما وارد شده است. تويى امام و پناهگاه ما و تو قدرت برطرف كردن آن بلا را دارى. (ادامه دارد) ⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم 🏷
♻️ موانع درک امام زمان(علیه السلام) 📕 امام صادق علیه‌السلام فرمود: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ لَكِنَّ اللَّهَ سَيُعْمی خَلْقَهُ عَنْهَا بِظُلْمِهِمْ وَ جَوْرِهِمْ وَ إِسْرَافِهِمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ». 🔹 «بدانید که زمین هرگز بدون حجت خدا باقی نمی‌ماند، اما در آخر زمان چشم مردم از دیدن او کور می‌شود، چون به خودشان ظلم می‌کنند و در حق همدیگر اسراف می‌کنند». ♨️ آری! حق‌الناس و حق‌النفس دو مانع بزرگ برای درک امام زمان علیه‌السلام است. 📚 الغیبة للنعمانی، ج١، ص١٤٢. @emamzaaaman