🥀 امام زمان (عج) 🥀
#سی_روز_تا_خدا #سه_روز_گذشت 🔥ارتباط با نامحرم🔥 امیرالمومنین حضرت علی الگوی ما بود ، پس چرا او به
#سی_روز_تا_خدا
#شش_روز_گذشت
😈 خودارضایی😈
😳ترک #خود_ارضائی فقط به اندازه قیمت یک فندک😳
⚠️در این که ضرر داره شک نکنید، لاغر میکنه، دید رو تار میکنه، صدا صوت تو گوشت میشنوی، افسرده میکنه...
خلاصه داغون میکنه و اگه از یه سال بیشتر طول بکشه پیری زود رس میاره و در اوج جوونی بی اراده میشی و حال نداری تا سر کوچه بری…😥
🔵👈خب درمانش چطوریه؟
💯این راهکاری که میدم خدایی سادست …تموم خرجش فقط اندازه قیمت یک فندکه…
🚫اما قبلش بذارید یه مثال ساده بزنم.
آهن رو اگه زیاد تو آب بذاری زنگ میزنه و کم کم خم میشه .درسته؟
اما وقتی آهن رو سمباته بکشی برق میزنه و مثل روز اولش میشه.
افکار ما هم همینه.نیاز به سمباته داره. باید سمباته کشید.
🔴🔵سمباته شهوت و خودارضایی یاد خداست . و این که بدونی داره میبینه!!!
بابا داره میبینه وقتی داری این کارو انجام میدی خدا میگه : اینو نگاه…خجالت نمیکشه؟ جلو من داره این کارو میکنه؟ مگه مرگ از یادش رفته؟
🍃 #درمان_ساده_خود_ارضایی:✨
💥برید یه فندک یا کبریت بخرید.قیمت فندک هم چیزی نیست. هر وقت شهوتی شدی کف دستتو بیار بالا و فندک رو بگیر زیرش .
هر چی بیشتر شهوت فشار آورد بیشتر نزدیک کن.
انقدر این کار رو بکن تا شهوت از یادت بره.
تا بیست روز فندک تو جیبت باشه هر وقت شهوتی شدی یاد آتیش جهنم بیوفت و فندک رو بگیر نزدیک دستات.
این عمل شهوت رو میکُشه… (همانطور كه اميرالمومنين عليه السلام آهن داغ را به دست برادرشان عقيل نزديك كردند!)
آتش 🔥جهنم🔥 و شهوت🔥
💫پیامبر خدا ( ص ) فرمود: « زیاد یاد کنید در هم شکننده لذتها را »
مرگ…
📚معراج السعادة، ملا احمد نراقی، ص 539.
🔔برادر یا خواهر خوبم : تویی که طاقت شعله ناچیز فندک رو نداری چطوری میتونی آتش جهنم رو تحمل کنی؟
به حرفم فکر کن.
حتما یه فندک تو جیبت بذار تا بیست روز .
بعد بیست روز شهوتت میمیره و یاد خدا در تو زنده میشه…😊
شهوت درمونی نداره الا یاد خدا..
من همیشه یه فندک تو اتاقم هست که وقتی کمی از یاد خدا غافل میشم به دستم نزدیک میکنم بعدش سریع آروم میگیرم..
شما هم این کارو بکنید. 100 ٪ تاثیر داره.
🆔 @EmamZaman
🌷از امام صادق (ع) روايت شده :
هركه چهل صبحگاه اين عهد را بخواند،
از #يـــــــاوران قائم ما باشد،
و اگـــــر پيش از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود ، خدا او را از قــبـر بيرون آورد! كه در خدمت آن حضرت باشد،و حق تعالى بر هر كــــلمه هزار حسنه به او كرامت فرمايد،و هزار گناه از او محو سازد،و آن عــهـــد اين است:
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
✨اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.✨
✨اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.✨
✨اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،✨
✨وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.✨
سه مرتبه بر ران راست خود زده و هر بار میگوییم:
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
#دعای_عهد 📿
💚 کانال امام زمان (عج)💚
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
🍃 @emamzaman
دعـای #روز_هفتم ماه مبـارک رمضـانــ🌙
بِـسْمِ اللهِ الـرَّحْمٰـنِ الـرَّحیم🍃
اَللّهُمَّ اَعِـنّی فیهِ عَلیٰ صیامِهِ وَ قیامِهِ وَ جَنِّـبْنی فیهِ مِنْ هَفَـواتِهِ وَ آثـامِهِ
وَارْزُقْنی فیهِ ذِکْـرَکَ بِدَوامِهِ
بِتَـوْفیقِـکَ یا هادیَ الْمُـظِلّینَ.
