فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 حجتالاسلام #رفیعی
💢 این #سه_ذکر_حسینی را به خاطر بسپار...
🔸 کوتاه و شنیدنی👌
#امام_حسین
#محرم
╭🥀🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️اگه ما مسئول گزینش کربلا بودیم ...
#شیخ_اسماعیل_رمضانی
#لبیک_یا_خامنهای
#شهید_قربانخانی
╭🥀🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🕊
مصاحبـه شنیدنی با شهید شاهرخ ضرغام: مکتب ما شهادت است
🔹️شهید شاهرخ ضرغام ملقب به حُرّانقلاب در این مصاحبه با اشاره به شرایط جنگ و اوضاع منطقه می گوید:
🎤 به فرموده امام حسین مکتب ما شهادت است...
📌 پیشنهاد دانلود به مناسبت ایام محرم
#امام_حسین
#محرم
🔹️ شهید شاهرخ ضرغام اول دی ۱۳۲۸ در تهران به دنیا آمد و یکی از فرماندهان دفاع مقدس است که در منطقه شمال آبادان به شهادت رسید .
🔸️ ضرغام ورزشکار ملی و با اخلاقی بود که سابقه دو دوره قهرمانی کشور را داشته وی همچنین سابقه دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی را نیز داشت.
🔹️ شهید ضرغام پیش از انقلاب به جاهل مآبی و لات گری معروف بود و در کاباره کار میکرد.
◇ شاهرخ به یکباره متحول شده و سرانجام در ۱۷ آذر ۱۳۵۹ در عملیات آزادسازی جاده آبادان به ماهشهر به شهادت میرسد و از ایشان به عنوان ﴿حرّ انقلاب﴾ نام برده میشود.
#شهید_شاهرخ_ضرغام
#حر_انقلاب
#یادشهداکمترازشهادتنیست
╭🥀🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
مداحی_آنلاین_علی_اصغر_علیه_السلام_استاد_عالی.mp3
4M
🏴 #علی_اصغر علیه السلام
🎙حجت الاسلام #عالی
آمــده جلــوه کنـد #حیــدرِ در گهواره
#عرش را ریخت بهم خونِ گلوی پاره
╭🥀🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چهار #شهیدایرانی عاشورا
🔹#عاشورا صحنه دلاوری مردان بزرگی در رکاب #سیدالشهدا (علیهالسلام) بود.
🔸روایت شده در میان یاران حضرت چهار ایرانی نیز حضور داشتند؛ چهار ایرانی که هرکدام بهنوعی مسیرشان به کربلا افتاده بود.
╭🥀🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
🍀⃟🌸
چهار دستور العمل برای باز شدن گره های زندگی از آیت الله بهاءالدینی👇
https://eitaa.com/joinchat/2621374662C14ee52aa15
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
❄️🌨❄️🌨❄️🌨
🌨❄️🌨❄️
❄️🌨
🌨
#قصهدلبری
#قسمت_هفتادوسوم
انگار همه بی تابی و پریشانی ام راهمان لحظه سرحاج اقا خالی کردم ...
بدنم شل شد ، بی حس بی حس!
احساس می کردم یکی ارامشم داد!
جسمم توان نداشت ، ولی روحم سبک شد.
مارا بردندفرودگاه ..
کم کم خودم راجمع کردم. بازی ها جدی شده بود!
یاد روزهایی افتادم که هی فیلم آن مادر شهید لبنانی را می گرفت جلویم که((توهم همین طورمحکم باش!))
حالا وقتش بود به قولم وفا کنم . کلی ادم منتظرمان بودند.
شوکه شدند که از کجا باخبر شده ایم ...
به حساب خودشان می خواستند نرم نرم به ما خبر بدهند!
خانمی دلداری ام می داد
بعد که دید آرام نشسته ام ، فکر کرد بهت زده ام ..
هی می گفت:((اگه مات بمونی دق می کنی!گریه کن ، جیغ بکش ، دادبزن!))
با دو دستش شانه هایم را تکان می داد:((یه چیزی بگو!))
گفتند:
((خانواده شهیدباید برن ..
