🥀 امام زمان (عج) 🥀
✅ موضوع : #خودمونیهایمهدوی ✅ شماره : 4️⃣ 💜💙💚💛🧡❤️💜💙💚💛🧡❤️ دنيا صاحب نداره ،،، واسه همينه انقدر جنگ
✅ موضوع : #خودمونیهایمهدوی
✅ شماره : 5️⃣
💜💙💚💛🧡❤️💜💙💚💛🧡❤️
بچه ها در اين روزها براي ظهورش دعا كنيم
آبادي و آرامش و رفاه دنيا فقط در گرو ظهور مهدي فاطمه هستش
پيامبر : مهدى از فرزندان من و چهره اش چون ستاره تابان است
همه طبقات امت من در زمان ظهور او بسيار در رفاه زندگى نمايند
و آسمان باران رحمت خود را بر آنان مى بارد
و زمين از روئيدنيهاى خود چيزى فرو گذار نمى كند.
💜💙💚💛🧡❤️💜💙💚💛🧡❤️
╭─┅──🌼🌤🌼──┅─╮
@EmamZaman
╰─┅──🌼🌤🌼──┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #کلیپ_مهدوی
اگر ظهور را نزدیک ندانیم ...
➕پاسخ به یک شبهه در مورد امیدواری به نزدیک بودن ظهور
╭─┅──🌼🌤🌼──┅─╮
@EmamZaman
╰─┅──🌼🌤🌼──┅─╯
🥀 امام زمان (عج) 🥀
#مهارتهای_مهرورزی 5 نـ✍ــامه نوشتـن وقت گذاشتن برای نامـه نگاری و هدیــ🎁ـه فرستادن، یه فرهنـگِ خیلی
#مهارتهای_مهرورزی 6
دیدین👇
بعضی از آدمها عجیب بویِ خدا میدن؟
این آدما رو بشناسید و انتخاب کنید،
و زیاد به ملاقاتشون برید.
دیدنشون، روحتون رو تـ💚ـازه تر،
و به خدا نزدیکتر میکنه!
╭─┅──🌼🌤🌼──┅─╮
@EmamZaman
╰─┅──🌼🌤🌼──┅─╯
🥀 امام زمان (عج) 🥀
📜 #کارگاه_خودشناسی 9 🔰چرابیشتر آدم ها نسبت به گذشته پشیمون هستند⁉️(قسمت دوم) 🌀همه آدم ها براساس (
📜 #کارگاه_خودشناسی 10
♨️🚷همه مشکلات انسان به این برمیگرده که (خودحقیقی)خودش رو نمیشناسه و تغذیه لازم رو به اون نمیده
🔹خب حاج اقا بگو این خود حقیقی چیه⁉️
🔻برای اینکه بفهمیم که خودمون کی هستیم دوتا منبع معتبر وجود داره :
1⃣اینکه به کسی که ما رو خلق کرده مراجعه کنیم و ببینیم در موردمون چی میگه
2⃣به درون خودمون مراجعه کنیم و خودمون رو بیابیم و با اون رو برو بشیم
❎اینکه چطوری با خودمون روبرو بشیم و پیداش کنیم در مبحث #کارگاه_خودیابی تقدیمتون می کنم ☺️
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
🌸 @emamzaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
💌 #پیام_معنوی | چه وقت میخواهیم این حقیقت را بفهمیم؟ @EmamZaman
💌 #پیام_معنوی | علامت بیماری روح انسان
🆔 @EmamZaman
🌸🌺🌸
🌺🌸
🌸
#تلنگر
🔰امانتداری
سرش توی گوشی بود و چت های دوستان را رصد میکرد. آن ها در مورد مهمانی دیشب صحبت می کردند. آن میان، گاهی غیبت و تمسخر هم چاشنی حرف هایشان می شد.
📱⏰😂
او که در آن مهمانی شرکت نکرده بود، چنان در صحبت ها، غرق شده بود که حواسش به اطرافش نبود. غذا روی اجاق گاز بود و کودکش هم در اتاق، با اسباب بازی هایش خلوت کرده بود، مثل خیلی وقت های دیگر که مادر، برای دوستانش وقت داشت ولی برای او نه!
