eitaa logo
امامزادگان حمیده خاتون و رشیده خاتون درچه
1.1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
54 فایل
••°•﷽•°•• ‌🔰 کانال رسمی آستان مقدسه امامزادگان حمیده خاتون و رشیده خاتون (علیهما‌السلام) شهر درچه-اصفهان ‌‌‌🔰 پایگاه مقاومت بسیج شهدای امامزاده 🔰 هیئت حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) ادمین کانال جهت انتقادات و پیشنهادات شما: @Ebrahimi_313_ir ابراهیمی
مشاهده در ایتا
دانلود
📆 هفـدهــم مــاه رمضــان مـاجـرای سـاخت قول مشهور درباره ساخت مسجد جمکران به حکایتی برمی‌گردد که میرزا حسین نوری (۱۲۵۴ـ۱۳۲۰) در کتاب‌هایش از جمله نجم الثاقب، با استناد به کتاب تاریخ قم و نیز کتاب مونس الحزین نقل کرده است ✍بر طبق این حکایت حسن بن مثله جمکرانی می‌گوید: شب سه‌شنبه، ۱۷ ماه مبارک رمضان سال ۳۷۳ه‍.ق جماعتی از مردم به در خانه من آمده و مرا از خواب بیدار کردند و گفتند: امام زمان شما را به حضور طلبیده است آنها مرا به محلی که اکنون مسجد جمکران است آوردند، امام علیه‌السلام مرا با نام خودم صدا زد و فرمود: برو به حسن مسلم که در این زمین کشاورزی می‌کند بگو: این زمین شریفی است و حق تعالی آنرا از زمین‌های دیگر برگزیده است و دیگر نباید در آن کشاورزی کند عرض کردم: مولای من لازم است دلیل و نشانه‌ای داشته باشم وگرنه مردم حرف مرا قبول نمی‌کنند! حضرت فرمود: تو برو و آن رسالت را انجام بده، ما نشانه‌هایی برای آن قرار می‌دهیم و همچنین به سید ابوالحسن "یکی از علمای قم" بگو در این زمین مسجدی بنا نماید امام دستور نماز خاصی را نیز به من دادند و فرمودند: مردم را بگو تا به این موضع رغبت کنند و عزیز بدارند و چهار رڪعت نماز در این جا بگذارند: دو رڪعت تحیت مسجد در هر رڪعتی یک بار سوره حمد و هفت ‏بار سوره‏ توحید بخوانند و تسبیح، رکوع و سجود را هفت‏ بار بگویند و دو رڪعت نماز صاحب الزمان بگذارند بر این نسق که در هنگام خواندن سوره‏ حمد چون به «إِیّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّاکَ نَسْتَعینُ » برسند آن را صد بار بگویند و بعد از آن فاتحه را تا آخر بخوانند رڪعت دوم را نیز به همین طریق انجام دهند تسبیح، رکوع و سجود را نیز هفت‏ بار بگویند هنگامی که نماز تمام شد تهلیل یعنی، لا اله الا الله بگویند و تسبیح فاطمه‏ زهرا علیها السلام را بگویند آنگاه سر بر سجده نهاده صد بار صلوات بر پیغمبر و آلش صلوات الله علیهم بفرستند. و این نقل از لفظ مبارک امام علیه‌السلام است که فرمود: 《فَمَن صلاهما، فَکَاَنَّما صَلی فِی البَیت العَتیق》 هر کس این دو رڪعت یا این دو نماز را بخواند گویی در خانهٔ کعبه آن را خوانده است. چون مقداری راه پیمودم بار دیگر مرا صدا کردند و فرمودند: در گلهٔ جعفر کاشانی بزی است باید آن بز را بخری فردا شب آن بز را بیاور و در این موضع ذبح کن آنگاه روز چهارشنبه هجدهم ماه مبارک رمضان، گوشت آن بز را بر بیماران و کسانی که مرض صعب‌العلاج دارند انفاق کن که حق تعالی همه را شفا دهد. آن بز، ابلق است موهای بسیار دارد هفت نشان سفید و سیاه، هر یکی به اندازهٔ یک درهم، در دو طرف آن است که سه نشان در یک طرف و چهار نشان در طرف دیگر آن است آنگاه به راه افتادم، یک بار دیگر مرا فرا خواند و فرمود: «هفت روز یا هفتاد روز در این محل اقامت کن‏ حسن بن مثله می‌گوید: من به خانه رفتم و همهٔ شب را در اندیشه بودم تا صبح طلوع کرد، نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن داستان را با او در میان نهادم همراه علی منذر به جایگاه دیشب رفتیم پس او گفت: به خدا سوگند که نشان و علامتی که امام علیه‌السلام فرموده بود، اینجا نهاده است و آن اینکه حدود مسجد، با میخ‏ها و زنجیرها مشخص شده است و در آنجا زنجیرهایی را دیدیم که طبق فرمودهٔ امام حدود بنای مسجد را نشان می‌داد آنگاه به نزد سید ابوالحسن رفتیم چون به سرای وی رسیدیم غلامان و خادمان ایشان گفتند: شما از جمکران هستید؟ گفتیم: آری پس گفتند: از اول بامداد سید ابوالحسن در انتظار شماست پس وارد شدم و سلام گفتم جواب نیکو داد و بسیار احترام کرد پیش از آنکه من سخن بگویم او سخن آغاز کرد و گفت: ای حسن بن مثله! من خوابیده بودم شخصی در عالم رؤیا به من گفت: شخصی به نام حسن بن مثله بامدادان از جمکران پیش تو خواهد آمد آنچه بگوید اعتماد کن و گفتارش را تصدیق کن که سخن او سخن ما است هرگز سخن او را رد نکن از خواب بیدار شدم و تا این ساعت در انتظار تو بودم حسن بن مثله، داستان را مشروحاً برای او نقل کرد، سید ابوالحسن، دستور داد بر اسب‌ها زین نهادند و به سوی ده (جمکران) رهسپار گردیدند. چون به نزدیک ده رسیدند، جعفر شبان را دیدند که گله‌اش را در کنار راه به چرا آورده بود حسن بن مثله به میان گله رفت آن بز که از پشت ‏سر گله می‌آمد به سویش دوید، آن بز را گرفت و خواست پولش را پرداخت کند که جعفر گفت: به خدا سوگند تا به امروز من این بز را ندیده بودم و هرگز در گلهٔ من نبود جز امروز که در میان گله آن را دیدم و هر چند خواستم که آن را بگیرم میسر نشد! بعد آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح کرده و هر بیماری که از گوشت آن تناول کرد شفا یافت پس از این ماجرا سیدابوالحسن مسجدی با سقفی از چوب در آن مکان احداث کرد. 🌸🌸🌸🌺🌺🌸🌸🌸 🌹جهت مشاوره_خانواده به آیدی زیر