شهید روفردا صبح زود یا نهایتا فردا شب میاریم!))
از کوره در رفتم.
یک پا ایستادم که:((بدون محمد حسین از اینجا تکون نمی خورم!))
هرچه عزو جزکردند ، به خرجم نرفت
زیر بار نمی رفتم ...
با پروازی که همان لحظه حاضر بود برگردم میگفتم:((قراربودباهم برگردیم!))💔
گفتند:((پیکر رو باید باهواپیمای خاصی منتقل کنن!
توی اون هواپیما یخ می زنی!
اصلا زن نباید سوارش بشه ، همه کادر پرواز مرد هستن!))
می گفتم:((این فکر رو از سرتون بیرون کنین که قراره تنها برگردم!))
مرتب ادم ها عوض می شدند.
یکی یکی می امدندراضی ام کنند ..
وقتی یک دندگی ام را می دیدند ، دست خالی برمی گشتند!
ادامـہدارد . . .
بہقـلم✍🏻«محمدعلۍجعفرۍ🌿»
🌨
❄️🌨
🌨❄️🌨❄️
❄️🌨❄️🌨❄️🌨
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
❄️🌨❄️🌨❄️🌨
🌨❄️🌨❄️
❄️🌨
🌨
#قصهدلبری
#قسمت_هفتادوچهارم
آخرِ سر خودِحاج آقا آمد و گفت :
« بیا یه شرطی باهم بذاریم! تو بیا بریم ، من قول میدم هماهنگ کنم دو ساعت با محمدحسین تنها باشی!»
خوشحال شدم ، گفتم :
« خونه خودم هیچکسم نباشه!»
حاج آقا گفت :
« چشم!»
داخل هواپیما پذیرایی آوردند .
از گلویم پایین نمی رفت!
حتی آب ...
هنوز نمی توانستم امیرحسین را بگیرم!
نه اینکه نخواهم ، توان نداشتم😔💔
با خودم زمزمه کردم :
« الهی بنفسی انت!
آفریننده که خود تو بودی..!
نمیدونم شاید برخی جون ها رو با حساب خاصی که فقط خودت میدونی ، ارزشمندتر از بقیه خلق کردی که خودت خریدارشون میشی! »
بعد از ۲۸ روز مادرم را دیدم! در پارکینگ خانه ..
پاهایش جلو نمی آمد😭
اشک از روی صورتش میغلتید ، اما حرف نمی زد!
نه تنها او ، همه انگار زبانشان بند آمده بود!
بی حس و حال خودم را ول کردم در آغوشش💔😭
رفته بودم با محمدحسین برگردم ، ولی چه برگشتنی..!
می گفتند :
« بهتش زده که بر و بر همه رو نگاه میکنه!»
داد و فریاد راه نمی انداختم ، گریه هم نمی کردم!
نمیدانم چرا ، ولی آرام بودم!
حالم بد شد ..
سقف دور سرم چرخید! چیزی نفهمیدم ..
از قطره های آب که پاشیده می شد روی صورتم ، حدس زدم بیهوش شده ام.
یک روز بود چیزی نخورده بودم شاید هم فشارم افتاده بود ...
شب سختی بود😭
همه خوابیدند اما من خوابم نمی برد!
دوست داشتم پیامهای تلگرامی اش را بخوانم🙂😭
رفتم داخل اتاق ، در را بستم .
امیرحسین هم را سپردم دست مادرم ..
حوصله هیچ کس و هیچ چیز را نداشتم و می خواستم تنها باشم
ادامـہدارد . . .
بہقـلم✍🏻«محمدعلۍجعفرۍ🌿»
🌨
❄️🌨
🌨❄️🌨❄️
❄️🌨❄️🌨❄️🌨
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
❄️🌨❄️🌨❄️🌨
🌨❄️🌨❄️
❄️🌨
🌨
#قصهدلبری
#قسمت_هفتادوپنجم
بعد از این همه مدت به تلگرام وصل شدم..
وای خدای من!
چقدر پیام فرستاده بود!
