eitaa logo
امامزاده داود"ع" و کیگا
319 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
392 ویدیو
4 فایل
پایگاه جامع رسمی اطلاع رسانی شهرک زیارتی سیاحتی حضرت امامزاده داود"علیه‌السلام" روستای تاریخی و گردشگری کیگا 📲 instagram.com/emamzadedavood_kiga کانال شناسنامه دار و معتبر است http://t.me/itdmcbot?start=hezdavoodkiga ارتباط با ما @AlirezaGdanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
هرکه سوز جگر و اشک روانش دادند بر سرکوی مناجات امانش دادند آنکه گردید نظر کرده ی صاحبنظران جلوه ی حضرت معشوق نشانش دادند دیده ای را که مطهر شده با اشک سحر جام وصلی ز سبوی رمضانش دادند آن دلی را که عیارش به دعا خالص شد نیمه شب وقت مناجات زبانش دادند زیر و رو می کند عالم، نفس آن واعظ که ز انفاس فن بیانش دادند بنده ای که شده تسلیم به تقدیر خدا هرچه دادند به ابرار همانش دادند باغ آن سینه که شد زنده به باریدن اشک سبزیِ عشق به اوقات خزانش دادند نوکری را که ملقب شده بر نام ظلّ رحمانیّت عرش مکانش دادند هرکه خود را برساند مستقیماً ز خدا برگ امانش دادند با سلامی همه عشاق بریزند به هم آنکه با دست حسین لقمه ی نانش دادند : 💔 شهره ی شهر شدم، بس که ز عشقت آقا هرکجا رفتم و گفتم، .... سلام عليكم ورحمة الله، صبحتون بخير
هدایت شده از روشنگری
دارند عجب حال و هوایی، سینه زنها در قلبشان باشد نوایی، سینه زنها عالمی دارند با خود با قاب عکس کربلایی، سینه زنها با و یاحسین پرواز کردند تا گوشه ی صحن و سرایی، سینه زنها لبیک می گویند بر دارند حس با وفایی، سینه زنها جز هیئت ارباب جایی که ندارند پس میرسند اینجا به جایی سینه زنها دورند اگر از مرقدش، غصه ندارند در سینه دارند یک بنایی سینه زنها دمهایشان، احیا کند مثل مسیحا دارند عجب سوز صدایی سینه زنها هر درد درمان می شود در روضه خانه دارند یقین دارالشفایی، سینه زنها : 💔 حرمی باشدومن باشم واشکی کافیست سرمان گرم حسین است همین مارابس سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
هدایت شده از روشنگری
نمی فهمد کسی حال مرا این روزها آقا دلم تنگ است تنگ روضه های کربلا آقا شدم دور از بهشت روضه ات، تنها و سرگردان شبیه پیرمردی خسته حال و بی عصا آقا جهان بی روضه جای زندگانی نیست، یک لحظه جهان، بی اشک و روضه می شود زندان ما آقا قفس تنگ و نفس تنگم، چنان ماهی که افتاده به روی خاکهای گرم، بی آب و هوا آقا همیشه اشکهایم شوق زنده ماندنم می داد مگیر از عمر من این شوق را محض خدا آقا اذان عشق می بارد هنوز از مأذن هیأت نمی خواهم نماز گریه ام گردد قضا آقا برایت روضه می خوانم الا ای کشته ی گریه فدای زخم زخم پیکرت ای سرجدا آقا سیاهی پا به روی سینه ات بگذاشت اما دید نمی افتاد از لبهای خونینت دعا آقا مرا در بیت آخر میبری آنجا که دید تنت افتاد زیر دست و پای نیزه ها آقا : آتش گرفته دل، ز هوای تو دارد بهانه ی باصفای تو آقا دوای زخم دلم یک است جان میدهم به خاطر تو سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
حال و روزش با نوای عشق بهتر می‌شود هر که چشمش در میان روضه ها تر می‌شود این دل سنگم که جای خود، شنیدم از کسی ریگـهای دشت با نام تو گوهر می‌شود نوکری پستم ولیکن دلخوشم از اینکه من روزگارم با غلامی شما سر می‌شود از شما دورم ولی شبهای جمعه این دلم می‌پرد تا صحن تو، مثل کبوتر می‌شود با نوای و ذکر شور دل اسیر نامـهـای دو برادر می‌شود کاروان را باز گردان ای عزیز در همین جا قلب زینب زار و مضطر می‌شود بازگـرد آقـا کـه با دست پلید حرمله غنچه‌ی شش‌ماهه‌ی باغ تو پرپر می‌شود : کـربلا و شبِ جمعــه حرمِ حضرتِ عشـق در  کجا  بوده چنین بخت میسّـــــر باشد در حرم  روضه ی مقتل چقدر می چسبد چه شود مرثیه خوان حضرتِ مادر باشد سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