❌❌👆
نیم ساعتی گذشت، چت های گروه که تمام شد، همه خداحافظی کردند. او هم وقتی به خودش آمد، بوی غذای سوخته، خانه را پر کرده بود. وقتی که غذای سوخته را در کیسه زباله خالی می کرد،
😔یاد حرف استاد اخلاقش افتاد.
استاد می گفت:هر نعمتی که دست شماست، امانت است. خداوند در آیه ی هشت سوره ی تکاثر فرموده است: ثُمً لَتُساَلُنً یَومَئِذ عَنِ النًعیم (: سپس شما در آن روز بی شک از نعمت بازخواست خواهید شد.)
با همان عذاب وجدان که زجرش می داد، به سراغ امانت عزیز همسر در اتاق رفت تا حداقل از او دلجویی کند! 😞
╭─┅──🌼🌤🌼──┅─╮
@EmamZaman
╰─┅──🌼🌤🌼──┅─╯
🥀 امام زمان (عج) 🥀
💞✨💞 ✨💞 💞 📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»😍 🖋 #قسمت_سی_و_نهم وقتی محمد خبر را
💞✨💞
✨💞
💞
📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»😍
🖋 #قسمت_چهلم
مادر خسته و کلافه از مجادلهای که با ابراهیم کرده بود، روی کاناپه دراز کشید و در حالی که سر شکمش را فشار میداد، ناله زد: «نمیدونم چرا یه دفعه انقدر دلم درد گرفت!» پدر بیتوجه به شِکوه مادر، تلویزیون را روشن کرد و به تماشای اخبار ساعت چهار بعدازظهر نشست، اما من نگران حالش، کنار کاناپه روی زمین نشستم و گفتم: «حتماً از حرفهای ابراهیم عصبی شدی.» و عبدالله به سمتمان آمد و گفت: «ابراهیم همینجوریه! کلاً دوست داره ایراد بگیره و غُر بزنه!» سپس به صورت مادر خندید و ادامه داد: «مامان! غصه نخور! اگه خدا امری رو مقدر کنه، احدی نمیتونه مانعش بشه!»
از فرصت استفاده کردم و تا عبدالله با حرفهایش مادر را آرام میکرد، به آشپزخانه رفتم تا برای مادر شربت عرق نعنا درست کنم، بلکه دردش آرام بگیرد. لیوان را که به دستش دادم، هنوز داشت گِله حرفهای نامربوط ابراهیم را به عبدالله میکرد. از یادآوری حرفهای تلخ و تند ابراهیم، دلم گرفت و ساکت در خودم فرو رفتم که عبدالله صدایم زد: «الهه جان! میخوام برای شاگرد اول کلاس جایزه بخرم. تو خوش سلیقهای، میای با هم بریم کمکم کنی؟» بحثهای طولانی و ناخوشایند بعدازظهر، حسابی رمقم را کشیده بود، با این حال دلم نیامد درخواستش را رَد کنم. نگاهی به مادر انداختم که نگرانیام را فهمید و با لبخندی پُر محبت گفت: «حالم خوبه! خیالت راحت باشه، برو!» با شنیدن پاسخ مادر، از جا برخاسته و آماده رفتن شدم.
به سرِ خیابان که رسیدیم، راهش را به سمت مسیرِ منتهی به ساحل کج کرد. با تعجب پرسیدم: «مگه نمیخوای هدیه بخری؟» سرش را به نشانه تأیید تکان داد و با لبخندی مهربان گفت: «چرا! ولی حالا عجلهای نیس! راستش اینجوری گفتم که با هم بیایم بیرون، باهات حرف بزنم! حالا موقع برگشت میریم یه چیزی میخریم.» میدانستم که میخواهد در مورد آقای عادلی و تصمیمی که باید در موردش بگیرم، صحبت کند، اما در سکوت قدم میزد و هیچ نمیگفت. شاید نمیدانست از کجا شروع کند و من هم نمیخواستم شروع کنم تا مبادا از آهنگ صدایم به تعلق خاطری که در دلم شکوفه زده بود، پی ببرد.