یکی یکی خواندم:
«بار اول که دیدمت چنان بی مقدمه زیبا بودی که چند روز بعد یادم افتاد باید عاشقت میشدم!»
« جنگ چیز خوبی نیست ، مگر اینکه تو مرا با خود به غنیمت ببری»
«شق القمری ، معجزه ای ، تکه ماه / لاحول ولاقوة الابالله»
«خندیدی و بر گونه توچال افتاد / از چاله درآم دلم افتاده به چاه»
«دوستت دارم ، بگو این بار باور کردی!»
«عشق در قاموس من از نان شب واجب تر است!»
« دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست / آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست»
« تونیم دیگر من نیستی ، تمام منی!»
«تنها این را میدانم که دوست داشتنت ، لحظه لحظهٔ زندگی ام را می سازد و عشقت ذره ذره ذرهٔ وجودم را!»
«مرا ببخش و با لبخندت بهم بفهمان که بخشیده ای
مرا، که من هرگز طاقت گریه ات را ندارم!»
قبل از رفتن ، خیالم را راحت کرده بود .
گفت :
« قبلش که نمیتونستم از تو دل بکنم ، چه برسه به حالا که امیرحسینم هست ، اصلا نمی شه!»
مطمئن بودم این آدم قرار نیست به مرگ طبیعی بمیرد .
خیلی تکرار می کرد :
« اگه شهید نشی میمیری!»
ولی نه به این زودی😭😭
غبطه خوردم 😔
آخرین پیام هایش فرق می کرد .
نمیدانم به خاطر ایام محرم بود یا چیز دیگری:
«هیئت سیار دارم ، روضه های گوشی ام ...»
« این تناقض شیرین ترین مرثیه است ، سر ترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت» 😭💔
ادامـہدارد . . .
بہقـلم✍🏻«محمدعلۍجعفرۍ🌿»
🌨
❄️🌨
🌨❄️🌨❄️
❄️🌨❄️🌨❄️🌨
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
هر وقت چای☕️ می ریختم می آوردم،
می گفت:
[ بیا دو سه تا خط روضه
بخونیم تا چایِ روضه خورده باشیم‼️😍 ]
روحت شادشهیدگرانقدر
#شهید_محمدحسین_محمدخانی❤️
#قصه_دلبری 📚
╭🥀🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• ای یل کرب و بلا
ای امید خیمه ها
ای شبیه مصطفی
خورشید ارض و سما
هم خون خون خدا
نور ایمان وفا
ای علی اکبر حسین
ثانی حیدر حسین
با نوای #حاج_محمود_کریمی
#محرم
#امام_حسین
#حضرت_علی_اکبر_ع
واژه های بدنت سخت به هم ریخته است
سینه ات یـا جگـرت یــا که سرت را ببرم؟
مثل مــادر وسط کوچه گرفتــــار شدی
تـــن پامـــال شـــــده در گذرت را ببرم
مصطفی هاشمی نصب
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
╭🥀🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
مداحی_آنلاین_داغ_جوان_حجت_الاسلام_عالی.mp3
2.43M
🏴ویژه #شب_هشتم #محرم
♨️داغ جوان
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #عالی
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#حضرت_علی_اکبر
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
╭🥀🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
#شهـــــادت مقصد نیست !
راه است ...
مقصــــد #حسیـــن (ع) است و شهادت
نزدیڪ ترین راه رسیدن بہ حســیـــن
حسیــن جــــان ؛ چقدر فاصلہ دارد سر
منو سر تو ...
╭🥀🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
🥀🕊
خب دوستان
امروزمان متبرک به نام وبیاد
💕#شهیدموسیحکمآبادی💕بود
هرکس تاالان کارخیری ازطرف این شهید گرانقدربرای امام زمان جانمون انجام نداده و دوست داره دعای خیراین شهیدهمراهش باشه همین الان ۱۴ صلوات،۳بارسوره توحید ویا هرچی که دلت میخوادهدیه کن
در هیاهوی محشرفراموشم نکنی
برادر شهیدم
#یادشهداکمترازشهادت_نیست
╭🥀🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