ترجمـه💖🍃
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
خدایا در این روز مرا بر #روزه و #نماز یاری کن،
و از لغزش ها و گناهان این روز مرا دور گردان
و یاد خود را همیشه روزی ام کن.
به سازگاریِ تو ، ای راهنمای گمراهان
🌤 @emamzaman
4_1061547187780976652.mp3
25.23M
صوت #دعای_ندبه 💖
با صدای
🎤 #استاد_فرهمند
🍃💕عاشقانه ترین ترانه های دنیا به پای دعای ندبه نمی رسد
حتما ندبه خواندن را امتحان کنید حتی با معنی فارسی..💕🍃
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌤 @emamzaman
🌷 سلام بر تو ای وعدهی تضمین شدهی پروردگار
رهبر معظم انقلاب:
شاید در تاریخ بشر کمتر اتفاق افتاده باشد که آحاد بشری به قدر امروز احساس نیاز به یک منجی داشته باشند، احساس نیاز به یک دست قدرت الهی، احساس نیاز به یک امام معصوم. ۹۹/۱/۲۱
🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
@emamzaman
❓منظور از روزه قلب و زبان در این حدیث از امیرالمؤمنین چیست؟
🔸#روزه مراتبی دارد كه ابتدايیترين مراتب روزه همان روزه افراد عادی يعنی همان #روزه_شكم است كه تنها از خوردن و آشاميدن و در اصطلاح فقه، هر آنچه ظاهر روزه را باطل میكند اجتناب مینمايند و ايشان به حقيقت روزه توجهی ندارند و حاصلشان از روزه جز تحمل تشنگی و گرسنگی نيست.
حضرت علی عليه السلام در نهج البلاغه میفرمایند:
چه بسا روزهدارى كه بهره او از روزهاش گرسنگى است.
🔸مرتبهای بالاتر از اين مرتبه، #روزه_زبان است و آن عبارت از كنترل زبان از بيان كردن مطالب ناشايست است، لذا اجتناب از گناهانی چون سخن چيني، غيبت كردن، تهمت زدن، دروغ گفتن، علاوه بر پرهيز از خوردن و آشاميدن در زمان روزه داری، انسان را به مرتبهای بالاتر از مرتبه روزه شكم میرساند.
🔸بالاتر از اين مرتبه از روزه روزه تمامي اعضا و جوارح از جمله دست و پا و چشم و گوش است. اين مرتبه از روزه كه فقط نصيب خواص میشود انجام هر فعل ناشايست و حرامی را از روزه دار مانع میشود. در حقيقت خواص در اين مرتبه میبايست از هر گناهي چون نگاه حرام، صوت حرام و فعل حرام خود را حفظ كند. امام علی (عليه السلام) میفرمايند: «روزه تن عبارت است از خوددارى با اراده و اختيار از خوردن غذاها به انگيزه ترس از كيفر. رغبت به ثواب و روزه نفس عبارت است از نگهداشتن حواس پنجگانه از ديگر گناهان و خالى كردن دل از همه عوامل بدى.»
حضرت زهرا (سلام الله عليها) میفرمايند: اگر روزه دار زبان و گوش و چشم و اعضا و جوارح خود را نگه ندارد، روزه به چه كار او مىآيد؟»
🔸اما بالاتر از همه اين مراتب روزه، #روزه_قلب است كه اوج نورانيت روزه و جزء بالاترين مراتب تقواست.
و آن مواظبت خود از فكر و انديشه گناه است. امير مومنان علی عليه السلام میفرمايند: روزه دل از انديشه گناهان، برتر از روزه شكم از خوردن و آشاميدن است.
🔸امام صادق علیه السلام در روايتی میفرمايند: موسى بن عمران به شما امر كرد كه زنا نكنيد و من شما امر میكنم كه فكر زنا را در خاطر نياوريد چه رسد بعمل زنا زيرا آنكه فكر زنا كند مانند كسى است كه در عمارت زيبایی آتش روشن كند دودهاى تيره آتش زيبائيهاى عمارت را خراب میكند اگر چه عمارت آتش نگيرد يعنى فكر گناه خواه ناخواه در قلب مردم تيرگى ايجاد میكند و به صفا و پاكى دل آنها ضربه میزند و لو عملا مرتكب آن گناه نشوند.
🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
@emamzaman
🌹وصیت شهید حمید رستمی
به پهلوی شکستهی فاطمه زهرا
قسمتان میدهم که
حجاب را ، حجاب را ، حجاب را
رعایت کنید.
🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
@emamzaman
4_5796162802376771139.pdf
270K
📋 فایل #پی_دی_اف
#خلاصه_مکتوب و پیاده سازی شده سخنرانیِ استاد #پناهیان
با موضوع: #ضرورت_امید_برای_ظهور
🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
@emamzaman
🌼 ماه مواسات
رهبر معظم انقلاب:
«ماه رمضان، ماه انفاق و ایثار و کمک به مستمندان است؛ چه خوب است که یک رزمایش گستردهای در کشور به وجود بیاید برای مواسات و همدلی و کمک مؤمنانه به نیازمندان و فقرا که این اگر اتّفاق بیفتد، خاطرهی خوشی را از امسال، در ذهنها خواهد گذاشت.» ۹۹/۱/۲۱
🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
@emamzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸زندگی پس از زندگی
هرروز در ایام ماه مبارک رمضان
🕖 ساعت ۱۹
🕑 بازپخش ساعت ۲ بامداد
📺شبکه چهار سیما
💫 برنامه ای دیدنی، از بیان تجربیات مرگ موقت افرادی که در شرایط خروج موقت روح از جسم قرار گرفته اند.
☑️در این برنامه با تجربهگران مختلف از شهرها و روستاهای متعدد ایران طی ۴ سال پژوهش، مصاحبه حضوری انجام شده است.
👈 این برنامه در ۳۰ قسمت ۵۵ تا ۶۰ دقیقه ای تولید شده است.
✅ تا میتونید این برنامه رو به دوستان و آشنایان معرفی کنید
🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
@emamzaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
#رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_سوم اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم می
#رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_چهارم
زن عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :
«چیه نور چشمم؟ چرا
رنگت پریده؟»
رنگ صورتم را نمیدیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب میفهمیدم حالم به هم ریخته است.
زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم میکرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟»
زن عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره های قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :
«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.»
و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون میبرم عزیزم!»
خجالت میکشیدم اعتراف کنم
که در سکوتم فرو رفتم اما خوبمیدانستم زیبایی این دختر ترکمن شیعه، افسار چشمانش را آنهم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است. تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد.
صبح زود برای جمع کردن لباسها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباسها را در بغلم گرفتم و به سرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد.
لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمیتوانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمیپوشاند که من اصلا انتظار دیدن نامحرمی را در این صبح زود در حیاطمان نداشتم.
دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم میزد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمی داد.....
#ادامه_دارد....
✍نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
🆔 @EmamZaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
#رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_چهارم زن عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند : «چیه نور چشمم؟ چر
#رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_پنجم
با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال
حفظ حیا و حجابم بودم که با یک دست تلاش میکردم خودم را پشت لباسهای در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف میکشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند.
آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم
را سد کرده و معطلم کند و بی پروا براندازم میکرد. درخانه خودمان اسیر هرزگی این مرد اجنبی شده بودم، نه میتوانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم. دیگر چاره ای نداشتم.!
به سرعت چرخیدم و با قدمهایی که از هم پیشی میگرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمیشد دنبالم بیاید! دسته لباسها را روی
طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود،خودم را با بند رخت و لباسها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دست بردار نبود که صدای چندش آورش را شنیدم :
من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر
ابوعلی هستی؟« دلم میخواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمیتوانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباسهای روی طناب خالی میکردم و او همچنان زبان میریخت :
امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو میدیدم!شدت تپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس میکردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون میریخت،
حالم را به هم زد :
دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی،
اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!
نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب یاعلی میگفتم تا نجاتم دهد. با هر نفسی که با وحشت از سینهام بیرون می آمد امیرالمؤمنین علیهالسالم را صدا میزدم..
و دیگر میخواستم جیغ بزنم که با دستان حیدری اش نجاتم داد!