در انتهای مسیر، آبی مایل به سبزِ خلیج فارس نمایان شد و با بلند شدن بوی آشنای دریا، عبدالله هم شروع کرد: «الهه! فکراتو کردی؟» و چون سکوتم را دید، خندید و گفت: «دیگه واسه من ناز نکن! ما که با هم رودرواسی نداریم! با من راحت حرف بزن!» از حرفش من هم خندیدم ولی باز هم چیزی نگفتم. با نگاه عمیقش به روبرو، جایی که دریا خودش را روی ساحل میکشید، خیره شد و ادامه داد: «الهه جان! مجید پسر خیلی خوبیه! من خودم قبولش دارم! تو این چند ماهه جز خوبی و نجابت چیزی ازش ندیدم! مردِ آروم و صبوریه! اهل کار و زندگیه!»
هر چه عبدالله بر زبان میآورد، برای من حقیقتی بود که با تمام وجود احساس کرده بودم، هرچند شنیدن دوباره این نغمه گوشنواز، برایم لذت بخش بود و ساکت سر به زیر انداخته بودم تا باز هم برایم بگوید: «الهه! وقتی اون روز تو خواستگاری داشت با بابا حرف میزد، من از چشماش میخوندم که مرد و مردونه پای تو میمونه!» از شنیدن کلام آخرش، غروری شیرین در دلم دوید و صورتم را به لبخندی فاتحانه باز کرد که با دست اشاره کرد تا روی نیمکتِ کنار ساحل بنشینم.
#ادامه_دارد.......
✍نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🌸 @emamzaman
💡💡💡
💡💡
💡
#خداومهربانی_های_بی_دریغش
ممکنه احساس کنی گمگشته و تنهایی،
حس کنی سردرگمی و ته دلت غم بزرگیه،
ولی خدا دقیقا میدونه که کجایی
و برای زندگیت بهترین برنامه ها رو داره
وقتی که کل جهان اینچنین زیبا در جریان است
چرا خداوند نتواند از تو مراقبت کند؟
چرا باید نگران و مضطرب باشی؟
به بزرگی #خدا اعتماد و اعتقاد داشته باش
همه از او هستیم
کسی که فرمانروای هستی است
💛خداوند مراقب توست❤️
🌼✨ ظهور نزدیک است ✨🌼
🆔 @emamzaman
#موفقیت
امروز کارهایی را انجام میدهم که دیگران حاضر نیستند انجام بدهند.
تا فردا کارهایی را انجام بدهم که دیگران قادر نیستند انجام بدهند.
╭─┅──🌼🌤🌼──┅─╮
@EmamZaman
╰─┅──🌼🌤🌼──┅─╯
🥀 امام زمان (عج) 🥀
📌 "چه صدای دلنشینی" 📖 «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ
📌 "با آه و ناله باید گفت او..."
📖 «أمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلیلًا ما تَذَکَّرُونَ»*۱
🌸 امام باقر فرمود: «و او (مهدی) همان مضطری است که خداوند میفرماید: "امن یجیب المضطر..." (این آیه) درباره او و برای او نازل شده است.*۲
🔹 گفتنش هم برای یک عاشق سخت است، اما حقیقت این است که محبوبمان در اضطرار است.
اضطرار از ظلم هایی که گرسنگی و مرگ تدریجی کودکان یمن و بی خانمانی مسلمانان میانمار و جنایت های داعش ... قسمت آشکار آن است.
ما ناراحت میشویم چون معتقدیم «بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند...»
اما جنسِ غم او فرق دارد؛ چون رابطه اش با ما پدر و فرزندی است. درد آنجاست که او میتواند همه این ظلم ها را ریشه کن کند، اگر...
