eitaa logo
دانلود
May 11
۲۳ آذر ۱۴۰۳
۲۳ آذر ۱۴۰۳
سلام عزیزان 1⃣امروز هشتمین روز از چله حدیث کسا رو می‌خونیم هرکس خوند بگه لطفا تا آخر شب وقت دارید بخونید 2⃣ذکر روز صلوات هست هست۱۰۰تا بگید 3⃣جز۱۱قران کریم 4⃣و ۱۰۰تا اللهم عجل لولیک الفرج
۲۳ آذر ۱۴۰۳
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌠(داستان 728) قسمت ۱ 🌺 شفای دست‌های فلج شده 🌺 🍀 آقای «خ»، یکی از خدمتگزاران مسجد مقدّس جمکران می‌نویسد: «اغلب شب‌ها به اقتضای کار روابط عمومی تا صبح بیدار می‌ماندم، ولی آن شب به خاطر خستگی زیاد برای استراحت رفتم که خوابم نبرد. بی اختیار به روابط عمومی مسجد برگشتم تا به اوضاع سرکشی کنم. به مسجد مردانه که بنّایی می‌کردند، رفتم. یکی گفت: می‌گویند در مسجد زنانه زیر زمین کسی شفا گرفته است. گفتم: اطلاع ندارم. و از روابط عمومی با مسئول مسجد زنانه تماس گرفتم که تأیید کرد. گفتم که به هر وضعیّتی که هست ایشان را برای مصاحبه به روابط عمومی راهنمایی کنند. چند دقیقه بعد، خانم شفا یافته در معیّت چندین زن که او را محافظت می‌کردند تا از هجوم جمعیت در امان باشد به مرکز روابط عمومی آمد. زن شفا یافته به شدّت خسته به نظر می‌رسید. چون جمعیت زیادی از خانم‌ها برای تبرّک به او هجوم آورده بودند. با این که درهای روابط عمومی بسته بود، زائرین از دریچه کوچک، مرتب اشیای مختلفی را برای تبرک شدن به داخل پرتاب می‌کردند. به ایشان گفتم که خودش را معرفی کند. گفت: «ط - ج» فرزند عبدالحسین، شماره شناسنامه ۲۹، ساکن مشهد مقدّس هستم و در خیابان خواجه ربیع خانه داریم. انگشتان هر دو دستم فلج بود؛ سه انگشت دست راست و انگشتان دست چپم به هم چسبیده بود که قادر به انجام هیچ کاری نبودم. علت بیماری‌ام این بود که وقتی پانزده سال قبل، خبر مرگ برادرم را به من دادند به حالت غش افتادم. وقتی به هوش آمدم، متوجه شدم که دست هایم فلج مانده است. ...
۲۳ آذر ۱۴۰۳
🌺 رفع مشکلات 🌺 🍃 ... سپس فرمود: با من بیا تا به مسجد برویم و نماز بخوانیم. برخاستم و با حضرت از حجره بیرون آمدیم تا نزدیک چاهی رسیدیم که در نزدیک درب مسجد می‌باشد. ناگهان شخصی از چاه بیرون آمد و حضرت با او سخنانی فرمود که من نفهمیدم. سپس در صحن مسجد مقداری قدم زدیم. در این هنگام مشاهده نمودم که شخصی از مسجد خارج شد و ظرفی آب در دست داشت و به طرف ما آمد. ظرف آب را به حضرت داد تا آن بزرگوار وضو گرفت. پس از آن به من فرمود: از این آب وضو بگیر. من هم وضو گرفتم و داخل مسجد شدیم. به آقا و مولایم عرض کردم: یابن رسول اللّه! چه وقت ظهور می‌کنید؟ حضرت از این سئوال خوشش نیامد و با تندی فرمود: این سؤال‌ها به تو نیامده است. عرض کردم: می‌خواهم از یاوران شما باشم. فرمود: هستی، ولی تو نباید از این مطالب سؤال کنی. ناگهان از نظر غایب شد، ولی صدای آن بزرگوار را از میان ایوان مسجد می‌شنیدم که می‌فرمود: هر چه زودتر به وطن خود مراجعت کن که اهل و عیالت منتظر می‌باشند و عیالت هم عَلویّه است. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج
۲۳ آذر ۱۴۰۳