هدایت شده از روشنگری
به نام آنکه دلم را زده به نام حسین که جلد کس نشوم تا که هست بام حسین خوش است اینکه شب جمعه جان دهم از شوق بدون دغدغه در پاسخ سلام حسین غلام همت آنم که زیر چرخ کبود به  لطف بندِ تعلق، شده غلام حسین چقدر حال جهانِ مرا عوض کرده شده‌ست گریه به کام من و به نام حسین برای گریه نبود و به لطف توبه نبود خدا گذشت از آدم به احترام حسین به این امید که یک جمعه عاقبت بدمد به برق تیغ دعا صبح انتقام حسین : 💔 کی شود قسمت من هم بشود کرببلا دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
هدایت شده از روشنگری
چه می شود که مجال عبادتی می شد نصیب حلقه به گوشت لیاقتی می شد قدیمها که کمی صاف و ساده تر بودم پس از شکستن دل استجابتی می شد چه خوب چشمه ی چشمم همیشه جاری بود همین که محضرتان عرض حاجتی می شد زمان شور حسینی شعور غالب بود میان سینه زنی ها کرامتی می شد خلاف حالت امروز طعم نان شبم شبیه طعم غذاهای حضرتی می شد به زیر بیرق عباس قد کشیدم من همیشه فرصت عرض ارادتی می شد به این گدای شکسته هنوز امیدی هست اگر که قسمتم آقا زیارتی می شد من و تو و حرم و لحظه های رویایی میان شاه و گدا گر رفاقتی می شد : دلم گرفته و درد فراق درد کمی نیست خلاصه اینکه دوباره به کـربلا برسانم سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
هدایت شده از روشنگری
روی جسمش نیزه و تیر و سنان افتاده بود زیر خنجر سر پناه کاروان افتاده بود شمر، با چڪمه به روی سینه اش می ایستاد در کنارش مادری قامت کمان افتاده بود جای خود را با لگدهای سَنان تعویض کرد خنجر کُندی که دیگر از توان افتاده بود یادگار مادر او را به غارت برده اند جامه‌ ی شاهی به دست این و آن افتاده بود شمر از گودال بیرون آمد و از بخت بد برق انگشتر به چشم ساربان افتاده بود نعلها طوری عمل کردند که از پیکرش گوشه‌ی گودال قدری استخوان افتاده بود در نگاه تار او اهل حرم می سوختند قرعه‌ی آتش به نام کودکان افتاده بود روی نیزه بستن سر، کار آسانی نبود از قضا این کار ار، دست کاردان افتاده بود بارش ظلمت، بیابان را به خون آغشته کرد بر زمین آیات ناب آسمان افتاده بود دخترش کنج خرابه ناگهان تبخال زد چون که یاد ضربه‌های خیزران افتاده بود : دست و پا كمتر بزن خيلى اذيت مى شوم مى شود زير لگد چشمى به خواهر وا كنى بى حيا آهسته تر، آهسته تر خنجر بزن كاشكى از گريه هاى مادرش پَروا كنى سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
هدایت شده از روشنگری
بادها عطر خوش پیرهنش را بردند سوختند و خبر سوختنش را بردند نیزه ها بر عطشش قهقهه سر میدادند زخمها لاله ی باغ بدنش را بردند دشنه ها دور و بر پیکر او حلقه زدند حلقه ها نقش عقیق یمنش را بردند این عطش یوسف معصوم کدامین مصر است که روی نیزه بوی پیرهنش را بردند تا که معلوم نگردد به کدام آئین است اهل صحرای تجرّد کفنش را بردند بادها سینه زنان زودتر از خواهر او تا مدینه خبر آمدنش را بردند یوسف آهسته بگویی که نمیرد یعقوب گرگها یوسف گل پیرهنش را بردند : هرچه می‌خواهی بگیر از من، ولی ای باوفا گریه‌های روضه‌ی گودال را از من نگیر سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
هدایت شده از روشنگری
