eitaa logo
امامزادگان عشق 🏴
4.2هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
2 فایل
رزقت‌روازشهدابگیر😍شمابه‌مهمانی‌لاله‌هادعوت شدی ازقافله‌ی‌شهداجانمونی‌رفیق🙂اینجادورهمیم برای شهیدانه زیستن ادمین @Sadat_Yas کپی مطالب فقط برای کسانی که عضوکانال هستندجایزاست اونم باصلوات برای سلامتی امام زمان عج‌ ودعای خیر کپی بنروریپ ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🕊 در یکم فروردین ۱۳۴۶، در میانه چشم به جهان گشود. پدرش محرم، معلم بود.. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و دوم بهمن ۱۳۶۱، با سمت آر پی جی زن در فکه بر اثر اصابت ترکش توسط نیروهای عراقی شهید شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است. 🍃یادش گرامی ونامش جاودان 🍃دسته گلی از صلوات به نیابت از این شهیدوالامقام هدیه می کنیم به حضرت ولیعصرارواحنا فداه به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان 🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله ╭🏴🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷🍃 ✫⇠ در روستا، پاییز که از راه می رسد، عروسی ها هم رونق می گیرند. مردم بعد از برداشت محصولاتشان آستین بالا می زنند و دنبال کار خیر جوان ها می روند. دوازدهم آذرماه 1356 بود. صبح زود آماده شدیم برای جاری کردن خطبه عقد به دمق برویم. آن وقت دمق مرکز بخش بود. صمد و پدرش به خانه ما آمدند. چادر سرکردم و به همراه پدرم به راه افتادم. مادرم تا جلوی در بدرقه ام کرد. مرا بوسید و بیخ گوشم برایم دعا خواند. من ترک موتور پدرم نشستم و صمد هم ترک موتور پدرش. دمق یک محضرخانه بیشتر نداشت. صاحب محضرخانه پیرمرد خوش رویی بود. شناسنامه من و صمد را گرفت. کمی سربه سر صمد گذاشت و گفت: «برو خدا را شکر کن شناسنامه عروس خانم عکس دار نیست و من نمی توانم برای تو عقدش کنم. از این موقعیت خوب بهره ببر و خودت را توی هچل نینداز.» ما به این شوخی خندیدیم؛ اما وقتی متوجه شدیم محضردار به هیچ عنوان با شناسنامه بدون عکس خطبه عقد را جاری نمی کند، اول ناراحت شدیم و بعد دست از پا درازتر سوار موتورها شدیم و برگشتیم قایش. همه تعجب کرده بودند چطور به این زودی برگشته ایم. برایشان توضیح دادیم. موتورها را گذاشتیم خانه. سوار مینی بوس شدیم و رفتیم همدان. عصر بود که رسیدیم. پدر صمد گفت: «بهتر است اول برویم عکس بگیریم.» ✫ 🌷🍃 ✫⇠ همدان، میدانِ بزرگ و قشنگی داشت که بسیار زیبا و دیدنی بود. توی این میدان، پر از باغچه و سبزه و گل بود. وسط میدان حوض بزرگ و پرآبی قرار داشت. وسط این حوض هم روی پایه ای سنگی، مجسمه شاه، سوار بر اسب، ایستاده بود. عکاس دوره گردی توی میدان عکس می گرفت. پدر صمد گفت: «بهتر است همین جا عکس بگیریم.» بعد رفت و با عکاس صحبت کرد. عکاس به من اشاره کرد تا روی پیت هفده کیلویی روغنی، که کنار شمشادها بود، بنشینم. عکاس رفت پشت دوربین پایه دارش ایستاد. پارچه سیاهی را که به دوربین وصل بود، روی سرش انداخت و دستش را توی هوا نگه داشت و گفت: « اینجا را نگاه کن.» من نشستم و صاف و بی حرکت به دست عکاس خیره شدم. کمی بعد، عکاس از زیر پارچه سیاه بیرون آمد و گفت: «نیم ساعت دیگر عکس حاضر می شود.» کمی توی میدان گشتیم تا عکس ها آماده شد. پدر صمد عکس ها را گرفت و به من داد. خیلی زشت و بد افتاده بودم. به پدرم نگاه کردم و گفتم: «حاج آقا! یعنی من این شکلی ام؟!» پدرم اخم کرد و گفت: «آقا چرا این طوری عکس گرفتی. دختر من که این شکلی نیست.» عکاس چیزی نگفت. او داشت پولش را می شمرد؛ اما پدر صمد گفت: «خیلی هم قشنگ و خوب است عروس من، هیچ عیبی ندارد.» عکس ها را توی کیفم گذاشتم و راه افتادیم طرف خانه دوست پدر صمد. شب را آنجا خوابیدیم. 💟ادامه دارد...