#ما_ملت_امام_حسینیم
#شیخ_حسین_کبیر
✅داش مشتی، روضهخوان امام حسین(ع) شد. (قسمت اول)
☘روزها در محله صابونپزخانه، اطراف خیابان مولوی در تهران با یکی از دوستانش مینشست و دستفروشی میکرد.
☘یکی از روزها که مشغول این کار بود، جمعی از مردم سیاهپوش را دید که با «لا اله الا الله» جنازهای را تشییع میکنند. یادش آمد که هر کس در تشییع جنازهای شرکت کند حتی به اندازه چند قدم از اجر معنوی این کار برخوردار میشود.
☘پشت سر جمعیت به راه افتاد. کمی جلوتر، مردم جنازه میت را بر زمین گذاشتند. حسین تهرانیسعید، همراه مردم کنار جنازه نشست و فاتحهای خواند.
☘به محض تمام شدن فاتحه، حالش دگرگون شد. اما هنوز نمیدانست چه خبر است. به سراغ کسب و کار دستفروشی رفت اما نه تنها رغبتی برای ادامه این کار نداشت، بلکه برنامه زندگیاش را به کلی دگرگون میدید.
☘به طرف جمعیتی که جنازه را تشییع میکردند؛ برگشت و شنید که آن پیکر در حال تشییع، جسم مبارک «آقا شیخ حسین زاهد» است. بعدها خودش در این باره میگفت: من از برکات تشییع جنازه شیخ حسین زاهد بود که به راه راست هدایت و روحانی و منبری شدم.
☘حسین تهرانی سعید که از داش مشتیهای تهران و پهلوان زورخانه بود و از مریدهای طیب حاجرضایی به شمار میرفت؛ از برکات تشییع جنازه یکی از مریدان آقا امام حسین (ع) چنان تغییر کرد که از کارهای گذشتهاش توبه نمود و وارد مدرسه علمیه آیت الله #مجتهدی تهرانی شد و توسط ایشان ملقب به شیخ حسین کبیر تهرانی شد.
☘ایشان از ذاکرین و دلسوختگان با اخلاص اهلبیت علیهمالسلام به شمار میرفت.
☘🖤☘🖤☘
آستان مقدس امامزاده حسن(ع) نسیمشهر
@emamzade_hasan
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شیخ_حسین_کبیر
#روضه
🖤 داغ فرزند؛ یادآور شهادت حضرت علی اکبر عليهالسلام (قسمت دوم)
☘ شیخ حسین کبیر، تنها پسرش به نام «غلامرضا» در جنگ تحمیلی شهید شد.
🥀 وی، ماجرای شهادت پسرش را اینطور تعریف کرده بود:
نیمههای شب بود و من خواب بودم. ناگهان احساس کردم قلبم به سختی تکان خورد. سوزش عجیبی در قلبم حس کردم، انگار که یک قطره خون از قلبم چکیده باشد! فردای آن روز خبر آوردند که نیمههای شب گذشته، تنها پسرم به شهادت رسیده است.
🍀 بعد از شهادت غلامرضا، بعضی مردم سرزنشش میکردند که چرا اجازه دادی پسرت به جبهه برود. خیلی آزرده شد. مدتی رفت و آمد را قطع کرد و دیگر خیلیها را تحویل نمیگرفت.
☘ دوستان به سراغش رفتند. گفتند: خدا صبرت بدهد. اشکهایش ریخت و گفت: «در خواب خدمت مولایم حسین علیهالسلام رسیدم. فرمود: حاج شیخ حسین! یک عمر روضه من و علی اکبرم را خواندی نفهمیدی من چه کشیدم، اما تازه کمی حس کردی داغ جوان یعنی چه.»
🍀 از آن به بعد روضههایی که برای حضرت علی اکبر علیهالسلام میخواند، حال و هوای دیگری داشت. میگفت: «مردم! من میفهمم داغ فرزند یعنی چه. داغ جگر یعنی چه. تازه من کنار نعش پسرم نبودم و اینگونه بیچاره شدم، اما فدای آن آقایی که بالای سر جوانش علی اکبر آمد. دست و پا زدن علی اکبر و ناله آخرش را شنید، که فریاد زد یا ابتاه علیک مِنِّی السلام. حسین چه کشید! داغ فرزند با جگرش چه کرد؟ بیجهت نبود که صورت به صورت جوانش گذاشت و بعد سر بلند کرد و صدا زد: عَلَی الدنیا بعدک العَفا.»
☘🖤☘🖤☘
•┈••✾••┈•
آستان مقدس امامزاده حسن(ع) نسیمشهر
@emamzade_hasan