🔸 میگویند وقتی اضطرار حضرت به اوج میرسد، در کنار کعبه سر به سجده میگذارد و مدام آیه «امن یجیب» را تا اذان صبح میخواند. این حال ادامه مییابد تا جبرئیل امین به خدمت حضرت میرسد و میگوید: «ای حجت خدا، از این حالت ملائکهی الهی به گریه افتادند. برخیز که خداوند دعایت را مستجاب و فرج را امضاء نمود.»*۳
۱. سوره نمل، آیه ۶۲
۲. الغیبه، ص۱۸۲ ،باب ۱۰، ح ۳۰
۳.به نقل از کتاب شریف نوائب الدهور،علامه میر جهانی و بحار الانوار،ج۵۱،ص۴۸
#مهدویت_در_قرآن (جزء بیستم)
╭─┅──🌼🌤🌼──┅─╮
@EmamZaman
╰─┅──🌼🌤🌼──┅─╯
🥀 امام زمان (عج) 🥀
#معرفی_کتب_مهدوی ٣٧📚 ⭕️ کتاب "فرهنگنامه مهدویت"📙 🔹 فرهنگنامه مهدویت، اثر خدامراد سليميان، فرهن
#معرفی_کتب_مهدوی ٣٨📚
⭕️ کتاب "رویای نیمه شب"📙
🔹 بی شک داستان تشرفات و ملاقات با حضرت مهدی در عصر غیبت، یکی از عوامل دلگرمی شیعیان و تقویت اعتقاد آنان به حضور حضرت است.
🔆 لحظاتی که در اوج گرفتاری و اضطرار، از او یاری میخواهی و منجی حقیقی عالم، نجاتت میدهد؛ شیرین و به یاد ماندنیست.
🔹 رمان "رویای نیمه شب" به قلم مظفر سالاری؛ ماجرای پسری سنی است که سودای عشقِ دختری شیعه را در سَر می پروراند. عشقی که او را به اعتقاد به باورهای آن دختر میرساند.
🔺 نویسنده ضمن بیانِ این داستانِ عاشقانه، ماجرای تشرف "ابوراجح" و شفا یافتن او به دست امام زمان را بیان میکند.
╭─┅──🌼🌤🌼──┅─╮
@EmamZaman
╰─┅──🌼🌤🌼──┅─╯
💫🌸💫
🌸💫
💫
#داستان_آموزنده
🔺آهنگر و زن زیبا🔻
✔️داستان مرد آهنگری ڪه با مبارزه با هوای نفس، از عمل حرام و تجاوز خودداری ڪرد و خداوند، آتش دنیا و آخرت را بر او حرام کرد
❄️مردی از پرهیزکاران وارد مصر شد.
آهنگری را دید که آهن تافته را با دست از کوره بیرون میآورد و حرارت آن به دست او هیچ تأثیری نداشت. با خود گفت این شخص یکی از بزرگان و اوتاد است. پیش رفت، سلام کرد و گفت: تو را به حق آن خدایی که در دست تو این کرامت را جاری کرده، دعایی درباره من بکن. آهنگر این حرف را که شنید، شروع به گریستن نمود. گفت: گمانی که درباره من کردی، صحیح نیست؛ من از پرهیزکاران و صالحان نیستم. ولی کرامتی که دیدی سببی دارد. آن مرد اصرار ورزید تا از علت امر مطلع شود.
🌺آهنگر گفت: روزی بر در همین دکان مشغول کار بودم. زنی بسیار زیبا و خوشاندام که کمتر مانند او دیده بودم، جلو آمد و اظهار فقر و تنگدستی شدیدی کرد. من دل به رخسار او بستم و شیفته جمالش شدم و از او تقاضای نامشروعی کردم و گفتم هرچه احتیاج داشتی، برمیآورم. او گفت: از خدا بترس؛ من اهل چنین کاری نیستم. گفتم: در این صورت، برخیز و برو. برخاست و رفت. طولی نکشید دومرتبه بازگشت، گفت: همانقدر بدان که تنگدستی طاقتفرسا مرا وادار کرد به خواسته تو پاسخ دهم.