✒️ نویسنده: 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴🔵 اعمال ام داوود چون بخواهد این عمل را بجا آورد روزهای سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم را روزه بدارد سپس در روز پانزدهم هنگام ظهر غسل کند و چون وقت ظهر داخل گردد نماز ظهر و عصر را با رکوع و سجود نیکو در جایی خلوت بجا آورد که چیزی او را مشغول نکند و کسی با او سخن نگوید چون از نماز فراغت یابد رو به جانب قبله کند و سوره «حمد» را «صد مرتبه» و سوره «توحید» را نیز «صد مرتبه» و «آیت‌الکرسی» را «ده مرتبه» بخواند و سپس قرائت کند سوره‌های انعام، شروع از صفحه 128 بنی اسرائیل (اسراء)، شروع ازصفحه 282 کهف، شروع ازصفحه 293 لقمان، شروع ازصفحه 411 یس، شروع ازصفحه 440 صافات، شروع ازصفحه 446 حم سجده، شروع ازصفحه 477 حم عسق، شروع ازصفحه 483 حم دخان، شروع ازصفحه496 فتح، شروع ازصفحه 511 واقعه، شروع ازصفحه 534 ملک، شروع ازصفحه 562 قلم، شروع ازصفحه 564 تمامی سورهای ذکر شده از اول تا آخر خوانده شود و سپس سوره انشقاق و پس از آن را تا آخر قرآن بخواند 🔹 و چون از این‌ها فارغ شود در حالی که رو به قبله می‌باشد دعای پایانی اعمال ام داوود را به شرحی که در مفاتیح الجنان آمده بخواند. 🟣 خوشا به حال افرادی که حاجت خود را در اعمال ام داوود فرج امام زمان ارواحنا فداه قرار میدهند. الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🕊 دوستانی که درمنزل اعمال ام داوود رابه جا میاورند شبکه قرآن مستقیم از مسجدجمکران مراسم رو پخش میکنه خیلی التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷🍃 ✫⇠ صبح زود پدرم رفت و شناسنامه ام را عکس دار کرد و آمد دنبال ما تا برویم محضر. عاقد شناسنامه هایمان را گرفت و مبلغ مهریه را از پدرم پرسید و بعد گفت: «خانم قدم خیر محمدی کنعان! وکیلم شما را با یک جلد کلام الله مجید و مبلغ ده هزار تومان پول به عقد آقای...» بقیه جمله عاقد را نشنیدم. دلم شور می زد. به پدرم نگاه کردم. لبخندی روی لب هایش نشسته بود. سرش را چند بار به علامت تأیید تکان داد.گفتم: «با اجازه پدرم، بله.» محضردار دفتر بزرگی را جلوی من و صمد گذاشت تا امضا کنیم. من که مدرسه نرفته بودم و سواد نداشتم، به جای امضا جاهایی را که محضردار نشانم می داد، انگشت می زدم. اما صمد امضا می کرد. از محضر که بیرون آمدیم، حال دیگری داشتم. حس می کردم چیزی و کسی دارد من را از پدرم جدا می کند. به همین خاطر تمام مدت بغض کرده بودم و کنار پدرم ایستاده بودم و یک لحظه از او جدا نمی شدم. ظهر بود و موقع ناهار. به قهوه خانه ای رفتیم و پدر صمد سفارش دیزی داد. من و پدرم کنار هم نشستیم. صمد طوری که کسی متوجه نشود، اشاره کرد بروم پیش او بنشینم. خودم را به آن راه زدم که یعنی نفهمیدم. صمد روی پایش بند نبود. مدام از این طرف به آن طرف می رفت و می آمد کنار میز می ایستاد و می گفت: «چیزی کم و کسر ندارید.» 💟ادامه دارد...✒️ نویسنده: 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠اهمیت استغفار در ماه رجب به روایت "آقا مجبتی تهرانی رحمت الله علیه" التماس دعا ازشماهمراهان محترم ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊 خداوندا مرا بپذیر، پاکیزه بپذیر. آنچنان بپذیر که شایسته‌ دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمی‌خواهم، بهشت من جوار توست، یا الله! ‌ 🔺️ بخشی از وصیت‌نامه حاج قاسم سلیمانی ‌ خداوندابه آبروی حضرت زینب سلام الله علیهاماراهم‌ اینگونه بپذیر 🤲 س ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلم خوش است به سلامی که جوابش واجب است! ✳️ (السَّلاَمُ عَلَى) الْمُؤْتَمَنِ عَلَى السِّرِّ وَ الْوَلِیِّ لِلْأَمْرِ سلام بر آنکه امین است بر سر حق و ولى امر است سلام بر آقایی که‌ هر صبح، به شوق دیدن رویش شما چشم باز میکنم و چشم به راه ظهورش هستم... 📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس لذت شعر به آن است که والا باشد هدف شعر ظهور گل زهـــــرا باشد جان ناقابل ما نذر شما مهدی جان علت هستی ما حضرت مـولا باشد ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊 بهانه‌ای است برای ؛ لحظه‌هایتان سرشار از این دوستی باد .... ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
🌷🕊 دوستانی که تازه وارد کانال شدید خوش آمدید😍 حتما از مطالب سنجاق شده استفاده کنید. کرامات شهدا،اولین قسمت مباحثی مثل مستندشنود،مباحت استادشجاعی و... همه در بالاسنجاق شده امیدوارم که همراه همیشگی مابمانید. راستی هم درحال بارگذاریه اولین قسمتش سنجاق شده😊 حضورتک تک اعضا موجب دلگرمی ماست😌 🌷🕊
🌷🕊 ازشمامخاطبین عزیزمیخواهیم اگر درفامیل،دوستان،محله، شهیدگرانقدری رامیشناسید که کمترازوی یادشده نام وی همراه باعکس و بیوگرافی کوتاه ازشهید برایمان بفرستید تادرکانال از ایشان یادکنیم. اگرکوچه یاخیابانتان به اسم شهیدی مزین است درباره ایشان تحقیق بفرمایید وبرای مابفرستید اجرتان باشهدا 🌷🕊