یا بسوزان در میان شعله خاکستر شوم یا ببخش این بنده را، آدم شوم، بهتر شوم بنده‌ی بد را زدن کاری ندارد، تو نزن جای آن، راهم بده در خانه‌ات نوکر شوم من "قیامت" پیش‌ِرو دارم که گریه می‌کنم وای اگر آن‌روز عریان وارد محشر شوم هر عذابی هست، باشد من تحمل می‌کنم نه نمی‌خواهم که ننگِ آلِ پیغمبر شوم رحمت تو بیشتر از این گناهان من است مرگ‌ بر من، گر که یک لحظه جدا زین دَر شوم من از اول خاک بودم، خاکِ نعلین علی پس خدا! نگذار تا روزی که هستم زَر شوم ای گنهکاران! گرفتاران! علیکم بالنجف دارم امشب می‌روم در محضرش قنبر شوم فاطمه امشب می‌آید کربلا پیشِ حسین کاش من‌هم همسفر با حضرت مادر شوم یا بُنیَّ! دِشنه دَست اَز حَنجر تو بَر نَداشت حَق بِده اَز داغِ ذِبحت دَم‌به‌دَم مُضطر شَوَم : اگرچه غرق گناهم ولی دلم طفلی ست که میشود شب جمعه بهانه گیر حسین سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
هدایت شده از روشنگری
گل از گلم وا می‌شود در هر شب جمعه غم از دلم پا می‌شود در هر شب جمعه گلهای اشکم با سلام گریه‌داری باز تقدیم آقا می شود در هر شب جمعه زخمی که از دوریِّ تو دیگر شده ناسور کم‌کم مداوا می‌شود در هر شب جمعه وقتی خدا از عرش می‌آید به دیدارت صحن تو غوغا می‌شود در هر شب جمعه با ناله‌های " یا بنیَّ " " یا بنیَّ " باز خون بر دل ما می‌شود در هر شب جمعه تا روضه‌خوان می‌گوید از شرحِ وداعِ تو غم تا کمر تا می‌شود در هر شب جمعه جمعه تو را کشتند پس " عَجّل فرج " گفتن با گریه معنا می‌شود در هر شب جمعه پیراهن خونین و صد چاکت که با مهدی‌ست تحویل زهرا می‌شود در هر شب جمعه میراثی از چشم کبود حضرت یاس است چشمی که دریا می‌شود در هر شب جمعه : 💔 شب جمعه شده و باز سلامي از دور كاش فطرس خبر پاسخ آن را بدهد سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
هدایت شده از روشنگری
از اسب واژگون شدی اما بلند شو خورشید خاک خورده ی صحرا بلند شو گیرم که شمر روی تن تو نشسته است بر هم بزن قواعد و از جا بلند شو باجسم چاک چاک مزن چنگ روی خاک تنها امید خیمه ی زنها بلند شو دارند می زنند عصا به تو پیرمردها از دستشان بگیر عصا را بلند شو تا اسبها به روی تنت تاختند، شمر با ریشخند گفت: که حالا بلند شو از آب هم مضایقه کردند کوفیان ای تشنه ی مقطع الاعضا بلند شو مادر رسیده آبرویش را بخر حسین یک بگو و ازین جا بلند شو این خاکها مناسب این خواب ناز نیست آتش گرفته خیمه ات آقا بلند شو : چقدر بوسـه به مُهـرت زدم و می ترسم خـدا نکــرده مرا بت پرست بنویسند گناه اگر دل تنگ است و عشقِ شش گوشه بگو دُرُشت و به صد نازِ شصت بنویسند سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
هدایت شده از روشنگری
روزی به پات غم نخورم شب نمی شود این دلشکسته صاحبِ منصب نمی شود مُردن به پای  ، ملاک تَقَرُّب است پروانه تا نسوخت مُقَرَّب نمی شود حُر را ادب به مرتبه ی حُرّیَت رساند هرگز قفس سرای مودب نمی شود در بارِگاه شاه، یکی جُون می شود هر نوکری، غلامِ مُجَرَّب نمی شود هیئت کلاس برای ماست جز او کسی معلم مکتب نمی شود این روضه ها ستون بنای تشیُّع است مذهب بدون روضه که مذهب نمی شود هرکس که صحبت از تو کند، گریه می کنم دیوانه پیش خلق مُعَذَّب نمی شود ما گریه کرده ایم ولی هیچ گریه ای مانند گریه بر غم نمی شود قربان جسم دَرهَم شاهی که اهل دِه هر کار می کنند مرتب نمی شود : روضه خوانت میشوم با روضه ای تک مصرعی بر زمین بودی و بر جسـم تـو پیـراهـن نبود سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،