🌿من دکان را بسته، با او به خانه رفتم. وقتی وارد اتاق شدیم، دیدم مانند بید میلرزد. پرسیدم: از چه میترسی که اینقدر به لرزه افتادی؟ گفت: هماکنون خدا شاهد و ناظر ماست؛ چگونه نترسم. اگر رهایم سازی از خدا خواهم خواست تو را با آتش دنیا و آخرت نسوزاند. از تصمیم خود منصرف شدم، احتیاجاتش را برآوردم. با شادی و سرور زیادی به منزل خود برگشت.😊
🌸همان شب در خواب دیدم بانویی بزرگوار به من فرمود: «خدا پاداش نیکویی به تو عنایت کند». پرسیدم: شما کیستید؟ گفت: «من مادر همان دخترکم که نیازمندی، او را به سوی تو کشانید، ولی از ترس خدا رهایش کردی. اینک از خداوند میخواهم که در آتش دنیا و آخرت تو را نسوزاند».
🌱گویا آن زن از بستگان رسول خدا بوده و دعای مادرش در حقم مستجاب شد و حرارت آتش در من تأثیر ندارد.
📚پند تاریخ، ج2، ص243
╭─┅──🌼🌤🌼──┅─╮
@EmamZaman
╰─┅──🌼🌤🌼──┅─╯
🥀 امام زمان (عج) 🥀
#چهل_گام_تا_بندگی گام چهارم «۴ ذیالقعده» ویزای ورود به بهشت 🆔 @EmamZaman
#چهل_گام_تا_بندگی
🔺گام پنجم «۵ ذیالقعده»
#ثبت_گناه_هر_روزه 📝
اگرشخصی مرتکب غیبتی شد یک گناه بیشتر در نامه عمل اوثبت نمی شود. امااگر بواسطه نافرمانی والدین،عاق #پدریامادر شود؛تاازآنها حلالیت نگیرد هرروز برایش گناه ثبت می شود.(شیخ حسنعلی نخودکی)
🍃 امام صادق(ع)فرمود:
عاق پدرومادرشدن ازگناهان کبیره است.
زیراخداوند متعال عاق والدین راگناهکار بدبخت شمرده است.
📘بحارالانوار،ج۷۴،ص۷۴
🆔 @EmamZaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سوالات عجیب و قابل تامل محمدعلی کِلی در کودکی از مادرش
🌐 @EmamZaman
🔶 نگاه خود را چگونه کنترل کنیم ؟
🔉 #حجت_الاسلام_قرائتی
✍ بارها جوان ها به من گفتند: آقای قرائتی ، من زمانی که یک دختر زیبا می بینم ، چشمم در اختیار خودم نیست.
چشمم می رود و نمی توانم نگاه نکنم ! چه کنم تا از این گناه دور شوم؟
گفتم : یک مبلغی خودت را جریمه کن !
غیر از نگاه اول که ناخودآگاه می افتد، اگر نگاهی برای لذت انجام دادی یک مبلغی خودت را جریمه کن و مبلغ جریمه هم بستگی به مقدار دارایی ات دارد !
دوباره که خودت را جریمه کنی سفت می شوی،
دیگر میبینی نگاهت خرج دارد و کنترل آن راحت تر می شود.
💟 @EmamZaman
#ساعت_به_وقت_عاشقی🕗
#هر_روز_ساعت ۲۰
صلوات خاصه امام رضا (ع):
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ.
╭─┅──🌼🌤🌼──┅─╮
@EmamZaman
╰─┅──🌼🌤🌼──┅─╯
#بزرگداشت_احمد_بن_موسی_شاهچراغ
ای کاش که برگی از بهارت باشم
مانند کبوتران کنارت باشم
یک عمر تمام آرزویم این است
یا شاهچراغ کفش دارت باشم
╭─┅──🌼🌤🌼──┅─╮
@EmamZaman
╰─┅──🌼🌤🌼──┅─╯