به خدا امداد امیرالمؤمنین علیهالسالم بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد :
چیکار داری اینجا؟...
#ادامه_دارد...
✍🏻نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔@emamzaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
#رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_پنجم با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ حیا و حجابم بودم ک
#رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_ششم
از طنین #غیرتمندانه صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش میکند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشتتر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد :«بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟»
💠 تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم میکرد، میتوانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد :«اومده بودم حاجی رو ببینم!»
حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و #انتقام خوبی بابت بستن راه من بود!
💠 از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزدهام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ میکُشمت!!!»
ضرب دستش به حّدی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزهاش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست به دامان #غیرت حیدر شد :«ما با شما یه عمر معامله کردیم! حالا چرا مهمونکُشی میکنی؟؟؟»
💠 حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت میدیدم که انگار گردنش را میبُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :«بیغیرت! تو مهمونی یا دزد #ناموس؟؟؟»
از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم :«حیدر تو رو خدا!» و نمیدانستم همین نگرانی خواهرانه، بهانه به دست آن حرامی میدهد که با دستان لاغر و استخوانیاش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید :«ما فقط داشتیم با هم حرف میزدیم!»
💠 نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من #صادقانه شهادت دادم :«دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمیداشت...» و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :«برو تو خونه!» اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفتهام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم تهنشین شد و ساکت شدم.
مبهوت پسرعموی مهربانم که بیرحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظهای که روی چشمانم را پردهای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدمهایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم.
💠 احساس میکردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سختتر، #شکّی که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم.
حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیهگاهی محکم برای همه خانواده، اما حالا احساس میکردم این تکیهگاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد.
💠 چند روزی حال دل من همین بود، وحشتزده از نامردی که میخواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدنمان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع میشدیم، نگاهش را از چشمانم میگرفت و دل من بیشتر میشکست.
انگار فراموشش هم نمیشد که هر بار با هم روبرو میشدیم، گونههایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان میکرد. من به کسی چیزی نگفتم و میدانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را میگرفت و حیدر به روی خودش نمیآورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است.
💠 شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان مینشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصلا نگاهش نمیکردم و دست خودم نبود که دلم از #بیگناهیام همچنان میسوخت.
شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شبها بیرون آمد و رو به عمو کرد :«بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.» شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینهام کوبید و بیاختیار سرم را بالا آورد. حیدر مستقیم به عمو نگاه میکرد و طوری مصمم حرف زد که فاتحه #آبرویم را خواندم. ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔 @EmamZaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
#رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_ششم از طنین #غیرتمندانه صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به ح
#رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_هفتم
💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند. باور نمیکردم حیدر اینهمه بیرحم شده باشد که بخواهد در جمع #آبرویم را ببرد.
اگر لحظهای سرش را میچرخاند، میدید چطور با نگاه مظلومم التماسش میکنم تا حرفی نزند و او بیخبر از دل بیتابم، حرفش را زد:«عدنان با #بعثیهای تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.»
💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثیها؟! به ذهنم هم نمیرسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد.
بیاختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمیزدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم.
💠 نمیفهمیدم چرا این حرفها را میزند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم.
وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگیها به کسی بچسبد، یعنی میخواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من میشناختم اهل #تهمت نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بیغیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!»
💠 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثیها #شهید شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود.
عباس مدام از حیدر سوال میکرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسشهای عباس را با بیتمرکزی میداد.
💠 یک چشمش به عمو بود که خاطره #شهادت پدرم بیتابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوالپیچش میکرد و احساس میکردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم.
به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دستهایی که هنوز میلرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم میخواست هرچهزودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمیدانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم.
💠 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم.
احساس میکردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید.
💠 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونههای من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را بهخوبی حس میکردم.
زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بینهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه میدرخشید و همچنان سر به زیر میخندید.
💠 انگار همه تلخیهای این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت میخندید.
چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم.
💠 زنعمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند.
حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لبهایش که با چشمانش میخندید. واقعاً نمیفهمیدم چهخبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه میخوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمیکنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک میگیرم و این روزهای خوب ماه #رجب و تولد #امیرالمؤمنین علیهالسلام رو از دست نمیدم!»
💠 حرفهای عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاهمان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم.
هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خندههای امشبش را یکجا فهمیدم که دلم لرزید.
💠 دیگر صحبتهای عمو و شیرینزبانیهای زنعمو را در هالهای از هیجان میشنیدم که تصویر نگاه #عاشقانه حیدر لحظهای از برابر چشمانم کنار نمیرفت. حالا میفهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانهای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت.
#خواستگاری عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتیتر از همیشه همچنان سرش پایین است...
#ادامه_دارد
✍نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔 @EmamZaman
چگونه عبادت کنم_33.mp3
11.14M
#چگونه_عبادت_کنم ؟ ۳۳ 🤲
عبادت لفظ نیست!
عبادت یک عمل مثل رکوع یا سجده نیست!
عبادت، باطنی دارد، که اگر لابلایِ اعمال عبادی ما، وجود نداشته باشد، از ما حیوانی میسازد با ظاهر مقدس!
چه باطنی؟
#استاد_شجاعی🎤
@EmamZaman
🔆 مولای من!
🔹 من ناتوانی بشرِ زمان غیبت را زمانی فهمیدم که پدرتان امام صادق در وصفتان چنین گفتند:
«علم و دانش ۲۷ حرف است و همه ی آنچه پیامبران آورده اند، تنها دو حرف آن است و مردم تاکنون جز با آن دو حرف آشنایی ندارند. هنگامی که قائم ما قیام کند، ۲۵ حرف دیگر را بیرون آورده و در میان مردم گسترش می دهد و... مجموع ۲۷ حرف را منتشر می کند.»
🔺 آری! بشر جز با شاگردی در محضر شما به تکامل نمیرسد.
🌸 العجل یا مولا یا صاحب الزمان.
📝 #مناسبتی ؛ #روز_معلم
@EmamZaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
📌 #طرح_مهدوی #وظایف_منتظران ۹ 📝 "اندوهگین بودنِ مومن در فراق امام" 🔹 این اندوه از نشانه های دوست
📌 #طرح_مهدوی
#وظایف_منتظران ۱۰
📝 "به یاد امام زمان باش..."
🔹 شخصی از امام کاظم درباره ی آیه ۲۰ سوره لقمان که میفرماید: "نعمتهای آشکار و پنهانش را بر شما تمام کرد" پرسید. امام فرمودند: نعمت آشکار امامی است که میان مردم نمایان است. نعمت پنهان، امام غایب از دیده هاست. آن شخص پرسید: در میان امامان کسی پنهان می شود؟ فرمودند: بله، وجودش از چشم مردم پنهان می شود ولی یادش از دلهای مومنان مخفی نمی شود.
❤️ امام باقر فرموده اند: همانا یاد و ذکر ما (اهل بیت)، یاد و ذکر خداست.
📚 بحارلانوار ج۵۱ ص۱۵۰؛ کافی ج۲ ص۴۹۶
💢 بعضی از تکالیف زمان غیبت به صورت فرمان و دستور واجب صادر نشده، بلکه به صورت خبر دادن از حالات مومنانِ آن زمان بیان شده است. در این مورد هم، روایت به این نکته تاکید دارد که شخص با ایمان در این دوره از زمان، باید دلش متوجه و به یاد محبوبش باشد زیرا اگر غیر از این باشد، نشانه ی بی ایمانی اوست.
@EmamZaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
📌 #طرح_مهدوی #وظایف_منتظران ۱۰ 📝 "به یاد امام زمان باش..." 🔹 شخصی از امام کاظم درباره ی آیه ۲۰ س
📌 #طرح_مهدوی
#وظایف_منتظران ۱۱
📝 "دعا کردن برای فرج امام زمان"
🔹 در بیان اهمیت و جایگاه بالای این وظیفه همان بس که امام زمان در نامه ای به شیعیان «امر» کردند و از آنها خواستند که برای فرج فراوان دعا کنند.
📚 کمال الدین ج۲
🔺 فراموش نکنیم این خواسته و امر امام زمان، در حکم همان هَل مِن ناصر یَنصُرُنی امام حسین است.
💢 دعا برای فرج حضرت، آنقدر مهم است که امام زمان به عالِم فرهیخته آیت ا... موسوی اصفهانی امر فرمودند که در این مورد کتابی مستقل بنام مکیال المکارم بنویسد و این دانشمند پر تلاش ۱۷ سال از عمر پربارَش را به این مهم اختصاص میدهد و گنجینه ای ارزشمند برای ما به یادگار میگذارد که در فصل پنجم آن به ۱۰۲ ثمره و نتیجه جهت دعا برای فرج اشاره شده است.
@EmamZaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
📌 #طرح_مهدوی #وظایف_منتظران ۱۱ 📝 "دعا کردن برای فرج امام زمان" 🔹 در بیان اهمیت و جایگاه بالای ا
📌 #طرح_مهدوی
#وظایف_منتظران ۱۳
📝 "زیارت حسین بن علی علیه السلام"
🔹 زیارت امام حسین از وظایف منتظران در عصر غیبت است زیرا این کار، صله ی امام عصر و نیکی نسبت به ایشان و سایر ائمه است [صله به معنای نوعی رابطه داشتن است] و با این عمل قلب امام شاد می شود و امام مانند سایر پدرانشان صبح و شب برای زوّار قبر امام حسین دعا میکنند.
❤️ در کتاب معتبر "کامل الزیارات" از امام صادق روایت شده:
۱- (کسی که برای زیارت امام حسین انفاق کند) به هر دِرهَم برایش هزارهزار محسوب می شود و رضایت خدا، دعای پیامبر و امامان را دارد.
۲- محبوبترین اعمال نزد خداوند زیارت قبر امام حسین است.
۳- (در دعایشان فرمودند) خدایا مغفرتت را بر من و برادرانم و زوّار قبر پدرم حسین قرار ده، آنان که اموالشان را انفاق و بدن هایشان را به رنج انداختند... پس از سوی ما رضوانت را به آنان پاداش ده، آنان را از شرّ هرگونه سرکش و مخلوق زورمند و شیاطین جنّ و انس دور کن...
💢 و این دلایلی است بر شاد کردن حضرت مهدی و سایر ائمه برای این عمل شریف.
@EmamZaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
📌 #طرح_مهدوی #وظایف_منتظران ۱۳ 📝 "زیارت حسین بن علی علیه السلام" 🔹 زیارت امام حسین از وظایف منتظ
📌 #طرح_مهدوی
#وظایف_منتظران ۱۴
📝 "تلاش کردن برای محبوب نمودنِ امام"
🔹 به جهت دلالت عقل بر اینکه هر کس محبتش واجب است، سزاوار است او را محبوب نمود، شیعیان نیز باید امام عصر را بین مردم محبوب نمایند.
❤️ امام صادق میفرماید: خداوند رحمت کند بنده ای که محبت مردم را به سوی ما می کِشاند و ما را نزد مردم محبوب میسازد. بخدا قسم اگر (مردم)، سخنان زیبای ما را برای دیگران روایت میکردند، به سبب آن سخنان، عزیزتر می شدند
📚 کتاب مکیال المکارم ج۲
💢 بَرایِ یاریَشْ بَرْخیزْ اَزْ جایْ...
@EmamZaman
1_1380357.mp3
3.04M
#کنترل_شهوت ۱۸
🔻 خلوت ها، و تنهایی ها،
مهمترین عامل در تحریکات جنسی، و ابتلا به بیماری خودارضایی هستند...
برای خلوت هايمان برنامه ریزی کنیم👇
#استاد_شجاعی
@EmamZaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
🌷 #مهدی_شناسی 🌷 #قسمت_دهم 🌹...ومختلف الملائكة...🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 🔷ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺎﺀ ﺍﻟﺪﯾﻨ
🌷 #مهدی_شناسی 🌷
#قسمت_دوازدهم
🌹...ومختلف الملائكة...🌹
🔹زیارت جامعه کبیره🔹
🔷ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺎﺀ ﺍﻟﺪﯾﻨﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ.ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻧﻘﻞ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.
🔷ﺷﻬﯿﺪ ﺻﯿﺎﺩ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ ﮔﻔﺘﻪ ﺑود:"ﯾﮏ ﺷﺒﯽ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺒﯽ ﺍﺯ ﺟﺒﻬﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻗﻢ.ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﺠﺎ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺩﯾﺮﻭﻗﺖ.ﺑﻌﺪ ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﯽﺭﻭﯾﻢ ﻣﻨﺰﻝ ﺁﻗﺎﯼ ﺑﻬﺎﺀ ﺍﻟﺪﯾﻨﯽ.
ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺭ ﺯﺩﯾﻢ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ. ﺁﻣﺪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ.ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺍﺧﻞ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺳﻤﺎﻭﺭ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ.
ﻣﺎ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺳﻪ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ بود.ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺷﻤﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯿﺪ؟ ﮔﻔﺖ ﺑﻠﻪ.ﭼﻪ ﮐﺴﯽ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺷﻤﺎ.ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺧﺒﺮ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ!ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺷﻤﺎ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻧﯿﻤﻪﻫﺎﯼ ﺷﺐ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﻦ،ﺑﻪ ﺩﻝ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﮐﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﻤﺎﻭﺭ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﮑﻨﻢ ﻭ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﮑﻨﻢ.
🔷ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽﺭﻓﺖ ﺣﺮﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﺮﻡ ﻧﻤﯽﺷﺪ.
ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺿﺮﯾﺢ ﻧﻤﯽﺭﺳﺎﻧﺪ ﺑﺮﺧﻼﻑ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯾﯽ ﻣﯽﺯﻧﯿﻢ،ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺿﺮﯾﺢ ﺑﺮﺳﺎﻧﯿﻢ!!
ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﻣﯽﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮ ﻣﯽﮔﺸﺖ.ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﮔﻔتند ﭼﺮﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﻤﯽﺷﻮﯾﺪ؟!
ﻣﯽﻓﺮﻣﻮﺩ ﻧﻪ ﺿﺮﻭﺭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ.ﻏﺮﺽ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻫﻢ ﺷﻨﯿﺪﯾﻢ.ﺑﻌﺪ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺟﻮﺍﺏ ﺷﻨﯿﺪﯾﺪ؟!ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ ﺑﻠﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩند...
🔷ﭼﺮﺍ؟ ﭼﻮﻥ ﯾﮏ ﻓﺮﺷﺘﮕﯽ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﻟﻤﻼﺋﮑﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺷﺘﮕﯽ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﺪ و ﺭﻧﮕﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ،ﺁﻥﻫﺎ ﺑﻪ ﺣﺮﯾﻢ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ.
🔷ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻣﯽﺭﻭﯾﻢ ﺩﺭﮎ ﻭ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﯽ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ، ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﮔﻨﺒﺪ ﻭ ﺿﺮﯾﺢ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ،ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ،ﻭﻟﯽ ﺁﻥ ﺣﻆ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻣﻌﻨﻮﯼ ﻧﻤﯽﺑﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ است ﮐﻪ ﺧﻮﯼ ﻓﺮﺷﺘﮕﯽ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ.
🔷اگر جواب سلام امام مهدی و توجهات ایشان را نمی توانیم درک کنیم به دلیل نبود خوی فرشتگی در ماست.چون ایشان مختلف الملائكة هستند.با انسان های فرشته خو رفت و آمد دارند...
📘 #جامعه_کبیره
@EmamZaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
#معرفی_کتب_مهدوی ۷📚 ⭕️ کتاب "روزگار رهایی"📘 🔹 این کتاب ترجمه ی کتاب "یوم الخلاص" است که در یک جلد
#معرفی_کتب_مهدوی ۸📚
⭕️ کتاب "آشتی با امام زمان"📙
🔹 این کتاب اثر محمد شجاعی درباره مسئولیت های ما در برابر امام زمان است. مجموعه ای از کاوش های مولف با توجه به آیات و احادیث راجع به وظایف شیعه نسبت به حضرت مهدی نوشته شده است.
🔸 متن ساده و روان ادبی؛ دسته بندی بر اساس موضوعات روز و ارجاع به سخنان کلیدی امام راحل جزو ویژگی های ممتاز این کتاب است. فصل اول به بررسی ضرورت های وجود حجت و امام در زندگی میپردازد. فصل دوم درباره نسبت های عملی و رفتاری و ارتباط با معصوم و دلایل دوری معصوم و سختی حاصل از آن سخن می گوید.
🔺 در فصل سوم به بیان امیدها و نویدها درباره ویژگیهای آخرالزمان، نسبت انقلاب اسلامی و صدور انقلاب با ظهور، روایات مربوط به نقش آفرینی های ایرانیان پس از ظهور میپردازد. در فصل چهارم نیز از وظایف الهی ما نسبت به حضرت مهدی سخن میگوید.
@EmamZaman